ناسوت|Nasoot



تفکر و اندیشیدن کار سهل و ممتنعی است. سهل است چرا که ما هر لحظه در حال اندیشیدن هستید و ممتنع است چون تفکر صحیح و سالم کار سخت و طاقت فرسایی است.

برای برخوردار شدن از تفکری صحیح و البته تاثیر گذار و ماندگار، ابتدا باید لوازم آن را جستجو نمود.

چهار کتاب فوق، مناسبت ترین ابزارهایی هستند که  برای تفکر در اختیار ما قرار دارند. من خودم آنها را بارها و بارها مطالعه نموده و از آنها بهره ها گرفته ام.

خواندن این کتاب را نه تنها به افراد مبتدی، بلکه به افراد متخصص و حتا اساتید دانشگاه پیشنهاد می کنم.

به نظر من، تفکر در ایران به شدت درگیر مغالطات است و ما تا نسبت به  آنها مطلع نباشیم قادر به ارائه فکری رهایی بخش نخواهیم بود.



تفکر و اندیشیدن کار سهل و ممتنعی است. سهل است چرا که ما هر لحظه در حال اندیشیدن هستید و ممتنع است چون تفکر صحیح و سالم کار سخت و طاقت فرسایی است.

برای برخوردار شدن از تفکری صحیح و البته تاثیر گذار و ماندگار، ابتدا باید لوازم آن را جستجو نمود.

چهار کتاب فوق، مناسبت ترین ابزارهایی هستند که  برای تفکر در اختیار ما قرار دارند. من خودم آنها را بارها و بارها مطالعه نموده و از آنها بهره ها گرفته ام.

خواندن این کتاب را نه تنها به افراد مبتدی، بلکه به افراد متخصص و حتا اساتید دانشگاه پیشنهاد می کنم.

به نظر من، تفکر در ایران به شدت درگیر مغالطات است و ما تا نسبت به  آنها مطلع نباشیم قادر به ارائه فکری رهایی بخش نخواهیم بود.



اطلاعیه شماره دو

دوستان بزرگوار، با مراجعه به صفحات مستقل رادیو ناسوت و ناسوت تی وی در بالای همین صفحه، مطالب جدید را دریافت یا مشاهده نمایند.

----------------------------------------------------------------------------

اطلاعیه شماره یک

دوستانی که علاقمند هستند تا از فایل های صوتی اساتید بهره مند شوند می توانند این فایل ها را از صفحه ی 

رادیوناسوت دانلود کنند.


تویی آن واژه ی شفاف، که از آینه ها می آیی

دست در دست بهار.

می رسی تا نفس باغ کمی تازه شود

و چکاوک ها را

می سرایی از شوق

بر سر شاخه ی انگور که سر مست خداست.

آه ای باور سر سبز قناری

باغ لبخند تو را می فهمد

کوه مشتاق قدم های تو و باران است

و چمن زار هوایت را دارد.

کاش می دانستی

که چه احساس قشنگی دارند

شاپرک ها در باد

و چه دیدن دارد

چشم وا کردن گل ها در باغ.

*******************

ماه فروردین است

و درختان بیدارند

برف ها آب شده

کوه سر سبزترین منظره ی آبادی است

نفس باد گلاب انگیز است

و چه دیدن دارد

چشم وا کردن گل ها در باغ.

گاه باران می بارد

تا زمین بار دگر تازه شود.

جویباری که در این نزدیکی هاست

باز هم پر آب است

و اگر دانه ی گندم خوب است

همه از لطف خداست

بذر ها منتظرند

تا کشاورز بکارد آنها را در خاک

گوش کن

باد خوشحال ترین زمزمه ها را دارد

و کبوتر ها در پروازند

دشت لبریز شقایق هایی است

که خدا را می فهمند


عزیز دلم،

این روزها

خیلی چیزها هستند که مرا یاد تو می اندازند

گرما

دریا

انگور

آه.

*********

دریا،

این آبی سترگ و فریبا

امواج پر خروش

در حال یک تکلم زیبا

با ساحلی به وسعت دنیا

باران،

این قطره های عاشق و شیدا

مشغول شستن رخ گل ها.

می ایستم به زیر چناری

مشغول می شوم به تماشا

بر شاخه های تازه ی افرا.

آرام می‌زنم قدمی من

در امتداد جاده، همین جا

می جویمت دوباره و تنها

در خنده های زینب و سارا.

اکنون،

در دیدگان من اثری نیست

از غصه های دیشب و فردا

اما، 

خالی است جای خالی ات اینجا.

***************

. هنوز یادم هست

که روی پل را با هم قدم زدیم آن روز

و من همان جا بود

که دستهای قشنگ تو را گرفتم و گفتم:

-چقدر زیبایی

شبیه آن گل سرخی که گوشه ی باغ است

شبیه قطره ی باران،

شبیه شبنم صبح،

که روی صورت گل های باغ می رقصد.

و صورت تو گل انداخت، زیر لب گفتی:

-چه حرفها ی قشنگی،

چقدر حال تو خوب است،

و من چه خوشحالم،

که از لطافت این رودخانه لبریزی


آه ای چلچله ها

خبر آرید مرا

خبر آرید ز کوچیدن آن کفتر تنها از باغ

آن کبوتر که پرید

از سر شاخه ی آن سرو بلند

و دگر بازنگشت.

*********

هان،

برگ برگ درختان این سرزمین

شیدای من اند

و همانند تو که دوستم داری

دوستم دارند

********

کابوس بود انگار

دستانت در دست دیگری 

و من گریان

**********

برخیز

ای ستاره قطبی

شب،

روزگارِ شهرِ مرا تیره کرده است

این شهر مانده یکسره تنها

بی کورسوی شمعی و بی نور شب چراغ

برخیز

ای ستاره قطبی

برخیز و چشم شب بِدَرآور

با نورِ خویش قاتلِ شب باش

شب را بکش، شراره برآور

برخیز

ای ستاره قطبی

امشب بیا و تا سحرِ تازه ای بتاب

امید باش

قلب مرا در شبی سیاه

برخیز

ای ستاره قطبی

رحمی کن و دوباره مرا غرقِ نور کن

شاید،

این آخرین شب است که میهمان هستی ام

شاید،

فردا دگر نباشم و تنها شوی، بتاب. 


عزیز دلم

تو،

مخاطبِ شعر منی

و من

مخاطبِ تحسین تو.

تو

در سکوت شکوفا می شوی

و من

در سخن جلوه می کنم.

تو،

خانه را جارو می کنی

و رخت ها را می شویی

و ظرفها را مرتب می چینی

به همان زیبایی که من

شعری می سرایم

یا چیزی می نویسم.

ما،

دو روی یک سکه ایم

دو روی یک حقیقت


باران

این اشک آسمان

این دانه های ریز سخاوت

سیراب می کند

صحرای تشنه کام دلم را.

گل ها

گل های پر طراوت و زیبا

لبریز یک محبت بی پایان

در انتهای سال سترون.

گنجشک ها چه شاد و قناری

خوشحال از این بهار شکوفا.

اینجا نشسته ام به کناری

در انتظار آمدن تو

همراه نوبهار فریبا

باشد که این بهار

باشد که این زلال سرازیر در زمان

لبخند بر لبان تو بنشاند

در لحظه لحظه های چنین فصل آشنا


پروازِ پر صلابتِ مرغانِ خوش صدا

در آسمانِ آبیِ این روستایِ دور

آوازِ خوبِ قُل قُلِِ چشمه

بر دامنِ طبیعت و دامانِ کوه ها

این رقصِ عاشقانه یِ سر شاخه هایِ سرو

با هر نسیمِ تازه یِ دریا

یا روشنایِ ماه که از آسمانِ شهر

چشمانِ پر زِ خوابِ مرا با محبتش

پر نور می کند

"یادِ تو را برایِ دلم زنده می کند"

این خوشه هایِ سبز

این دشتهایِ گندمِ نارس

آن جویبارِ جاری و آن باغ هایِ سبز

این نوبهارِ تازه که دلشوره هایِ سردِ زمستان را

از قلب ها زدود

گل هایِ سرخ و زنبقِ وحشی

پروازِ بادبادکِ قرمز

در آسمانِ آبیِ گیلان

در ساحلِ خزر

"یادِ تو را برایِ دلم زنده می کند"

این روزهایِ خوب، که با انهدامِ شب

بر من نویدِ زندگیِ سبز می دهند

این آبشارِ تازه یِ احساس

لبخند هایِ مرغِ چکاوک

آسایشیِ که در دلِ این باغ ها پر است

بارانِ نغزِ صبحِ بهاری

گرمایِ آتشی که کباب است رویِ آن

لبخندِ دوستان که نشستند

بر رویِ سنگ ها

"یادِ تو را برایِ دلم زنده می کند"

باشد که یادِ تو

یا خاطراتِ خوب و قشنگت

روحِ مرا دوباره جوان تر کند شبی

باشد که نامِ تو

یا گیسوانِ زرد و بلندت

مشتاق تر کند

جانِ مرا به زندگیِ خویش

باشد که موج هایِ کف آلود

مشتاق تر کند

قلبِ مرا به دیدن چشمانِ مهربانِ تو امروز


می میرم عاقبت

در روزی از بهار

شاید،

نوروز

شاید،

در روزهای اول یک فصل پرشکوه

در ساحل خزر

می میرم عاقبت

در زیر سرو سبز پریشان موی

در حالت نشسته

با خنده ای که بر لب من موج می زند

سیگار، در میان دو انگشت

می میرم عاقبت

در حالت نگاه

بر سبزه های سبز تماشایی

تن داده بر نسیم دل انگیز نوبهار

گل ها به رقص و خنده و شادی

شبنم نشسته بر رخ گل ها

می میرم عاقبت

لم داده بر زمین

بر خاک آشنا

در حالت تماشا

بر دوردستِ آبی دریا

قایق میان آب

صیاد پیر خفته به ساحل

مرغان به کار خواندن و پرواز

می میرم عاقبت 

در گوشه ای که ساکت و دنج است

همراه من کسی است،

در حال شکل دادن شن ها

چشمان من کمی به نظر خسته می رسند

ذهنم،

لبریز خاطرات گذشته

می میرم عاقبت

اما،

آن آخرین نفس،

آن آخرین کلام،

آن آخرین نگاه، به شادی

تقدیم چشم های تو باشد


من،

شهری را می شناسم

که در فقدان من

آه می کشد

اشک می ریزد

نوحه می کند.

من،

شهری را می شناسم

که بی مزد و منت

بی هوا و هوس

و بی آنکه شبی را در آن خفته باشم

دوستم دارد.

و هر بهار

با چهره ای خجسته

و با دسته گلی ارغوانی

به پیشوازم می آید

و پیشانی ام را می بوسد.


اطلاعیه شماره سه

لینک تمامی بخش های مستند علمی سفر به درون کرمچاله با شدکت مورگان فریمن، در صفحه

ناسوت تی وی بارگزاری شده است

--------------------------------------------------------------------------

اطلاعیه شماره دو

دوستان بزرگوار، با مراجعه به صفحات مستقل رادیو ناسوت و ناسوت تی وی در بالای همین صفحه، مطالب جدید را دریافت یا مشاهده نمایند.

----------------------------------------------------------------------------

اطلاعیه شماره یک

دوستانی که علاقمند هستند تا از فایل های صوتی اساتید بهره مند شوند می توانند این فایل ها را از صفحه ی 

رادیوناسوت دانلود کنند.


آسیب های اجتماعی و توسعه
سید حسن کاظم زاده 
بخش ششم

متاسفانه باید بگویم که ما در جامعه ای تک صدایی زندگی می کنیم. 

رسانه برای حکومت ابزاری برای بسط و گسترش هژمونی خود در جامعه است. 

رسانه ی آزادی وجود ندارد و آن رسانه های خصوصی یا توسط عوامل دولت اداره می شوند و یا تیغ تیز سانسور و تعطیلی بالای سرشان قرار گرفته است. 

تلویزیون هم در انحصار حکومت قرار دارد و صرفا مسائل را از منظر حکومتی تبیین و تشریح می کند. 

خوب اگر تلویزیون واقعیت ها را انعکاس ندهد و حتا آنها را پنهان کند از کارشناسان، از جامعه شناسان و روانشناسان و پزشکان، بصورت سیستماتیک و نظام مند استفاده نکند و مثل گربه روی آسیب های اجتماعی خاک بریزد قادر به حل معضلات نخواهیم بود.

یک بهانه ای که می آورند تا وضعیت آسیب های اجتماعی را توجیه کنند جمعیت زیاد ایران است. 

مثلا می گویند ما هشتاد میلیون جمعیت داریم و این مقدار آسیب اجتماعی در ایران خیلی هم دور از انتظار نیست. 

خوب مساله اینجاست که مگر جمعیت کشورهایی مثل آلمان، فرانسه، اسپانیا و انگلستان، روسیه و . چقدر است. مگر اندونزی و مای چقدر جمعیت دارند. 

این ها کشورهایی هستند که در یک رنج جمعیتی قرار دارند حالا کمی بیشتر یا کمتر ولی وقتی به آمارهای آسیب های اجتماعی نگاه می کنیم می بینیم که آنها موفق تر از ما عمل کرده اند. 

یک بهانه ی دیگری هم که می آورند تا ماجرا را توجیه کنند مساله ی فرهنگ است. 

می گویند کشور ما مشکل فرهنگی دارد خوب شاید من هم با این نظر همدل باشم ولی چه کسی باید فرهنگ سازی کند. 

اینکه ما بنشینیم و از فرهنگ پایین مردم صحبت کنیم پدر سوختگی ما را نشان می دهد. 

کارشناسی که می آید در تلویزیون و از فرهنگ مردم خورده می گیرد معلوم است که ریگی در کفش دارد و می خواهد ماله کشی کند. 

فرهنگ ما خوب نیست خوب قبول چه کسی باید روی این فرهنگ کار کند، بودجه اش از کجا باید بیاید. 

وقتی ما میلیارد ها بودجه صرف فلان جا می کنیم و نسبت به فرهنگ شهروندی کاری انجام نمی دهیم نباید انتظار داشته باشیم که در سیزده بدر طبیعت به زباله دانی تبدیل نشود. 

آیا آن آلمانی از مادر که متولد شد فرهنگ داشت. خوب روی آن فرهنگ هم کار شد که به آنجا رسیدند که یک نیروی درونی آنها را کنترل می کند که بخاطر کرایه ماشین یا تصادف دو خودرو مثل دو تا گراز به جان همدیگر نیافتند. 

نمی شود که یک نگاه سیاه و سفید در جامعه جا بیاندازی تا از آنها در راستای ت های خود استفاده کنی ولی انتظار چهار میلیون نزاع خیابانی را نداشته باشی. 

طرف بخاطر پانصد تومان ناقابل زده راننده ی آژانس را کشته است. این یک بحران است. این معلول و محصول یک فرهنگی است که روادار نیست متصلب است. فرهنگی که دیگری را یک گرگ می داند. 

هیچ کشوری به اندازه ی ما قانون اعدام ندارد. هیچ کشوری به اندازه ی ما حکم اعدام صادر نمی کند. 

در اروپا سالهاست که مجازات اعدام حذف شده ولی به شکلی که در ایران جرم و جنایت رخ می دهد در اروپا وجود ندارد. 

این نشانگر آن است که اعدام نمی تواند کاری از پیش ببرد. با اعدام در ملا عام جرائم کمتر نمی شود.

برای کاهش جرم باید برویم و از سوئد بپرسیم که چکار کرده است که زندان هایش تعطیل شده است. 

در جهان تجارب موفقی وجود دارد ولی حاضر نیستیم از آن تجارب استفاده کنیم. 

حاضریم از افراد و افکار هزاران سال قبل بهره بگیریم ولی حاضر نیستیم که از دنیای معاصر خود و تجارب موفق در جهان معاصر خودمان استفاده کنیم. 

ملتی که به گذشته آویزان شده اند طرحی برای فردا ندارند. فردا از همین حالا از دستشان رفته است.

نگاه علمی وجود ندارد یک منبعی در گذشته وجود داشته که برای ما مقدس است و ما در مواجهه با هر مشکل جدیدی به آن منبع مراجعه می کنیم. خوب این می شود ناکارآمدی، این می شود شکست.  

ادامه دارد.


هنر نه گفتن 
نوشته ی دیمون زاهاریادس
ترجمه ی میترا میرشکار
نشر علم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)
بخش سوم

فصل دوم:
چرا با نه گفتن مبارزه می کنیم 

نه یکی از کوچکترین واژه های زبان است که ما از استفاده کردنش می‌ترسیم. چرا برای گفتن "نه" اینقدر مردد هستیم؟

بیشتر ما با این باور بزرگ شده ایم که "نه" گفتن عملی بی ادبانه و خودخواهانه است و این باور به بخش مهمی از سیستم ارزشی ما تبدیل شده است.

اما نتیجه چنین دیدگاهی در زندگی چیست؟ با وجود اینکه عصبانیت، تلخکامی و انزجارمان افزایش می‌یابد، مدام به دیگران "بله" می گوئیم.

موانع "نه" گفتن 

 ما نمی خواهیم دیگران را برنجانیم 

مردم در اغلب موارد از چیزهایی که نباید برنجند رنجیده خاطر می شوند.

مثلا از شنیدن کلمه نه بعد از درخواست کمک رنجیده خاطر می‌شوند.

شخصی از شما می‌خواهد زمان، توجه، و پولتان را در اختیارش قرار دهید و شما هم در کمال احترام تقاضای او را رد می‌کنید. عکس العمل طرف مقابل آنی نیست و بلافاصله در چهره‌اش نمایان می‌شود.

این مسئله موجب ایجاد احساس گناه در شما می‌شود. در حالی که رفتن و ناراحتی که در زبان بدنش هویداست نظاره می کنید نمی توانید این احساس را که کار بدی انجام دادید از خود دور کنید.

خوب وقتی کسی واژه ی "نه" را می‌شنود چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ آن فرد واژه نه را نوعی عدم پذیرش یا وازگی می‌داند. این استنباط مانند نیشی موجب می‌شود احساس ناامنی نموده و بلافاصله واکنش نشان دهد.

اما تا زمانی که نسبت به طرف مقابلمان احترام قائلیم با نه گفتن، مسئول بروز هیچ‌ رنجشی در او  نیستیم.

پس هیچ دلیلی ندارد که از نگفتن خود به دیگری احساس گناه کنید. شما مادامی که با مهربانی و صریح پاسخ می دهید مسئول رنجش درخواست کننده نیستید.

نمی‌خواهیم دیگران را ناراحت کنیم 

همه ما به طور طبیعی، هنگامی که حرفی می زنیم یا کاری انجام می دهیم و پشت سرش متوجه غم و اندوه طرف مقابل می‌شویم از خودمان ناراحت می‌شویم.

احساس گناه غیرقابل توجیه است. وقتی به دیگران "نه" می گوید، شما مسئول ناراحتی آنها نیستید.

ناراحتی، ناشی از انتظارات برآورده نشده است. وقتی به دلیل مشغله زیاد و در محیط کار به درخواست کمک همکاری دیگر پاسخ منفی می دهید این موجب رنجش همکار شما خواهد شد چراکه از پیش، انتظار دیگری از شما داشت.

لذا شما باید به خودتان یادآور شوید که این تقصیر شما نیست آنچه که او را ناراحت کرده است توقع بی جایی است که ریشه در درون او داشته است و شما مسئولیتی بر عهده ندارید.

ما نمی‌خواهیم خودخواه جلوه کنیم 

بیشتر ما دوست داریم که دیگران ما را خوب، دوست داشتنی و مثمرثمر بدانند. لذا کاری می‌کنیم تا اعمال ما بیانگر این مطلب باشند.

به همین دلیل هم هست که وقتی می‌خواهنند کمکشان کنیم به طور ناخودآگاه پاسخ مثبت می دهیم. و اگر چنین کاری نکنیم ممکن است دیگران ما را فردی خودخواه بدانند.

به این مسئله توجه کنید که ما در طول روز تعداد ساعات محدودی داریم. یعنی هر بار که به کسی پاسخ مثبت می دهیم به فرد یا کار دیگری پاسخ منفی می دهیم و هر بار که "نه" می گوییم، آزاد می شویم تا وقت و توجه خود را برای شخص یا کار دیگری صرف کنیم. با این حساب آیا "نه" گفت واقعا خودخواهانه است؟

ما دوست داریم به دیگران کمک کنیم

 احساسات ما به نحوی تنظیم شده اند که هر گاه به فردی کمک می کنیم احساس خوبی در ما به وجود می‌آید. اما این کار می تواند اعتیاد آور باشد.

به باور بسیاری، تمایل کمک به دیگران ناشی از این است که به دیگران نشان دهیم دوستشان داریم.

در نظر بعضی دیگر، کمک به دیگران یعنی اینکه نقش شوالیه سفید را بازی کنیم و دست به کار شوید تا یک ناجی باشیم.

برای برخی دیگر هم کمک به دیگران راهی برای جبران کمبودی که در خود دارند.

سپاسگزاری و تشکری که دریافت می کنیم به ما اجازه می دهد مشکلات بزرگ شخصیتی خود را از یاد ببریم.

این انگیزه ها قابل درک هستند اما اگر آنها را کنترل نکنیم، موجب می شوند تا مدام نیاز و اولویت های خود را نادیده بگیریم.

باید به یاد داشته باشید که شما قادر به حل مشکلات همه ی افراد نیستید. همیشه آدم هایی هستند که حاضرند با شادمانی بپذیرند به آنها کمک کنند و شما مسئول خودتان و افرادی هستید که به شما وابسته اند.(مانند خانواده)

این بدان معنا نیست که هیچ گاه نباید به فردی کمک کنید در واقع بهترین راه برای کمک به دیگران در بلندمدت این است که مطمئن شوید ابتدا نیازهای خودتان برآورده شده‌ است.

خلاصه کتاب هنر نه گفتن-بخش سوم

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش سیزدهم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

قدم۹:
هر وظیفه ای را با یک فعل معلوم مشخص کنید.

افعال را در مقابل کارهای برنامه ریزی شده خود قرار دهید تا تمایل بیشتری جهت به انجام رساندن کارها پیدا کنید. 

افعال، چیزی را در مغز به جریان می‌اندازد که منجر می‌شود مغز جهت تمرکز روی تکمیل مورد مذکور برانگیخته بشود.

به مثال های زیر توجه کنید: لباسشویی
گزارش حساب 
تایر های ماشین .

دقت کنید چگونه از کمبود قدرت انگیزشی و عاطفی رنج می برند.

شما می توانید با اضافه کردن فعل به آنها، این مشکل را برطرف کنید:

انداختن لباسها در ماشین لباسشویی
خریدن یک کیک برای تولد ساندرا
تمام کردن گزارش حساب 
چک کردن فشار باد تایر های ماشین

افعال، ابهام جمله را از بین می برند و برای انجام آنها به ما انگیزه می‌دهند.

فعل های اشتباه عکس این کار را انجام می‌دهند و شما را تشویق به پشت گوش انداختن می‌کنند.

افعالی مانند جستجو کردن، برنامه ریختن، دست زدن، اساساً مشخص نیستند. افعال مبهم و نامشخص نیرو و انگیزش لازم، برای انجام دادن را به ما نمی‌دهند.

اما در مقابل این ها، افعال دیگری وجود دارند مثل: پژوهش کردن، پیش نویس کردن، تماس تلفنی گرفتن، که بسیار تاثیرگذارتر هستند. 

این افعال از آنجایی که به اقدامات مشخص تری دلالت دارند تاثیرشان بیشتر می باشد.

قدم ۱۰:
دقت کنید کدام وظایف نیاز به داده هایی از طرف دیگران دارند.

برخی وظایف فهرست کارهای روزانه ی شما، نیاز به داده هایی از افراد دیگر دارند. 

فهمیدن این موضوع با یک نگاه که کدام مورد قادر به فرصت تان نیاز به اقدامی از افراد دیگر دارد بسیار مهم می‌باشد

استراتژی GTD دیوید آلن ایجاد یک فهرست جداگانه "در انتظار" را توصیه می کند. 

این فهرست شامل همه کارهایی که منتظر اقدام هر کس دیگری هستید می شود. 

اما شخصا فکر می‌کنم به کارگیری یک فرصت "در انتظار" افراطی باشد. 

اگر نه قدم قبلی در ایجاد فهرست اصلی، فهرست مبتنی بر مفاد، و فهرست روزانه‌تان را دنبال کرده باشید، بدون آن به مشکلی بر نخواهید خورد.

در حقیقت، یک فهرست در انتظار سیستم مدیریت وظیفه ی شما را بیش از حد پیچیده می‌کند.

پیشنهاد من این است که کنار کارهای برنامه‌ریزی شده ای که منتظر داده ی فرد دیگری هستند یادداشت کوتاهی بنویسید و نوع داده ای که نیاز دارید، قالب آن، و تاریخی که انتظار می رود به دست شما برسد را مشخص کنید.

تاریخ پیش بینی شده ارسال آن، شما را برمی انگیزاند تا اگر داده را به موقع دریافت نکردید کار را پیگیری کنید.

به خاطر داشته باشید که نباید وقت با ارزش خود را در برزخ و منتظر اقدام افراد دیگر صرف نمایید.

چگونه از یک سیستم برنامه ریزی شده با کارکرد درست نگهداری کنید؟

فهرست کارهای اصلی شما، فهرست‌های مفاد و فهرست کارهای روزانه، اجزای یک سیستم گسترده هستند و کارایی آنها بستگی به یکپارچگی سیستم دارد.

اگر در جایی یک سیستم با کارکرد درست داشته باشید فهرست شما کمک می کند تا کارهای مهم را سریع تر و با کارایی بیشتری انجام دهید.

اگر سیستم شما اشتباه داشته باشد، برنامه‌هایتان می‌توانند به راحتی به جریان کاری شما آسیب برساند، مدیریت زمانتان را نابود و بهره‌وری تان را از کار بیاندازند.

توصیه هایی برای نگهداری از یک سیستم برنامه ریزی با کارکرد درست:

توصیه اول:
یک فهرست دسته بندی شده کارهای کوچک نگه دارید. 

هدف فهرست دسته بندی شده این است که تمام وظایف کوچکتان را در یک مکان سازماندهی کند.

وظایف کوچک، مواردی هستند که تکمیل آنها کمتر از ۱۰ دقیقه طول می‌کشد.

هدف، جمع‌آوری آنها و رسیدگی در طول یک جلسه کاری می باشد. 

کارهای کوچک به فهرست کارهای روزانه شما تعلق ندارد. فهرست روزانه شما باید به هفت مورد محدود شود. 

فضای موجود را برای وظایف با ارزش بالا که نیاز به زمان بیشتری به تکمیل دارد -حداقل ۱۵ دقیقه- ذخیره کنید.

وظایف کوچک هم نباید در فهرست اصلی شما باقی بماند. آن‌ها فقط فهرست اصلی شما را به هم می ریزند.

آنها را در دسته بندی دیگری قرار دهید به هنگامی که زمان اضافه دارید چند تا از آنها را جهت انجام انتخاب کنید. 

وقتی در طول روز به صورت پراکنده به کارهای کوچک رسیدگی می‌کنید، می‌توانند تبدیل به حواس پرتی برای شما شوند.

آنها جریان کاری شما را متوقف می کنند. حرکت شما را از بین می‌برند و خلاقیت شما را نابود می کنند.

همچنین هر زمان که ممکن است وظایف کوچکی که مفادشان مرتبط است را در یک دسته قرار دهید. 

به عنوان مثال اگر قرار است پاسخ چندین ایمیل را بدهید، همه آنها را در یک بازه ی زمانی انجام دهید و برای هر ایمیل یک بار به سوی کامپیوتر یا تلفن همراه خود نروید.

+3️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


هنر نه گفتن 
نوشته ی دیمون زاهاریادس
ترجمه ی میترا میرشکار
نشر علم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)
بخش چهارم

ما با اعتماد به نفس پایین در کشمکش هستیم

گاهی اوقات آنقدر اعتماد به نفس داریم که احساس می کنیم می توانیم دنیا را تصاحب کنیم اما بعضی وقت ها هم کاملاً احساس ناامنی می‌کنیم و احساس می‌کنیم که هیچ کاری نمی‌توانیم انجام دهیم.

این احساس عدم امنیت موجب می‌شود احساس کمبود کنیم و حتی ما را خجالت زده می کند.

درک این مطالب بسیار مهم است زیرا اجازه نمی‌دهد به دیگران نه بگوییم.

وقتی اعتماد به نفس پایینی داریم فکر میکنیم زمان ما کمتر از وقت دیگران ارزش دارد. فکر می‌کنیم که اهداف و علایق ما نسبت به اهداف و علایق دیگران در درجه دوم اهمیت قرار دارند.

لذا تعجبی ندارد دیگران را به خود ترجیح می‌دهیم و وقتی کمک ما را می خواهند به طور غریزی پاسخ مثبت می دهیم در حالی که مسئولیت هایی بر عهده داریم که باید به آن درخواست ها نه بگوییم.

ما می‌خواهیم دیگران دوستمان داشته باشند 

دوست داشته شدن آرزوی هر انسانی است و این قاعده در روح و روان هر انسانی جریان دارد.

به این ترتیب است که می‌کوشیم دیگران ارتباط برقرار کنیم تا مورد پذیرش آنها قرار گیریم.

برای همین است که اغلب اوقات وقتی باید نه بگویم پاسخ مثبت می دهیم.

یادمان باشد که اگر یاد بگیریم هدفمند و با متانت نه بگوییم قطعاً در نظر دوستان اعضای خانواده و همکارانمان بهتر جلوه خواهیم کرد و شما را به چشم یک پادری نگاه نمی‌کند.

ما می‌خواهیم ارزشمند جلوه کنیم 

تحسین شدن لذت بخش  است و همه ما دوست داریم مورد تحسین دیگران قرار گیریم.

احساس مهم بودن را دوست داریم چون موجب می‌شود حتی برای مدت کوتاهی هم که شده در نظر دیگران قدر و مقام بالا بالاتری پیدا کنیم.

اما مشکل اینجاست که این احساس می تواند سرمست کننده باشد و ما را تشویق کند مدام به دنبال فرصت هایی باشیم تا ارزشمند بودن خود را به اثبات برسانیم. 

این تمایل ما را تحریک می کند به درخواستهایی که باید نه بگوییم پاسخ مثبت دهیم.

کمک به دیگران عملی قابل احترام است اما کمک به دیگران بنا به دلایلی نادرست موجب می‌شود عادت بدی در شما تقویت شود که به واسطه آن احساس ناراحتی و رنجش کنید.

ما می‌ترسیم فرصت ها را از دست بدهیم 

آیا تا به حال پیش آمده که به رئیستان پاسخ مثبت دهید، از ترس اینکه اگر نه بگویید شما را اضافه حقوق طرفین و مسئولیت های جدید محروم می کند؟

آیا تا به حال پیش آمده به یکی از دوستانتان پاسخ مثبت دهید چون می ترسید که مبادا با نگفتن نه تجربه تلخی گریبان گیر شما شود.

این همان ترس "از دست دادن" است. همان نگران است که احساس می کنیم مبادا نتوانیم از فرصت‌ها استفاده کنیم.

ما تسلیم زورگویی احساسی می‌شویم 

شما گاه و بیگاه با افرادی مواجه می‌شود که حاضر نیستند جواب نه بشنوند.

آنها تمام تلاش خود را می کند تا مجبور شوید پاسخ مثبت بدهید و برای این کار از زورگویی احساسی استفاده می‌کنند.

زورگویی احساسی هنگامی رخ می‌دهد که شخصی موجب می‌شود طرف مقابل احساس ترس و عصبانیت یا خجالت کند.

این کار از طریق راه های مختلفی انجام می شود که عبارتند از: داد و فریاد کردن، قسم خوردن، تهدید کردن، فحاشی کردن، تحقیر کردن، طرد کردن و تهمت زدن.

افرادی که این احساسات منفی را تجربه می‌کنند به رضایت تن در می‌دهند.

در مقابل افرادی از این دست راحت ترین کار این است که جسارت تان را حفظ کنید و سر حرفتان باقی بمانید.

ما از نزاع و کشمکش بیزاریم

بسیاری از مردم با نه گفتن مشکل دارند زیرا از نزاع و کشمکش متنفرند.

آنها از مقابله بدشان می‌آید و حاضرند هر کاری انجام دهند تا مانع آن شوند.

تسلیم شدن برای اجتناب از هر گونه نزاعی این باور را در شما تقویت می‌کند که احساس تان از احساس دیگری کمتر اهمیت دارد.

یادتان باشد که سازگاری همیشه ممکن نیست چرا که مردم دارای عقاید، نیازها و تمایلات متفاوتی هستند لذا اصطکاک اجتناب‌ناپذیر است.

همچنین کشمکش ها وماً بد نیستند آنها فقط نشان دهنده ی نقطه نظرات ضد و نقیض هستند.

ما عادت مردم شاد کنی را پرورش می دهیم 

برای بسیاری از ما بله گفتن یک عادت ثابت و همیشگی است. هر چه بیشتر این کار را بکنیم این عادت عمیق تر می شود تا اینکه برای ما حالت غریزی پیدا می کند ما این کار را به صورت خودکار انجام می دهیم و حتی قبل از اینکه متوجه شویم این کار را انجام می‌دهیم.

این واکنش رفتاری اکتسابی است و انجام آن به عوامل مختلفی بستگی دارد.

به عنوان مثال ممکن است از کودکی یاد گرفته باشید که بله گفتن، تایید و تصدیق والدین و افراد دیگر را به دنبال دارد یا ممکن است متوجه شده باشید که بله گفتن دیگران را شاد می‌کند و به این ترتیب این کار به شما حس ارزشمندی می دهد.

حتا ممکن است در کودکی یادگرفته باشید که بله گفتن به همکلاسی ها، آنها را بیشتر ترغیب می‌کند با شما باشند و اینگونه است که ما معتاد می شویم که در جستجوی درخواست بعدی دیگران باشیم.

خوشبختانه تمایل غریزی به بله گفتن را می توان همانند هر عادت دیگری ترک کرد.

مانند همیشه راه حل این کار، برداشتن گام‌های کوچک است. به عنوان مثال در ابتدای راه توجه کنید که بلافاصله پاسخ مثبت ندهید و حتما چند دقیقه به خودتان فرصت دهید تا به درخواست‌ها و تاثیرشان بر روی کارهای آن روزتان فکر کنید.

ایجاد وقفه در پاسخ غریزی تان به شما کمک می کند تا عادت آن ضعیف شود.

پس دلایلی را بررسی کنید که تمایل پاسخ مثبت دهید آیا دلایل ارزشمند هستند؟

هنر نه گفتن
ادامه دارد.


پرسش هایی پیرامون چیستی کارآمدی
سید حسن کاظم زاده(کاظمینی)

این واژه ی کارآمدی تعاریف مختلفی دارد. واژگان در اینجا دارای بار معنایی بوده و در هر سپهر معنایی، تعبیر های مختلفی از کارآمدی می شود.

اگر کارآمدی را به معنای انجام "درست" کار بدانیم این واژه ی "درست" به چه معنایی خواهد بود.

آیا "درست" یعنی کار مبتنی بر علم مدیریت و دستاوردهای آن است؟

آیا "درست" به معنای انطباق کار بر قانون است؟

آیا "درست" به این معنا است که کار باید به اهداف و انتظارات از پیش تعیین شده بیانجامد؟

در تعریفی دیگر کارآمدی به معنای انجام کار با کمترین هزینه و بیشترین سودهی -بازدهی- است. 

اینجا منظور از "هزینه" چیست؟ 
زمان، منابع انسانی، منابع مادی(نرم افزار، سخت افزار، منابع مالی، و .)، زمان، استرس کمتر کدامیک هزینه محسوب می شوند؟

اینکه ما بیائیم و مثل تولید کننده اپل در چین(شرکت فاکسکان) شرایطی را بوجود بیاوریم که بهترین محصول را با بالاترین بازدهی تولید کنیم اما سالانه دهها تن از نیروهای انسانی ما به دلیل شرایط سخت کاری خودکشی کنند آیا نام این عمل در عین سوددهی باز کارآمدی و بهره وری است؟ 

مراد از سود در تعریف فوق چیست؟ آیا "سود" به معنای هزینه بعلاوه یک است یا مراد، سود مورد انتظار شرکت و یا سودی بیشتر از سود سال گذشته است؟ (سود سال گذشته بعلاوه یک)

اگر قرار است کارآمدی را بسنجیم باید آنرا بر اساس یکسری مولفه های از پیش تعیین شده بررسی و ارزیابی کنیم تا مطمئن شویم به کارآمدی رسیده ایم؟

همچنین باید مشخص کنیم که در حال بررسی کارآمدی چه حیطه و بخشی هستیم. 

طبیعی است که کارآمدی یک دانشگاه با یک شرکت فرق دارد. وقتی می خواهیم کارآمدی یک حکومت را بسنجیم نمی توانیم آنرا با ویژگی های یک شرکت ساختمانی بررسی کنیم.

اما مولفه هایی هستند که در بررسی هر چیزی(از یک شرکت کوچک تا یک حکومت) می توان به ارزیابی کارآمدی پرداخت.

مولفه های کارآمدی:
الف- رضایت
آیا اگر شرکت یا حکومت توانست رضایت مصرف کننده یا شهروند را به دست بیاورد وارد مرحله ی کارآمدی است؟

مثلا اگر پرسشنامه ها به ما نشان دهند که رضایت مردم در سال جاری نسبت به سال گذشته ده درصد افزایش یافته است آن حکومت یا شرکت تولیدی کارآمد است.؟

ب- گذشته
آیا اگر شرکت یا حکومتی نسبت به گذشته بهره وری اش بیشتر شده باشد وارد کارآمدی شده است؟

به عبارت دیگر، آیا سال گذشته ملاک خوبی برای بررسی  وضعیت کارآمدی است؟ 

یعنی آیا می توان کارآمدی را وضعیت سال گذشته بعلاوه یک دانست؟

ج- انتظار
آیا بهره وری به معنای رسیدن به وضعیت قابل انتظار است؟

یعنی اگر شرکتی یا حکومتی انتظار داشته باشد که در سال جاری به سودی نزدیک به صفر درصد خواهد رسید جامه عمل پوشاندن به آن کارآمدی است؟

د- اهداف و برنامه ها
آیا کارآمدی به معنای دست یافتن به اهداف و برنامه های از پیش تعیین شده ی ما است؟ اگر ما عمدا اهداف و برنامه های ساده و راحتی را تعیین کرده باشیم و نیمی از ظرفیت شرکت یا توانایی حت را مد نظر قرار نداده باشیم آیا این باز به معنای کارآمدی است؟

سوال بنیادین:
کارآمدی در بخش توسعه ی فردی به چه معنا بوده و چگونه باید ارزیابی شود؟

اگر امسال ما، این ماه ما، و امروز ما، یک گام فراتر از پارسال، ماه قبل و دیروز ما باشد ما کارآمد شده است؟

تا کی می توان یک گام فراتر گذاشت؟ 

آیا باید انتظارات خود را برآورده سازیم که به کارآمدی برسیم؟

آیا باید به اهداف تعیین شده خودمان در زندگی برسیم تا به کارآمدی برسیم؟

ما در مورد شرکت ها پارامترهایی داریم که می توانیم با اتکا بدان کارآمدی شرکت را تبیین کنیم اما در بحث توسعه فردی هدف چیست؟

آیا بازدهی من نیز مانند بازدهی یک خودرو یا وسیله برقی، یا یک شرکت مالی سنجیده شود یا می توان در توسعه فردی به اموری چون رضایت از خود نیز توجه کرد؟


معرفی و خلاصه ای کوتاه از کتاب روتین صبحگاهی من
اثر بنجامین اسپال و مایکل زاندر 

بنجامین اسپال و مایکل زاند نویسندگان کتاب، نوشتار خود را با پرداختن به این مسئله آغاز کرده اند که طراحی یک روتین برای صبح، می تواند روی کل روز شما تأثیر گذاشته و آن را بهتر یا بدتر کند.

آنها برای نوشتن این کتاب با ۶۴ نفر از افراد نوآور و موفق، پیرامون روتین صبحگاهی آن ها مصاحبه نموده اند و نقطه نظرات آن ها را در دکتاب خود گنجانده اند.

یکی از ویژگی‌های این ۶۴ فردموفق نوع نگاه آنها به خواب و کیفیت آن است.

آنها توضیح می‌دهند که سحرخیزی،  این امکان را برای شما فراهم خواهد ساخت تا چند ساعت قبل از دیگران بیدار شده و مدتی را در آرامش مطالعه کنید.

به نظر نویسندگان کتاب، بعضی از مهمترین کارهای خود را با باید صبح انجام دهیم چرا که تنها صبح‌ها انرژی لازم برای انجام آنها وجود دارد.

آنها تاکید دارند که صبح ها را برای کارهای مهمی که انرژی زیادی می‌خواهند اختصاص دهید و این زمان را با چک کردن ایمیل و حضور در شبکه‌های اجتماعی تلف نکنید. 

همچنین صبح وقت مناسبی برای تهیه فهرستی از کارهایی است که باید در طول روز انجام دهید. 

همچنین شما بعد از برنامه ریزی می توانید موارد مندرج در برنامه ی خود را اولویت بندی کرده و مهمترین کارها را همان صبح زود انجام دهید.

اما برای اینکه سرحال از خواب بیدار شویم باید تصور کنیم که با بیدار شدن زودهنگام، چه چیز مهمی را به دست آورده  و حفظ خواهیم کرد.

دانستن این موضوع که کار یا موضوع بسیار مهمی در انتظار شماست انگیزه خوبی برای بیداری زودهنگام به شما می دهد.

همچنین برای زود بیدار شدن باید زود هم خوابید کسی که تا نیمه شب زمان خود را صرف تماشای  شبکه های ماهواره ای می کند نمی‌تواند انتظار صبح خوبی داشته باشد.

چطور می توانید مطمئن شوید که به اندازه کافی استراحت کرده اید و می توانید روز خوب و با نشاطی را شروع کنید؟

در یک کلمه باید قطع رابطه کرد. یعنی شما باید شب ها هرچه زودتر ارتباط تکنولوژیک خود را با جهان قطع کنید.

مصاحبه با افراد موفق به ما نشان داد که اکثریت آنها، ساعت ۱۰ شب همه صفحه‌ نمایش های موجود در منزل خود را خاموش می کنند تا بتوانند یک ساعت بعد خواب باشند. 

اگر دچار بی خوابی شدید به سراغ تلفن همراه یا لپ تاپ خود نروید تا وضعیت بدتر و بدتر نشود و به جای آن، شروع به خواندن کتاب کنید.

بهترین نوع خواب آن است که برای بیداری نیاز به زنگ ساعت نباشد و برای این کار هم نیاز به خواب کافی است. خستگی سطح هوشیاری شما را تا ۱۰ درصد کاهش می دهد.

دومین پیشنهاد برای یک روتین صبحگاهی خوب، ورزش کردن است.

ورزش صبحگاهی کمک خوبی برای داشتن روزی پر انرژی و با نشاط است.

۷۹ درصد از افراد موفق که از آنها برای این کتاب مصاحبه شده گفته اند که هر روز ورزش می کنند.

همچنین نیمی از مصاحبه شدگان اظهار داشتند که هر روز صبح مدیتیشن انجام می دهند.

تجربه نشان داده که اگر هر روز صبح مدیتیشن کنید این به شما کمک خواهد کرد تا در طول روز تمرکزتان بهتر و خلاقیت و بازدهی شما تقویت شود.

معرفی و خلاصه ای کوتاه از کتاب روتین صبحگاهی من
پایان


خلاصه کتاب نیروی جذبه
نویسندگان: برایان تریسی و ران آردن
مترجم: زهرا صابر نسب
انتشازات پدیده ی دانش
خلاصه نویسی از: سید حسن کاظم زاده(کاظمینی)
بخش دوم

 

در بخش نخست بصورت تیتروار به پنج راه جذاب بودن اشاره نمودیم. در این بخش این پنج راه را مورد موشکافی بیشتری قرار خواهیم داد.

اول: مورد پذیرش واقع شدن

این بدان معنا است که باید نشان دهید که شما بی هیچ قید و شرطی آنها را قبول دارید و از آنها انتقاد نمی‌کنید و یا از آنها ایراد نمی گیرید. انگار که آن‌ها شاهکار یا معجزه طبیعت هستند این نقطه شروع جذاب بودن است.

زمانی که در هنگام نگاه کردن به مردم، با شادمانی لبخند می زنید اعتماد به نفس آنها به طور خودکار افزایش پیدا می‌کند و درباره خودشان احساس خوبی پیدا می‌کنند. آنها متوجه می شوند که مهم و ارزشمند هستند و کسی را که این احساس را در آنها ایجاد کرده دوست خواهند داشت. 

دوم: مورد قدردانی قرار گرفتن 

هر زمان که شما احساس قدردانی را برای هر کار کوچک و بزرگی که دیگران انجام دادند ابراز می‌کنید اعتماد به نفس آنها افزایش می یافته و تصوری که از خودشان دارند بهبود می‌یابد و احترام به خودشان اوج می‌گیرد.

 شما چگونه این احساس فوق العاده را در دیگران جرقه می زنید؟

ساده است در هر موقعیتی و برای هر کار کوچک و بزرگی بگوید متشکرم.

هر زمان که شما به فرد دیگری لبخند می زنید یا تشکر می‌کنید نه فقط اعتماد به نفس و حس ارزشمندی وی، بلکه اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی خودتان را نیز بالا می برید.

سوم: مورد تایید قرار گرفتن

می‌گویند بچه ها برای آن گریه می‌کند و مردها برای آن می میرند.

افرادی که پیوسته در حال جستجوی فرصتی برای ابراز تایید کردن هستند، به هر جا که بروند مورد استقبال قرار می‌گیرند.

هر زمان که شما دیگران را برای کارهایی که انجام داده اند مورد تعریف و تمجید قرار دهید، اعتماد به نفسشان تعالی پیدا می‌کند. آنها دارای حس فوق العاده ای نسبت به خودشان خواهند شد و فکر می کنند که شما دلنشین تر، زیرک تر، دوست داشتنی تر، و بسیار جذاب ترین هستید. 

چهارم: مورد تحسین قرار گرفتن

آبراهام‌لینکن گفته است "همه انسانها تحسین شدن را دوست دارند" 

وقتی شما به مردم یک تحسین صادقانه ی خالص درباره رفتار، دارایی، یا مهارتشان ابراز می‌کنید، به طور خودکار احساس بهتری نسبت به خودشان و البته شما پیدا می‌کنند.

آنها حس می کنند که مورد تایید و تصدیق قرار گرفته اند. حس می کنند که مهم و ارزشمند هستند.

اگر می خواهید از نیروی جذبه برخوردار شوید هر چیزی می تواند موضوع تحسین کزدن دیگری باشد از نوع لباس پوشیدن بگیرید تا یک رفتار خوب یا وقت شناسی، سرسختی و مقاومت، برنده شدن یک جایزه به دست آوردن یک موفقیت و .

یادتان باشد که برای تحسین کردن دیگران، منتظر کارهای و موفقیت های خیلی بزرگ و چشمگیر آنها نمانید چرا که ممکن است هرگز به وجود نیایند. 

در اینجا، تحسین کردن کارهای کوچک مثل تحسین کردن کارهای بزرگ کارکردی مثبت در پی خواهد داشت.

پس همیشه به دنبال بهانه ای برای تحسین کردن دیگران باشید و هر زمان که چیزی برای تحسین پیدا کردید آن فرد شما را بیشتر دوست خواهد داشت و این گونه در می یابد که شما جذاب هستید.

پنجم: مورد توجه قرار گرفتن

وقتی شما به دقت به دیگران توجه می‌کنید آنها حس خواهند کرد که مهم تر و ارزشمند تر هستند و شما را بیشتر دوست خواهند داشت.

همانطور که دیدید شما با این پنج خصیصه به تقویت حس اعتناد به نفس دیگران می پردازید و از این طریق به نیروی بیکران جذبه دست می یابید.

این پنج خصیصه قدرتمند ترین راهکارهایی هستند که تاکنون برای ایجاد اعتماد به نفس در دیگران کشف شده اند.

هنگامی که با تمرین بر آنها مسلط شوید به یکی از جذاب ترین و بانفوذترین افراد در میان مردم جامعه و همکاران خود تبدیل خواهید شد.

خلاصه کتاب نیروی جذبه
ادامه دارد.


آسیب های اجتماعی و توسعه 
سید حسن کاظمینی
بخش هفتم

حالا در این بخش می خواهیم روی یکی از این آسیب های اجتماعی تمرکز کنیم تا ببینیم که آسیب اجتماعی چگونه به وجود می آید و چه آسیب هایی را ایجاد می کند. 

فهم این مساله می تواند به ما کمک کند تا نگاهی سیستماتیک به معضلات اجتماعی داشته باشیم. و بدانیم که حل یک معضل تنها یک راه ندارد و با صدور بخشنامه نمی توان کاری از پیش برد.

آسیب اجتماعی که می خواهم روی آن تمرکز کنم مساله طلاق است که یک سوم ازدواج های کشور را تهدید می کند. 

این یک تهدید اجتماعی است. حداقل در جامعه ی ما که جامعه ای آسیب پذیر و شکننده است عوارضی جبران ناپذیر دارد. 

خوب اگر ما در لوکزامبورگ زندگی می کردیم طلاق اینقدر آسیب نمی زد چون نظام اجتماعی و رفاهی آن کشور شرایطی را در پیش گرفته تا آسیب های ناشی از طلاق به حداقل برسد. 

اما در ایران ما یک نظام اجتماعی و رفاهی منسجمی در مقابل طلاق نداریم. لذا بلافاصله می بینیم که اثرات خود را بصورت باز تولید آسیب های جدید نشان می دهد. 

کارشناسان عوامل متعددی برای طلاق برشمرده اند که در زیر به آن می پردازیم:

یک: ازدواج زودرس

این ازدواج زودرس خودش یک آسیب اجتماعی است. اینکه ما بیائیم و دختر پسری را که از نظر فیزیولوژیک، روانی و مغزی و عاطفی بصورت کامل رشد پیدا نکرده اند را به یکدیگر پیوند بزنیم افتضاح است. 

این دو وقتی به سن بیست و یک سالگی می رسند متوجه می شوند که ایده آل ها، آرزو ها و آرمان های آنها متفاوت است. حتا می توانستند انتخاب بهتری داشته باشند. 

از نظر بیولوژیک خیلی زودتر از یکدیگر سیر می شوند. اینها دست به دست هم می دهد و به طلاق منجر می شود. 

متاسفانه در کشور ما بخش قابل توجهی از طلاق ها و حتا طلاق های عاطفی و فساد اخلاقی مربوط  به این دسته از ازدواج ها است. 

یکسری مسائل دیگری هم در مورد این نوع ازدواج در نظر داشتم که بگویم اما دیگر آنها را فاکتور می گیرم که بحث خیلی طولانی نشود. 
مثلا کودک پنداری همیشگی زوج و زوجه و با کودک پنداشته شدن از سوی والدین و .

دوم: ازدواج های قبلی

بر اساس مطالعات انجام شده و آمارهای موجود، هر بار ازدواج ریسک طلاق را چند برابر می کند. 

یعنی اگر در ازدواج اول در ده سال نخست احتمال طلاق خیلی زیاد باشد در ازدواج دوم این به پنج سال تقلیل پیدا می کند و ریسک را بالا تر می برد. لذا طلاق و ازدواج مجدد ااما به معنای خوشبختی و موفقیت نیست. 

سوم: فقدان باور های مذهبی

آمارها نشان می دهند که در ازدواج هایی که زن و شوهر هر دو دارای باور دینی هستند میزان طلاق کمتر خواهد بود. 

به هر حال باور های دینی البته اگر درونی شده باشد می تواند جلوی خیلی انحرافات، زیاده طلبی ها را بگیرد و با صبر زندگی مشترک را تقویت کند. 

البته آمارهای دیگر نشان می دهد که در شهرهای مذهبی مثل قم و مشهد، طلاق بیشتر از دیگر شهرها رخ می دهد که باید روی علل این اتفاق بررسی های بیشتری انجام داد.

چهارم: مسائل مالی

تجربه و آمارها نشان داده هربار که تحریم ها جدی تر می شوند و بی ثباتی اقتصادی به ورشکستگی و بیکاری انبوه می انجامد باید منتظر بالا رفتن میزان طلاق در کشور باشیم. 

دقت می کنید که یک جهش دو برابری قیمت دلار چگونه باعث پر شدن زندان ها و افزایش طلاق می شود. 

حالا هی توی اتوبان ها بنر بزن بر علیه طلاق و تبلیغ کن. فایده ای ندارد چون یک بی ثباتی اقتصادی دولت همه ی رشته ها را پنبه خواهد کرد‌. 

اگر دولت می خواهد بر آسیب های اجتماعی اثر بگذارد اول باید یک ثبات اقتصادی طولانی مدت ایجاد کند. 

ادامه دارد.


خلاصه کتاب نیروی جذبه
نویسندگان: برایان تریسی و ران آردن
مترجم: زهرا صابر نسب
انتشارات پدیده ی دانش
خلاصه نویسی از: سید حسن کاظم زاده(کاظمینی)
بخش نخست

 

حداقل ۸۵ درصد از موفقیت شما در کار و زندگی شخصی‌تان به توانایی شما در برقراری ارتباط موثر با دیگران بر می گردد.

هوش اجتماعی، یا توانایی برقراری ارتباط، گفتگو، مذاکره و متقاعد کردن دیگران از بهترین نمونه‌های هوش و ذکاوت است که شما می توانید داشته باشید و هر لحظه آن را گسترش دهید.

شما می‌توانید یاد بگیرید که صمیمی، دوستانه، خوشایند و جذاب باشید این امر فقط با تمرین کردن چند روش و تکنیک برقراری ارتباط امکان پذیر است.

توانایی شما برای جذاب و دوست داشتنی بودن احتمالاً درهای بیشتری را به روب شما خواهد گشود.

افراد بیشتری شما را دوست خواهند داشت و از شما به گرمی یاد می‌کنند و بیشتر مایلند شما را ببینند به حرف‌های شما گوش کنند با شما باشند و شما را در جمع های خود دعوت کنند.

ارزشمندترین کالا در دنیا طلا و الماس نیست بلکه جذابیت و جذب کردن دیگران است.

مجذوب کردن حقیقی، چیزی است که فراسوی صرف زیبایی ظاهری می باشد. 

این همان توانایی است که مردم باید این رابطه دوستانه فوق العاده را به وجود بیاورند تا دیگران در کنارشان و در حضورشان احساسی بی نظیر پیدا کنند.

تردیدی نیست که برخی از افراد به صورت غریزی و ذاتی جذاب هستند. اما جذابیت ماده معجزه‌آسایی نیست که در ژنهای ما وجود داشته باشد.

جذابیت، نتیجه استفاده از مهارت های خاصی است که بیشتر ما یا چیزی از آن نمی دانیم و یا خیلی کم می دانیم.

این یعنی جذابیت و جذاب بودن قابل یادگیری و تبدیل شدن به مهارت است.

افرادی که جذاب هستند معمولاً خوب گوش می کنند و اغلب فرصت‌های بیشتری را به دست می‌آورند.

به نظر می‌رسد که آنها صادقانه شما را دوست دارند به نظر شما اهمیت می‌دهند تمام توجهشان را به شخص شما معطوف می کنند.

آنها در شما این حس را به وجود می‌آورند که انگار شما جذاب ترین و مهم ترین فردی هستید که آنها تا به حال دیده اند.

به این فکر کنید که چه قدرتی لازم است تا بتوانید کسی را وادار کنند که درباره خودش به احساس شگفت‌انگیزی برسد.

هر کسی که با مردم سر و کار دارد می‌داند می‌تواند از نیروی جذبه بهره ببرد و هرکسی که می‌خواهد از نردبان موفقیت بالا برود باید  خصوصیاتی را در خود تقویت کند که به دیگران احساس خاص و ویژه بودن بدهد.

اعتماد به نفس شما، مجموعه ای از احساسات شما در هر لحظه نسبت به میزان اهمیت و ارزشمندی است که برای خودتان قائل هستید.

مردم به شدت توسط محیط احساسی خود تحت تاثیر قرار می گیرند، 

راز جذابیت ساده است در دیگران احساس مهم بودن را به وجود بیاورید. 

این راه حل های کلیدی را می توان به پنج دسته تقسیم کرد:
مورد پذیرش واقع شدن
مورد قدردانی قرار گرفتن 
مورد تایید قرار گرفتن 
مورد تحسین قرار گرفتن 
مورد توجه قرار گرفتند

خلاصه کتاب نیروی جذبه
ادامه دارد


خلاصه کتاب نیروی جذبه
نویسندگان: برایان تریسی و ران آردن
مترجم: زهرا صابر نسب
انتشارات پدیده ی دانش
خلاصه نویسی از: سید حسن کاظم زاده(کاظمینی)
بخش سوم

نیروی جادویی گوش دادن 

توانایی شما برای خوب گوش دادن در گفت و گو های اجتماعی و کاری، به اندازه ی بقیه مهارت هایی که پرورش می دهید می تواند به شما کمک کند و تبدیل شدن به یک شنونده خوب قابل یادگیری است.

دقت کنید که چهار عنصر اصلی برای موثر گوش دادن وجود دارد که عبارتند از:

۱. دقیق گوش کنید 

به یاد داشته باشید، بدون اینکه حرف گوینده را قطع کنید به سخنان او گوش فرا دهید.

اگر کسی خواست که با شما صحبت کند -به ویژه در منزل- فوراً کارهای دیگر را رها کنید و تمام توجه تان را با آن فرد بدهید.

تلویزیون را خاموش کنید کتاب یا رومه را ببندید و با تمام حواس به آنچه که طرف مقابل می‌گوید گوش دهید.

طوری به مخاطب خود گوش کن گوش دهید که انگار با سخنان گوینده مبهوت و میخکوب شده اید.

وقتی حرفهای فردی مشتاقانه گوش داده می شوند، یک تغییر بیوشیمیایی بر او اثر می‌گذارد.

مغز او اندروفین- داروی طبیعی زندگی- آزاد می‌کند که باعث می‌شود احساس خوبی نسبت به خودش پیدا کند. 

اعتماد به نفسش بالا می‌رود و خودش را بیشتر دوست می دارد و از همه مهمتر شما را نیز بیشتر دوست خواهد داشت.

۲. قبل از پاسخ دادن درنگ کنید

به جای اینکه در لحظه‌ای که طرف مقابل تان نفس تازه می کند در حرف او بپرید ۳ تا ۵ ثانیه صبر کنید و اجازه دهید سکوت و وقفه‌ای به وجود بیاید فقط آرام باشید.

وقتی سکوت می کنید سه چیز اتفاق می‌افتد که همه آنها خوب است.

اول:
اگر طرف مقابل فقط برای سازماندهی مجدد حرف‌هایش قبل از ادامه دادن گفتگو توقف کرده باشد این وقفه از پریدن در حرف‌های او جلوگیری می کند.

دوم:
با مکث کردن به او می فهمانید آنچه که او گفته مهم بوده و شما با دقت در حال سنجیدن آن هستید.

سوم:
اینگونه به او نشان می دهید فقط آنچه را که می گوید نمی شنوید، بلکه منظور وی و آنچه را که در عمق ذهن گوینده نیز هست می فهمید.

۳. طرح سوالاتی برای شفاف شدن موضوع

هرگز اینگونه نپندارید آنچه را که منظور واقعی فرد است با گفته هایش درک کرده‌اید. در عوض به به او کمک کنید تا بیشتر گفته های قبلی را مفصل‌تر توضیح دهد. مثلاً سوال کنید "منظورت چیست" یا "دقیقاً منظورت چه بود".

یادتان باشد کسی که سوال می‌کند کنترل گفتگو را نیز در دست دارد. لذا پرسش های خود را متفکرانه و عمیق بپرسید.

۴. مرور کردن گفته های گوینده با تکرار قسمتی از آن به وسیله ی خودتان

این روش، آزمایش نهایی برای دقیق گوش دادن است و شاهدی برای این امر است که آیا واقعا به طرف مقابل گوش کرده اید یا اینکه سرسری و بی دقت حرف‌های او را شنیده اید.

چرا زنها شنونده های بی نظیری هستند 

ن شنونده آن شونده های درجه یک و بی نظیری هستند. 

با توجه به تصاویر ام آر آی، وقتی که یک زن با کسی گفتگو می‌کند تمام هفت مرکز مغزش درگیر می‌شود در حالی که در مردان فقط دو مرکز درگیر می‌شود.

مردان معمولاً با بی میلی به ن گوش می‌دهند به ویژه اگر تلویزیون روشن باشد چراکه مردان فقط می‌تواند یک ورودی حسی را در یک زمان واحد پردازش کند.

برای مثال آنها نمی توانند هم تلویزیون تماشا کنند و هم به صحبت‌های فرد دیگری گوش دهند که البته ن می توانند به راحتی آن دو کار را با هم انجام بدهند.

فقط زمانی زن مطمئن می شود که مرد واقعاً به حرف هایش گوش داده که وی بتواند گفته هایش را با دقت بازگو کند.

متفاوت گوش دادن 

موثر گوش دادن به معنای متفاوت گوش دادن است. 

متفاوت گوش دادن، نوعی از گوش دادن است که شما دیگران را متقاعد می کند که نسبت به آنچه که می گویند کاملا درگیر شده اید.

پس برای جذب دیگران،"گوش دهید"، "مکث کنید"، "متفکرانه سوال بپرسید"، "سخنان گوینده را بازگو کنید"، "تلاش نکنید که حرف دیگران را قطع کنید"، "بر روی هر کلمه ای که طرف مقابل می‌گوید دقت کنید"، بوسیله ی پرسیدن‌سوال و دقیق گوش دادن به جواب ها می توانید در عرض چند دقیقه با شخص مقابل ارتباط عمیق تری برقرار کنید.

مجذوب کردن یک زن

ن عاشق مردان جذاب هستند و می خواهند که مدام به آنان باشند.

آنها بیشتر از مردان به آراستگی ظاهری و چگونگی برخورد خوب تاکید دارند.

سه نیاز اصلی هر زن 

قدرتمند ترین و مهم ترین نیاز عاطفی بیشتر ن عبارتند از: "محبت"، "توجه" و "احترام"

روش مجذوب کردن یک زن این است که به طور کامل و صد در صد شیفته ی هر کلمه‌ای که بیان می کند بشوید، بدون اینکه در جریان حرفش بپرید و یا سخنانش را قطع کنید.

دفعه بعدی که با یک خانم صحبت می کنید مراقب باشید که از احساس وسوسه انگیز شدیدی که نسبت به صحبت کردن راجع به خودتان دارید جلوگیری کنید.

به جای صحبت کردن درباره ی خود، از او سوال هایی درباره خودش و روزی که گذرانده، درباره زندگی و دلواپسی هایش بپرسید و سپس آرام و با دقت به جواب هایش گوش دهید.

یادتان باشد، مکانیزم مجذوب کردن ن مکانیزم ساده ای است. برای این کار، هنگام صحبت کردن آنها را تائید کنید، از آنها قدردانی کنید، آنها را مورد پذیرش قرار دهید. و از آنها راجع به کار و زندگی شخصی اش بپرسید و در مقابل پاسخ هایش بهت زده شوید.

مجذوب کردن یک مرد 

مردها بیشترین احساس اهمیت و ارزشمندی را از موفقیت ها، جایگاه و مرتبه ی اجتماعی و احترامی که افراد مهم در زندگیشان برای آنها قائلند نمی گیرند. 

مراحل مجذوب کردن یک مرد ساده است. از او سوالاتی بپرسید از کامیابی ها و دستاوردهایش قدردانی کنید. کارها و موفقیت‌هایش را تایید و تصدیق کنید. و تحت تاثیر آنچه انجام داده و انجام می‌دهد قرار بگیرید.

 هر زمان که فردی درباره موفقیت در کاری صحبت می‌کند به او چیزهایی شبیه این را بگویید:"شما باید به خاطر این کار به خودتان افتخار کنید" 

آنچه مردان نیاز دارند 

مردان زمانی مجذوب می‌شوند که شما لیاقت آنها را در کار به دست آوردن موفقیت های جدید کاملاً بفهمید و تشخیص دهید و از آن سپاسگزار باشید.

وقتی که زنی به یک مرد لبخند میزند، این لبخند مرد را خوشحال می کند، اعتماد به نفسش را تقویت می‌کند و باعث می‌شود او احساس امنیت بیشتری بکند.

هرگونه اظهار "ستایش"، "تایید" و "تحسین" به خاطر موفقیت هایی که به دست آورده است دلش را گرم کرده و باعث می‌شود شما را به طرز چشمگیری زیرک و تیزبین بداند.

هرگاه زنی به مردی که درباره کار و مسیر شغلی است صحبت می‌کند، دقت کرده و در واقع تمام مهارت های گوش دادن را که در این کتاب آموخته تمرین کند مرد او را فردی کاملاً باجذبه خواهد یافت.

نیروی جذبه
ادامه دارد.


بریده ای از کتاب 
مغز: داستان شما
نوشته دیوید ایگلمن
ترجمه دکتر محمد اسماعیل فی
انتشارات مازیار
بخش دوم

 

دگرگونی های آسیب شناختی

تغییر هایی که در مغز ما به وجود آمده معرف آنند که هر چه کارهایی کرده ایم و کیستیم. اما اگر مغز گرفتار بیماری یا جراحت شود چه پیش می آید؟ 

آیا این گونه موارد نیز می‌تواند بر هویت یا اعمال ما اثر بگذارند؟ 

در یکم آگوست ۱۹۶۶ چار ویتمن سوار آسانسور شد تا به عرشه ی رصدخانه برج دانشگاه تگزاس (شعبه آستین) برود.

این مرد ۲۵ ساله از آن جا به طور بی هدف رو به مردمی که پایین برج در حال عبور بودند، تیراندازی کرد.


۱۳ نفر کشته و سی و سه نفر زخمی شدند تا سرانجام پلیس ویتمن را هدف قرار داد و کشت. 

وقتی مأموران پلیس به خانه او رفتند، دیدند او شب قبل از این تیراندازی، همسر و مادرش را هم کشته است.

یک نکته تعجب آور در این حادثه خشونت بار غیرقابل پیش‌بینی بودنش بود.

در زندگی چار ویتمن هیچ موردی وجود نداشت که بشود با تکیه بر آن، بروز چنین رفتاری را حدس زد.

او یک پیشاهنگ نمونه و صندوقدار بانک بود و در رشته مهندسی تحصیل می‌کرد.

او کمی پس از کشتن مادر و همسرش نشست و نامه زیر را که به نوعی می‌توان گفت که یادداشت پیش از خودکشی اوست تایپ کرد: "این روزها حال طبیعی ندارم. قبلا از آدم معقول و جوانی باهوش بودم. اما این اواخر (دقیقاً یادم نیست ماجرا از کی شروع شد) گرفتار بسیاری از افکار نامعقول و غیر منطقی شدم.دلم می‌خواهد پس از مرگم جنازه ام را کالبد شکافی کنند تا معلوم شود آیا بیماری فیزیکی قابل رویتی داشته ام یا نه."

درخواست ویتمن را پذیرفتند و پاتولوژیست پس از کالبد شکافی وجود تومور مغزی کوچکی را تایید کردند و به اندازه یک سکه ۵ سنتی بود و به قسمتی از مغز او به نام آمیگدال (بادامک) که با ترس و پرخاشگری مربوط است فشار می‌آورد.

این فشار مختصر به آمیگدال منجر به بروز رشته ای پیامدهای در مغز ویتمن شد و سرانجام او را به انجام کارهایی واداشت که به هیچ وجه در خور شخصیت او نبود.

مغز او از نظر فیزیکی دستخوش تغییر شده و او را به آدم دیگری تبدیل کرده بود.

این داستان مثال بارزی از تغییرهایی است که می توانند در مغز به وجود آیند و موجب دگرگونی ساختار شخصیت فرد شوند.

مصرف الکل یا دارو نمونه‌های دیگری هستند که می‌توان ذکر کرد. 

ابتلا به بعضی از انواع صرع نیز می‌تواند فرد را به مذهب علاقمند کند.

بیماری پارکینسون می‌تواند سبب بروز بی ایمانی در فرد مبتلا شود، اما مصرف داروهایی که برای درمان پارکینسون به کار می رود می تواند بیمار را به قماربازی وسواس گونه وادار کند.

فقط بیماری ها یا مواد شیمیایی نیستند که می تواند موجب تغییر فرد شوند: از فیلم هایی که می بینیم گرفته تا شغل هایی که بر عهده می‌گیریم - هر عاملی می‌تواند منجر به شکل‌گیری مداوم شبکه عصبی که سازنده نهایی هویت ماست شود.

ادامه دارد.


بریده ای از کتاب 
مغز: داستان شما
نوشته دیوید ایگلمن
ترجمه دکتر محمد اسماعیل فی
انتشارات مازیار
بخش نخست

 

انعطاف پذیری در بزرگ سالی 
در سن ۲۵ سالگی دگرگونی های مربوط به دوران کودکی و نوجوانی به پایان رسیده و تغییرات اساسی در عرصه‌های هویت و شخصیت انجام شده و این گونه به نظر می رسد که مغز به رشد کامل دست یافته است.

بنابراین ممکن است تصور کنیم که شخصیت بالغ ما کاملا شکل گرفته و دیگر تغییر نمی‌کند. اما اینطور نیست: در بزرگ سالی نیز مغز ما همچنان تغییر می‌کند. وقتی جسمی بتواند تغییر شکل یابد-و بتواند شکل به دست آمده را حفظ کند- یعنی انعطاف پذیر بوده و مانند پلاستیک است.

مغز ما حتی در دوره بزرگ سالی نیز انعطاف دارد و با از سر گذراندن تجربه‌هایی دچار تغییر می شود. تغییرهایی که پابرجا می مانند.

 

برای آنکه به میزان تاثیر این گونه تغییرها پی ببریم به بررسی مغز گروه خاصی از مردان و نی که در لندن زندگی می کند پرداختیم.

یک راننده تاکسی در لندن به مدت ۴ سال دوره آموزشی دشواری را سپری می‌کند تا "شناخت جامعی از لندن" کسب کند: آموزشی که نیاز به تربیت حافظه در سطح بسیار بالایی دارد.

رانندگان برای رسیدن به چنین شناختی باید مسیرهای متعدد شهر لندن را با همه ترکیب ها و تقاطع هایی که دارند، به خاطر بسپارند که کاری است بس دشوار: ۳۲۰ مسیر مختلف داخل شهر، ۲۵۰۰۰ خیابان ۱۲۰ هزار مکان مهم و درخور توجه مانند هتل‌ها، تئاترها، رستوران ها، سفارت ها، ایستگاه های پلیس، اماکن ورزشی و خلاصه هر جایی که یک مسافر ممکن است مایل باشد به آنجا برود.

آنها برای رسیدن به چنین شناختی ناگزیرند روزی سه الی چهار ساعت مطالعه کرده و مسیر های فرضی را حفظ کنند.

گروهی از دانشمندان علوم اعصاب کالج دانشگاهی لندن بر آن شدند که تاثیر چنین چالشی را بر مغز رانندگان با انجام اسکن مغز بررسی کنند.

این دانشمندان به ویژه به بررسی ناحیه کوچکی از مغز به نام هیپوکامپ که در به خاطر سپاری حافظه مکانی نقش اساسی دارد، علاقه‌مند بودند. 

دانشمندان در منزل راننده‌های تاکسی تغییر های زیادی را مشاهده کردند: قسمت خلفی هیپوکامپ آنها بزرگتر از افراد گروه کنترل بود که می‌توانست بالاتر بودن قدرت حافظه مکانی آنها را توجیه کند. 

محققان همچنین دریافتند که هرچه یک راننده تاکسی سابقه کاری بیشتری داشته باشد، تغییرهای مربوط به این ناحیه مغزش هم بارزتر می‌شود.

این نکته نشان می‌داد که تغییرهای مشاهده شده در مغز این افراد مربوط به گذشته آن ها نبوده و در نتیجه کار و تمرین به وجود آمده است.

مطالعه مغز رانندگان نشان می‌دهد که مغز افراد بزرگسال دارای توان تغییر است و می‌تواند به گونه‌ای تغییر یابد که با مشاهده دقیق قابل رویت باشد.

این تنها رانندگان تاکسی نیستند که مغزشان دچار تغییر شکل می شود. 

با بررسی مغز آلبرت اینشتین، یکی از مشهورترین دانشمندان قرن بیستم اگرچه راز نبوغ او معلوم نشد، اما مشخص شد ناحیه ای از مغز او که مربوط به کنترل انگشتان دست چپ است رشد بسیار داشته و به شکل چین برجسته ای مانند حرف امگا یونانی در قشر مغز او دیده می‌شود.

این نکته به دلیل علاقه مفرط او به نواختن ویولون بود که کمتر کسی از آن خبر داشت.

این قسمت از مغز در کسانی که ویولون می نوازند و با انگشتان دست چپ خود حرکات ماهرانه و پیچیده ای را انجام می‌دهند،  بسیار رشد می‌کند. 

برخلاف این گروه، در نوازندگان پیانو که از هر دو دست خود به هنگام نواختن استفاده می‌کنند علامت امگا در هر دو نیمکره مغز ایجاد می‌شود.

شکل برآمدگی ها و فرورفتگی های مغز در همه افراد کم و بیش شبیه است. 

اما با دقت بیشتر به جزئیات می‌توان پی‌برد آن فرد در کجا زندگی کرده و کیست.

بیشتر این جریانات اندازه‌ای ناچیزند که نمی‌توان با چشم غیرمسلح آنها را دید.

اما همه تجربه هایی که در زندگی از سر گذرانده ایم بر ساختار فیزیکی مغز ما (از نحوه بیان ژن ها گرفته تا موقعیت مولکول ها در ساختار نورونی) اثر گذاشته اند. 

خانواده، فرهنگ، دوستان، شغل، فیلم هایی که دیده ایم، و صحبت‌هایی که با این و آن داشته‌ایم همگی رد پای خود را بر سامانه عصبی ما بر جای گذاشته اند. 

این اثرهای میکروسکوپی و نازدودنی با هم جمع می‌شوند تا هویت ما را بسازند و محدوده ای را که می‌توانیم بدان برسیم، تعیین کنند.


خلاصه کتاب نیروی جذبه
نویسندگان: برایان تریسی و ران آردن
مترجم: زهرا صابر نسب
انتشارات پدیده ی دانش
خلاصه نویسی از: سید حسن کاظم زاده(کاظمینی)
بخش چهارم

 

نیروی توجه و گوش دادن 

جذاببت به توجه بی‌کم و کاست کامل به ویژه در هنگام گوش کردن نیاز دارد.

اگر هیچ چیز در رفتار شما مبین این نباشد که گوش می کنید پس شنونده ی بدی هستید.

ارتباطات خوب، چه اجتماعی چه حرفه‌ای، بر اساس ویژگی های زیادی ساخته می‌شود، اما هیچ کدام به اندازه ی اینکه در جایگاه یک شنونده ی همدل شناخته شوید مهم نیست.

در هر رابطه‌ای هرچه شنونده ی بهتری باشید ارزشمند خواهد بود.

رفتار و زبان بدن شما باید بگوید که: "من به طور کامل بر روی آنچه  که می‌گوید تمرکز دارم، هر کلمه ای که بیان می کنید برای من بسیار مهم است." 

کسانی که این پیام ها را به گوینده منتقل می‌کنند چرا "شنونده های دقیق" و افرادی که اینگونه نیستند "شنونده‌ای بی‌توجه" نامیده می‌شوند.

پس دفعه بعد وقتی با کسی گفتگو می کنید تلاش زیادی کنید تا او را تایید کرده و به او اطمینان خاطر دهید که نشان دهید شما کاملاً مشتاق گفتگو بوده و نسبت به آنچه که می گوید درگیر هستید.

لذا مستقیماً به او نگاه کرده و بر روی جملاتش تمرکز کنید. طوری رفتار کنید که گویی آخرین باری است که او را می بینید.


اولین نشانه: ارتباط چشمی 

 

چگونه می فهمید که کسی به شما گوش می دهد؟ واضح و روشن است که

اولین نشانه مهم گوش دادن، ارتباط چشمی است.

اگر کسی هنگام صحبت کردن به شما نگاه نمی کند بدانید که او به سخنان شما گوش نمی دهد.

آیا می دانید وقتی که با کسی صحبت می کنید و به شما نگاه نمی‌کند چقدر این کارش آزاردهنده است و چقدر لذت بخش است وقتی که به شما نگاه می کند؟ 

پس ارتباط چشمی مستقیم برقرار کنید. این یک روش اصلی و بنیادی است که زمانی که گوش می دهید مردم این را خواهند فهمید هرچه بیشتر ارتباط چشمی برقرار کنید، به نظر می‌رسد که بهتر درحال گوش دادن هستید.

زمانی که نگاهتان را پی در پی از گوینده بر می‌گیرید یا برای مدت طولانی این کار را می‌کنید به طور قطع باعث ایجاد عکس العمل منفی در فرد دیگر خواهد شد و او پیش خود اینگونه فکر می‌کند که: "من کسل کننده ام، او مرا دوست ندارد" و یا "او به آنچه می‌گویم علاقه ندارد." 

اگر می خواهید شماره یک فرد جذاب بداند باید در هنگام گوش دادن یک ارتباط چشمی فوق‌العاده را تمرین کنید.

"در لحظه باشید" اگر می‌خواهید جذاب باشید ذهن شما باید در آنجا حضور داشته باشد خودتان را موظف کنید در هنگام گفتگو به طور کامل در آنجا و آن لحظه حضور داشته باشید.

 

دومین نشانه: تغییر نگاه چشم

 

تغییر نگاه چشم چیست؟ کاری ساده است که در هنگام گوش دادن نگاه خود را از یک چشم گوینده به چشم دیگرش جابجا می کنید. 

اگر می‌خواهید مردم بدانند که شما با آنها گوش می‌دهید باید چشمانتان حرکت کند. درست مثل زمانی که تلویزیون نگاه می کنید.

هر چه فعالیتی چشمی بیشتری وجود داشته باشد به نظر می‌رسد که بیشتر درگیر گفتگو هستید. و هر چه فعالیت چشمی کمتر باشد اینگونه به نظر خواهد آمد که کمتر درگیر هستیم و جایی که فعالیت چشمی وجود نداشته باشد به نظر می‌آید که هیچگونه مشارکت و  احساس رضایتی در گفتگو وجود ندارد.

 

سومین نشانه: کج کردن سر 

 

اگر در زمان گوش دادن به حرف های طرف مقابل، گاهی سرتان را به آرامی به طرفی کج و مایل کنید، این عملکرد به شما نگرشی کنجکاو و پرشور می بخشد.

اگر شما از این تکنیک در هنگام صحبت کردن گوینده درباره ی مطلبی استفاده کنید، به او القاء می‌شود که فرد مهمی است و شما نیز بسیار دقیق و درگیر در بحث به نظر خواهید آمد.

 

چهارمین نشانه: تکان دادن سر
 
تکان دادن سر یکی دیگر از روش های موثر در گوش دادن و جذاب به نظر رسیدن در نظر دیگران است.

برخی افراد خود به خود سرشان را تکان می‌دهند و برخی افراد هم اصلاً این کار را انجام می‌دهند.

اگر شما واکنش مردم در هنگام گوش دادن به صحبت کسی را ببینید خواهید فهمید، که سر تکان دادن چقدر می‌تواند با ارزش باشد.

اگر این عمل صورت نگیرد جذابیت شما و البته انرژی شونده به طور چشمگیری کاهش می یابد.

در واقع سه روش متفاوت تکان دادن سر وجود دارد: آرام، کمی تند، و خیلی تند، که هر کدام از اینها معنا و کاربرد خاص خودشان را دارند.

اول از همه روش تکان دادن سر به صورت خیلی آرام می باشد که این معنی را می‌دهد که من آنچه را که می گویی می فهمم و دنبال می کنم و راجع به آن فکر می‌کنم.

این روش آرام ساعت تکان دادن به این معنی نیست که با آنچه که گوینده می‌گوید موافقید. 

دومین روش، روشی است که کمی تندتر از روش اول سردار تکان می‌دهید که یعنی: حق با تو است، موافقم.

در سومین روش تکان دادن سر، سریع تر از حالت قبل است که این معنی را می‌دهد: من با آنچه می‌گویی موافقم و نسبت به آنچه می شنوم مشتاقم.

 

پنجمین نشانه: زبان کل بدن

 

وقتی که نشسته اید، چگونگی وضعیت بدن و طرز نشستن میزان علاقه مندی شما را به گوینده و صحبت هایش نشان می دهد.

زمانی که شما در مقابل یک شخص، درست تکیه داده اید، انگار که با حالت بدن خود به او می گویید: "من تو را فردی دلربا و پرکشش می‌دانم و تو با یک نیروی مغناطیسی من را به سوی خودت جذب می‌کنی." 

اما نشستن همراه با بی حالی و بی حوصلگی ممکن است این مفهوم را به طرف مقابل القاء کند که: "من خسته شدم دلم میخواد به جای صحبت کردن با تو به چیزی های دیگری فکر کنم." 

نکته مهم: دایره های ارتباط

سه دایره هم مرکز در نظر بگیرید و خود را در نقطه ی مرکزی آن قرار دهید.

اولین دایره به فاصله دو قدم از شما با فرد دیگر فاصله دارد. این فضایی شخصی و خصوصی است که برای شریک های عاطفی و رمانتیک و اعضای خانواده نگه داشته شده‌ است. 

اگر شما در جایگاه یک آشنای کاری و اجتماعی به این محدوده کنید قطعاً و آشکارا آسایش آن فرد را از بین خواهد برد و عکس العمل شما به گونه ای خواهد بود که انگار طرف مقابل رو در روی شما برای ترساندن تان قرار گرفته است.

دایره دوم، دو تا شش قدم از شما دور است به این فاصله مناسبی برای آشنایان و دوستان اجتماعی و کاری است.

زمانی که می‌خواهید جذاب به نظر بیایید، چه ایستاده و چه نشسته در این فاصله صحبت کنید، نه دورتر و نزدیک تر.

دایره سوم به فاصله ۸ تا ۱۰ قدم دور از شما است. این دایره ی حفاظت شده و امنیت شماست که بین شما و غریبه ها استفاده می شود.

هر حرکت ناگهانی توسط فردی ناشناس از این فضا به فضای اجتماعی شما -یعنی نزدیک تر از هشت قدم- باعث خواهد شد که شما گوش به زنگ و مراقب باشید.

بعضی افراد هنگام صحبت کردن آنقدر نزدیک به دیگران می ایستند که طرف مقابل واقعا خودش را به عقب می کشد تا از برخورد صورت ها با هم جلوگیری کند. 

این قبیل افراد بسیار به دیگران فشار می‌آورند و بی توجه و ستیزه جو به نظر می رسند.

 

ششمین نشانه: جنبه‌های منفی زبان بدن 

 

حالت های بدنی مشخصی وجود دارد که در مردم تأثیر منفی می‌گذارد.

بسیاری از شنونده‌های کم تجربه بدون اینکه بفهمند چه کار انجام می دهند این تاثیرات منفی را ایجاد می‌کنند.

به عنوان مثال شنونده‌ای کم‌تجربه دچار این اشتباه می‌شوند که سرشان را به سمت گوینده بر می گردانند اما اجازه می‌دهند که بدنشان از گوینده دور و به سمت دیگری متمایل باشد.

شنونده های ناشی از زمانی که می نشینند پایشان را طوری روی هم می اندازند که پای بالایی و زانویشان به‌سمت گوینده نیست.

پیغام منفی دیگری که باعث می‌شود شما فرصت جذاب بودن را از دست بدهید زمانی است که بر روی صندلی خود تکان تکان می‌خورید انگار که می خواهید از پشت سر بخورید و از گوینده فرار کنید.

یکی از بهترین راه های مبارزه با این عادت منفی آن است که مستقیم و صاف بنشینید و نگذارید پشتتان قسمت پشتی صندلی را حس کند.

اشتباه دیگر این است که هنگام گوش دادن دستهای خود را جمع کنیم.

اگر چنین کنید، برداشت گوینده از این صحنه این خواهد بود که به او القا می‌کنید که صحبت کردنش را متوقف کنید.

زمانی که با یک یا چند علامت منفی مواجه می‌شوید، در واقع شنونده ناخودآگاه به شما می گوید که به آن چیزهایی که می گویید علاقمند نیست و یا کاملاً با شما مخالف است.

در روابط شخصی مخصوصاً در خانه این علامت های مخالف بیانگر این است که فرد مقابل (شنونده) درباره ی موضوع دیگری آشفته است و تا زمانی که آن موضوع حل نشود نمی تواند به شما توجه کنند.

دکتر آلبرت مهرابیان از دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس ucla چند سال پیش یک تحقیق تاثیر گذار درباره ارتباطات انجام داد و به این نتیجه رسید که در گفتگوهای رو در رو، زبان بدن ۵۵ درصد مطلبی را که می خواهید بگویید منتقل می کند، حالت صدای شما ۳۸ درصد مطلب را انتقال می دهد و کلمات فقط ۷ درصد در این امر دخالت دارند.

بسیار جالب است که چطور دیگران به این سرعت زبان غیر کلامی شما را می خوانند و درباره شما نتیجه گیری و قضاوت می‌کنند.

همچنین ثابت شده که ن خیلی بیشتر از مردان نسبت به زبان بدن حساسند. 

تحقیقات نشان می‌دهد که اگر زنی به اجتماعی از ۵۰ زوج ملحق شود در ۱۰ دقیقه اول ورودش وضع و حالت هر کدام از این ۵۰ زوج را سبک سنگین و ارزیابی می کند. در حالی که یک مرد ساعت‌ها در همان اتاق می ماند بدون اینکه هیچ نظری درباره آنچه بین روابط آن زوج‌ها می‌گذرد داشته باشد.

پس مراقب زبان بدنتان در خانه و محل کار باشید. آگاهانه تصمیم بگیرید که با طرز نشستن و ایستادن خود، پیام مثبتی از گرمی، علاقه و مشارکت منتقل کنید.

 

هفتمین نشانه: اطمینان بخشی صوتی 

 

شنونده خوب فعال همیشه اصوات کوتاهی مانند "آهان"، "آه"، "اهوم" و یا صداهای متنوع دیگری از این قبیل تولید می‌کنند.

اینها صداهایی هستند که ما آنها را اصوات اطمینان‌بخش می‌نامیم.

این اصوات به آسانی قابل تشخیص هستند و بیشتر توسط گوینده فهمیده می‌شوند و ضریب جذابیت شما را افزایش می‌دهند.

اگر بتوانید اصوات اطمینان‌بخش را با یک ارتباط چشمی خوب و تکان دادن سر ترکیب کنید این نشانه ها با هم این نکته را به گوینده ابراز می کنند که شما به او توجه می کنید و درباره آنچه که می گوید فکر می کنید.

 

هشتمین نشانه: اطمینان بخشی کلامی 

 

اطمینان بخشی صوتی برای جذابیت، حیاتی و ضروری است. اما اگر آن را با اطمینان بخشی کلامی ترکیب کنید، تاثیرش را دو برابر می کنید.

اولین نوع اطمینان بخشی کلامی شامل "کلمات و عبارات محافظه‌کارانه" است. 

آنها به این دلیل محافظه‌کاران نامیده می‌شوند که وماً این معنی را نمی‌رساند که شما با آنچه گفته می‌شود موافقید.

کلمات و عباراتی مثل "می‌دانم"، "واقعاً؟" یا "خوب، که اینطور!" به مردم این اطمینان را می دهد که شما با آنها گوش می دهید و در هر مرحله با آنها همراهید، اما با این حال شما بی‌طرف هستید.

کلمات یا عبارات محافظه کارانه در جایگاه "اطمینان بخشی مودبانه" در گفت و گوهای سطحی یا معمولی استفاده می شود.

زمانی که می‌خواهید آماده شوید خود را موظف و مم کنید تا با آنچه که گفته می شود موافقت یا از آن حمایت کنید از کلمات و عباراتی مانند: "بله، بی‌شک همینطور است!" یا "کاملا با شما موافقم!" یا "درست دست گذاشت روی نقطه ی اصلی" و عباراتی شبیه این ها استفاده کنید.

در این هنگام شما نقش یک حامی و پشتیبان را در گفتگو بازی می کنید.

نیروی جذبه

ادامه دارد.


خلاصه کتاب نیروی جذبه
نویسندگان: برایان تریسی و ران آردن
مترجم: زهرا صابر نسب
انتشارات پدیده ی دانش
خلاصه نویسی از: سید حسن کاظم زاده(کاظمینی)
بخش پنجم

نیروی صبورانه گوش دادن

قبل از آنکه گوش دادن را متوقف و صحبت کردن را شروع کنید، همیشه زمانی را برای در نظر گرفتن آنچه که بر گوینده گذشته در نظر بگیرید. 

این تراز و سطح احساسی آنها است. مهم نیست که نظرات و بینش هایی در شما به وجود می‌آید،
اگر که گوینده هیجان زده یا عصبانی و یا ناراحت باشد هنوز هم وقت گوش دادن شماست. 

صبور باشید. به آن‌ها این فرصت را بدهید که خود را تخلیه کنند. زمانی که آماده باشند خودشان نظرتان را می پرسند. اگر دنبال جواب جوابی باشند از شما سوال خواهد پرسید.

مراقب باشید قبل از آنکه کسی از شما پند و توصیه بخواهد، او را نصیحت نکنید، چرا که گوش دادن دلسوزانه شما ارزشمندتر خواهد بود.

در لبخند زدن و خندیدن بشتابید 

هیچ تردیدی نیست که لبخنن و خندیدن نشانه های آشکاری از میزان لذت بردن شما از طرف مقابل است.

زمانی که موقعیت و موضوع گفتگو این اجازه را می‌دهد، در لبخند زدن و خندیدن بشتابید.

وقتی لبخند می زنید اطمینان حاصل کنید که تمام صورتتان بخندد بگذارید لبخند به چشم هایتان هم نفوذ کند. 

البته مراقب باشید چون اغراق در این کار ممکن است این گمان را به وجود آورد که شما احساساتی تصنعی دارید یا اینکه می‌کوشید بامزه گری دربیاورید و خودشیرینی کنید.

لبخندهای واقعی به نظر می رسند ناگهانی و یکدفعه قطع نمی‌شود.

به نظر می‌رسد لبخندهای واقعی برای یک یا دو دقیقه طول می کشد. لبخندی که به این اندازه نباشد در واقع اصلا لبخند نیست.

توجه کنید که لبخند زدن و خندیدن بسیار مسری می باشد.

پس زمانی که جذاب هستید مخاطبی برای مردم شده اید و قانون سرایت واقعا درست عمل می‌کند.

زمانی که لبخند می زنید و می خندید، بقیه نیز ترغیب خواهند شد که مثل شما لبخند بزنند و بخندند. 

حواستان به افرادی که فقط با یک طرف دهان لبخند می‌زنند باشد.

در ستایش و تعریف کردن بشتابید 

همگی ما از تایید شدن لذت میبریم، مخصوصا اگر کاری را که فکر می‌کنیم ارزشمند است با موفقیت انجام دهیم.

یک راه ساده برای افزایش رضایت و خوشنودی مردم وجود دارد.

زمانی که با مردم حرف میزنید درباره مسائلی که آنها آشکارا به آن افتخار می کنند سخن بگویید.

برای تعریف و ستایش کردن، از خِرَد، گذشت، تیزهوشی، زیرک بودن و هر چیز مناسب دیگری بشتابید.

مطمئن باشید که آنها تعریف و تمجید کردن را یکی از نشانه‌های جذابیت شما تلقی می کنند.

تایید و تحسین برای همه ما بسیار مهم است، این دو سوختی برای کوره انگیزه‌ ماست.

بسیاری از کارمندان به تایید و تحسین بیشتر از ترفیع و ترقی واکنش نشان می دهند.

البته تحسین باید دقیق و خاص باشد لذا به جای اینکه بگویید:"تو یک منشی فوق‌العاده هستی" بگویید:" تو دیروز کار فوق‌العاده بر روی آن طرح و نقشه انجام دادی و آن را سریعاً حاضر کردی."

نکته ی دیگر آنکه فورا تحسین کنید و آنرا به تعویق نیاندازید.

همچنین برای هر کار کوچک و بزرگ تعریف و ستایش کنید و درست در لحظه انجام کار تاییدش کنید.

استفاده از اصل "طوری رفتار کنید که گویی" 

در سال ۱۹۰۵ ویلیام جیمز -پدر روانشناسی آمریکا- از دانشگاه هاروارد یک نظریه چشمگیر و قابل توجهی ارائه داد.

او گفت بهترین روش برای تجربه کردن احساسی که واقعاً را ندارید این است که وانمود کنید که انگار هم اکنون آن احساسات را دارید تا زمانی که به یک واقعیت برای شما تبدیل شود. 

تکرار کارهای هیجان انگیز به سرعت احساسات واقعی هیجان را پدید می آورد.

اگر طوری رفتار کنید که انگار خوشحال یا هیجان زده اید به سرعت شروع به احساس شادی و هیجان خواهید کرد. رفتار ظاهری و بیرونی شما تطابقی با احساس درونی تان ایجاد خواهد کرد.

نظریه بر این اساس استوار است که احساسات را نمی‌توان به این راحتی عوض کرد اما رفتار را می‌توان عوض کرد و تغییر یک رفتار می تواند احساساتی متناسب با آن را برای شما بوجود بیاورد. 

بر این اساس رفتارهای شما به شما کمک می کند تا احساسات متناسب با آنها به وجود بیاورید.

زمانی که کسی می بیند، طوری رفتار کنید که گویی او فردی کاملاً دلربا و دلنشین است. با او مانند ستاره سینما یا برنده جایزه نوبل رفتار کنید.با حواس جمع سخنان او گوش دهید، به سمت جلو کج و مایل شوید. بر روی هر کلمه ای که می گوید دقت کنید، سرتان را تکان دهید، لبخند بزنید، و با اصوات و الفاظ تاییدی مدام او را تایید و تصدیق کنید. تاثیر این کار همچون جرقه ای مهیج خواهد بود.

آنچه می‌گوید و نحوه گفتن آن 

آنچه می گویید و نحوه گفتن آن موارد، در توانایی شما برای جذاب بودن و متقاعد کردن دیگران بسیار مهم است.

آنچه که بیشتر از هر چیزی ممکن است دیگران را تحت تاثیر قرار دهد، نحوه بیان کردن کلمات برای نشان دادن حمایت، نگرانی، علاقه و اشتیاق، مشارکت و دقت است. 

شما می توانید نظرات بسیار مخصوص به خود نیز داشته باشید که نسبت به آنها بسیار قوی و محکم نیز باشید، اما همیشه آنها را با احترام در ارتباط خود با دیگران به کار ببرید.  درست مثل مبادله کردن نظریات و نه رقابت و یا چشم و هم چشمی.

قوانینی که برای ارتباط چشمی در هنگام صحبت کردن استفاده می شود با قوانین ارتباط چشمی در هنگام گوش دادن متفاوت است.

وقتی که در یک گفتگوی دو نفره با فرد دیگری شرکت دارید، بیش از ۸۵ درصد مدت زمان گفتگو به چشمان وی نگاه نکنید.

نگه داشتن ارتباط چشمی برای کل مدت گفت فشار زیادی را ایجاد می‌کند.

چه احساسی پیدا می کنید وقتی فردی که با شما صحبت می‌کند، یک لحظه نگاهش را از شما بر نمی گیرد؟ این کار می‌تواند دلهره آور و یا حتا ترسناک و تعیین کننده باشد.

زمانی که در جمعی صحبت می‌کنید، باید به آرامی نگاهتان را از فردی به فرد دیگر جا به جا کنید و هر فرد را در زمان ببینید. 

از ارتباط چشمی برای به دست آوردن و مشارکت مردم در مورد آنچه که می گویید استفاده کنید، به نحوی که گویی آنها را در گفتگو با وارد کرده اید. مخاطب شما باید نیروی صمیمیت و توجه شما را حس کند.

نگاه کردن به اطراف صورت

نگاه کردن به اطراف صورت شنونده که قدرتمندترین تکنیک های ارتباطی است.

نگاه کردن به صورت سطحی و به صورت متناوب باشد.

هرگز به بالای سر شنونده نگاه نکنید، زیرا شنونده اینگونه فکر می کند که کسی یا چیزی حواستان را پرت کرده است.

نگاه های متناوب به زیر چشمان شنونده باعث می‌شود او فکر کند ممکن است غذای اطراف دهانش یا بر روی لباسش باشد.

هنر شمرده صحبت کردن

کسانی که خیلی سریع صحبت می‌کنند، می‌توانند هم دلسرد کننده و هم آزاردهنده باشد.

همه ما می‌دانیم کسانی که تند و سریع صحبت می‌کنند، گوش دادن به حرف آنها مشکل است. 

مشکل تند صحبت کردن این است که به طور یکنواخت تاثیرات منفی ایجاد می‌کند و به طور صادقانه می‌توان گفت هیچ اثر مثبتی ندارد.

کسانی که تند صحبت می کنند به شما فرصتی برای فکر کردن نمی دهد.

تند صحبت کردن باعث می شود که گوینده بی ملاحظه و خودمحور به نظر برسد، که این مسئله بر چگونگی صداقت و درستی وی تاثیر می‌گذارد.

تند صحبت کردن جذابیت شما را در برابر دیگران از بین می برد. 

پس برای بهتر صحبت کردن، از تکنیک های شمرده گویی استفاده کنید.

دو راه حل برای شمرده گویی وجود دارد:

اولین راه حل این است که به سادگی و شمرده سخن بگویید.

دومین راه حل که در ادامه کتاب به آن می پردازیم نحوه استفاده از سکوت در گفتگو است.

ادامه دارد.


معرفی کتاب انگیزش

نوشته دن آرییلی

ترجمه مصطفی سپهریان

نشر نوین


دریافت

به زودی معرفی مفصل کتاب را در همینجا تقدیم شما خواهم کرد. 


پیرامون ریشه های بیولوژیکی اخلاق
سید حسن کاظم زاده

گفتاری در پاسخ به پرسش دوستی در گروه تلگرامی محراب

 

 


دریافت


خلاصه کتاب نیروی جذبه
نویسندگان: برایان تریسی و ران آردن
مترجم: زهرا صابر نسب
انتشارات پدیده ی دانش
خلاصه نویسی از: سید حسن کاظم زاده(کاظمینی)
بخش هفتم (پایانی)

 

توپ را نکشید 

 

کشتن توپ یکی از اصطلاحات بازی تنیس است. این اصطلاح زمانی به کار می رود که حریفتان در جایگاه مناسبی نیست. 

 

شما به سرعت بر روی توپ حمله می کند و به سختی به آن ضربه می‌زند که باعث می‌شود یک امتیاز بگیرید. 

 

این کاری است که معمولاً سعی می کنید هنگام بحث و جدل با فرد مقابل انجام دهید. شما می کوشید که نکته یا واقعیت و یا جایگاهی را پیدا کنید که بتوانید برنده و غالب شوید، بدون اینکه حریفتان قادر به جواب دادن و عکس العمل باشد.

اما زمانی که می‌کوشید جذاب باشید، کاملا احمقانه است که جایگاه برنده را حق خود بدانید و برای آن تلاش کنید.

 

آخرین چیزی که باعث می شود جذابیتتان را در گفتگو از دست بدهید این است که شروع به مخالفت با طرف مقابل کنید.

 

سپس شما در یک موقعیت خطرناک درونی قرار می گیرید که می خواهید توپ را بکشید و با این کار تمام تلاش هایتان برای جذاب بودن از بین می‌رود.

 

می خواهید شاد باشید یا صادق؟

 

مهم نیست که چقدر احساس قدرتمندی می کنید و یا چقدر نظرات مردم برایتان مسخره و بی ارزش است، حتی از ذره ای نزاع و ستیزه جلوگیری کنید. ستیزه و نزاع در گفتگو قطعاً جذابیت را از بین می‌برد. 

 

ابزار شما برای جذب دیگران 

 

اول اینکه نیت خود را در هر گفتگو مشخص کنید: نیت شما جذاب بودن است، نه غالب شدن و گفتگو با دیگران را تحت تاثیر زیرکی خود قرار دادن.

 

دوم اینکه به هر قیمتی از نزاع و ستیزه جلوگیری کنید. این یک مخرب فوری جذابیت است. زمانی که حتی ذره‌ای دشمنی و خصومت ظاهری وجود داشته باشد، درک کردن و فهمیدن جذابیت سخت است.

 

سوم اینکه ممکن است شما با خوشرویی بر روی نظرتان پابرجا باشید، اما تلاش برای کشتن توپ  نکنید. نظرات خود را به آرامی و محتاطانه ارائه دهید و سپس بگذارید گفتگو ادامه پیدا کند. خیلی درگیر درست و صادق بودن نشوید که باعث شود جذابیتتان در توده ی بحث محو شود.

 

سرانجام فقط زمانی گفت‌وگو را در دست بگیرد که طرف مقابل این را برای شما روشن و شفاف کرده و می‌خواهد از شما مطالبی بشنود. 

 

وقتی که سوال های زیادی درباره شما می پرسند به این معنی است که بیشتر به شما علاقمند شده اند. 

 

برایشان توضیح دهید اما مراقب باشید که با طولانی صحبت کردن آنها را کسل و خسته نکنید. 

 

توجه داشته باشید که اگر غالب شدن بر گفتگو را انتخاب کنید، در واقع مغلوب شده اید! 

با طرف مقابل همگام باشید 

 

تا به حال شده که فقط به خاطر اینکه با دیگران در یک وضعیت نبوده اید، از گفتگو خسته شده باشید؟ 

 

به عنوان نمونه شما خونسرد و آرام هستید؛ آنها بر آشفته و عصبانی هستند. شما احساس می‌کنید که زندگی خیلی زیبا است؛ آنها احساس افسردگی و بدبختی می کنند.

 

دنیای هر دوی شما از هم جداست و هر تلاشی برای برقراری ارتباط با شکست مواجه شد می‌شود. شما می کوشید که مددکار حمایتگر و دلگرم کننده باشید؛ اما به نظر می‌رسد هیچ چیز کار نمی کند و هیچ تأثیری ندارد. اصلاً نمی توانید ارتباط برقرار کنید. چرا اینگونه است؟ 

 

می‌تواند به خاطر این باشد که در آن لحظه هر دو شما حالات متفاوتی دارید و با سرعت های متفاوتی حرکت می‌کنید. درست مثل ماشینی که دنده اش به سختی جا می خورد.

 

انعکاس و تطبیق را تمرین کنید

 

بیشتر ما توانایی بالقوه و نهفته ای برای سازگاری با انواع مختلفی از مردم داریم، اما به دلایل بسیاری این کار را انجام نمی‌دهیم.

 

می توانید تصور کنید که فقط می توانستید با افرادی که دقیقاً شبیه خودتان هستند ارتباط برقرار کند چه می شد؟

 

چقدر دنیایتان محدود می شد! به همین دلیل بسیاری از مردم غیر قابل انعطاف و خودرای می شوند. اگر به روشی که من عمل می‌کنم شما عمل نکنید، اگر دنیا را دقیقاً مانند من نبینید پس شما فردی نکوهیده و بی لیاقت هستید. 

افراد جذاب از انعطاف ناپذیری و خودرایی اجتناب می‌کنند. آنها لذت می برند که هم دنیا را از چشم و نگاه دیگران و هم نگاه خودشان را ببینند. 

این یکی از اساسی ترین رازهای جذابیت است: توانایی دیدن دنیا از منظر و نگاه دیگران.

ابزار شما برای جذب دیگران

ابتدا به وسیله گوش دادن به صحبت‌ها و نگاه کردن به زبان بدن فرد یا افرادی که با آنها گفتگو می‌کنید، رفتارشان را آگاهانه منعکس کرده و خود را با آنها تطبیق دهید. 

اگر خیلی تند حرف می زنند با آنها هماهنگی ایجاد کنید. اگر نسبتاً آرام صحبت می‌کنند، شما هم همان طور صحبت کنید.

اگر در هنگام صحبت کردن سر و دستشان را زیاد تکان می دهند شما نیز باید این کار را انجام دهید.

اگر آنها حرکات سر و دست خود را کنترل می‌کنند، شما هم همین کار را بکنید.

سپس، هر چه که از نظر آنها موضوع روز است، بکوشید از دیدگاه آنها به آن نگاه کنید.

سرتان را تکان دهید، لبخند بزنید، موافقت کنید و قوت قلب بدهید. هدف این است کاری کنید که آنها در ذهنشان بگویند: "من با این فرد خیلی احساس راحتی می کنم. ما خیلی با هم هماهنگ هستیم. ما خیلی شبیه یکدیگریم." 

همه ی ما با کسانی که به نظر می‌رسد با ما هماهنگ و سازگارند احساس راحتی می کنیم. ما آنها را جذاب می دانیم.

 

تمرین کردن باعث ایجاد تکامل می شود 

هر زمان که می توانید، مهارت های جدید جذابیت را تمرین کنید. توجه داشته باشید که فقط زمانی این مهارت های جذابیت را یاد می گیرید که آنها را در گفتگو با افراد حقیقی تکرار کنید تا به یک عادت ثانویه برایتان تبدیل شود.

در یک تیم فوتبال تمرین کردن بازیکنان کافی نیست. تجاربی که در بازی های پی در پی به دست می‌آورند به آنها این اجازه را می‌دهد که پیشرفت کنند.

همین طور که شما این تکنیک ها را تمرین و تکرار می کنید به صورت خودکار رفتارهای جذاب بودن در ضمیر ناخودآگاهتان برنامه‌نویسی می شود. 

سپس این تکنیک‌ها ملکه ی ذهن شما می شوند و به راحتی و به صورت طبیعی اتفاق می‌افتند. 

این هدف ما از ابتدای کتاب بوده است.

 

نکات دیگر:

الف) خواندن این خلاصه کتاب شاید بتواند نیازهای شما را به شکلی کلی تامین نماید اما نمی تواند شما را کاملا از مطالعه اصل کتاب بی نیاز سازد. 

ب) ممکن است همین خلاصه کتاب نیز طولانی به نظر برسد. اما چاره ای جز این نبود چرا که کتاب پر از نکات فراوان بود و تلخیص و فشرده سازی بیش از حد کتاب به محتوا آسیب می زد. 

با این حال سعی خواهم نمود تا به زودی چکیده ای از این همین متن خلاصه شده تهیه و در همین وبلاگ منتشر نمایم.

 ج) در پایان یادتان باشد خواندن این کتاب هیچ کمکی در جهت بهبود روابط شما نخواهد کرد مگر اینکه تمرین ها و نکات مندرج در آن را بارها و بارها با افرادی واقعی تکرار و تمرین نکنید. 

پایان


بریده ای از کتاب  مغز: داستان شما
نوشته دیوید ایگلمن
ترجمه دکتر محمد اسماعیل فی
انتشارات مازیار
بخش سوم

 

ساز و کار پنهان تصمیم‌گیری 

شناخت خود تنها بخشی از این مبارزه است. علاوه بر آن باید بدانید که سرانجام مبارزه شما همیشه یکسان نیست.

حتی اگر پیمان اولیسی در کار نباشد گاهی احساس می کنید که دارای شورش و کافی برای رفتن به ورزشگاه هستید و گاهی نیز حس حال این کار را در خود نمی بینید. 

گاهی قدرت تصمیم‌گیری بیشتری دارید و گاهی مجلس شورای سامانه عصبی شما تصمیمی می گیرد که بعد از آن پشیمان می شوید. چرا؟

چون سرانجام این کار به متغیرهای بسیاری مانند حالت جسمی شما که هر لحظه تغییر می‌کند وابسته است.

مثلا دو مرد محکوم به زندان قرار است طبق برنامه در برابر هیئت داوری برای کسب عفو بیش از موعد حضور یابند. 

یکی ساعت ۱۱ و ۲۷ دقیقه صبح می آید. جرم او ی و مدت محکومیتش سی ماه است. دیگری ساعت ۱:۱۵ دقیقه محاکمه می‌شود. او نیز مرتکب همان جرم شده و مدت محکومیتش نیز سی ماه است.

هیئت داوری با عفو پیش از موعد زندانی اول موافقت می‌کنند. اما درخواست عفو محکوم دوم را رد می کنند. چه دلیلی دارد؟ نژاد؟ ظاهر؟ سن؟

در مطالعه‌ای که سال ۲۰۱۱ انجام شد ۱۰۰۰ حکم که از جانب قاضی‌های مختلف صادر شده بود مورد بررسی قرار گرفت و دیدند که هیچ یک از عوامل مذکور در صدور حکم دخالت نداشته اند.

عامل اصلی دخیل در صدور حکم حکم، گرسنگی بود. کافی بود اعضای هیئت داوری غذای مختصری میل کنند تا شانس دریافت عفو متهم به بالاترین میزان یعنی ۶۵ درصد برسد. اما اگر زندانی در حوالی پایان جلسه وارد دادگاه می شد از کمترین شانس برای دریافت عفو یعنی حدود ۲۰ درصد برخوردار می‌شد.

به عبارتی تصمیم‌گیری های ما وقتی نیازهای دیگری در اولویت باشند تحت تاثیر آن قرار می‌گیرند.

ارزش گذاری ها با تغییر شرایط عوض می‌شوند. سرنوشت یک زندانی با وضعیت شبکه های عصبی قاضی که بر اساس نیازهای زیستی عمل می‌کنند گره خورده است.

برخی از روان شناسان این اثر را به عنوان "تخلیه اگو" توصیف می‌کنند. یعنی نواحی دارای توان شناختی بالا که درگیر کارهای اجرایی و قابلیت برنامه ریزی هستند مانند کورتکس جلوی پیشانی دچار خستگی شده اند.

اراده انسان ظرفیت محدودی دارد. با گذشت زمان این ظرفیت مثل تانکر سوخت ته می کشد. در مورد قضات،  هر اندازه مواردی که مجبور به تصمیم‌گیری درباره آنها بودند بیشتر می‌شد (معمولاً در هر نشست باید ۳۵ پرونده را بررسی می‌کردند) ذخایر انرژی مغز آنها رو به پایان می رفت. 

اما اگر یک ساندویچ یا میوه می خوردند ذخیره انرژی آن ها دوباره تامین می شد و اراده لازم برای تغییر جهت تصمیم‌گیری در آنها به وجود می‌آمد.

ما معمولاً این طور تصور می کنیم که انسان‌ها بر اساس منطق تصمیم می‌گیرند: اطلاعات کسب کرده و آنها را پردازش می‌کنند و به جواب یا راه حل مطلوبی می‌رسند. 

اما در عمل این طور نیست و حتی قضات که همواره می‌کوشند از  پیش دور بمانند اسیر محدودیت های زیستی خود هستند.

حتی در برابر کسانی که مورد علاقه ما هستند نیز تصمیم گیری ما تحت تاثیر چنین مسائلی قرار می گیرد.

مثلا رسمی تک همسری یعنی پیوند به زندگی مشترک با یک نفر را در نظر بگیرید. این روش زندگی در ظاهر با فرهنگ، ارزش‌ها و اصول اخلاقی فرد مربوط است. 

البته همه این عوامل مهم هستند، اما نیروی عمیق‌تری هم در اخذ این تصمیم مطرح است. 

هورمون های بدن، به ویژه یکی از هورمونهای بدن ما به نام اکسی توسین در پیدایش این پیوند جادویی نقش اساسی ایفا می‌کند.

در یکی از مطالعه هایی که به تازگی انجام شده به مردانی که عاشق همسر خود بودند مقداری اکسی توسین تجویز کردند.

بعد از آنها در مورد جاذبه یک زن غریبه سوال پرسیدند. طبق این تحقیق برای مردانی که اکسی توسین دریافت کرده بودند جاذبه جنسی همسر خودشان بیشتر از جاذبه ن غریبه بود.

در واقع این مردان حتی از ن جذابی که در این مطالعه شرکت داشتند از نظر فیزیکی فاصله می‌گرفتند.

یعنی اکسی توسین منجر به افزایش پیوند آن ها با همسرانشان شده بود. 

چرا موادی شیمیایی مانند اکسی توسین می‌توانند منجر به افزایش قدرت پیوند انسان ها شوند؟ 

از دیدگاه تکاملی ما اینطور انتظار داریم که جنس نر به منظور هرچه بیشتر پراکندن ژن های خود از تک همسری دوری کند.

اما اگر بقای فرزندان را مقصود بدانیم وجود یک زوج بهتر از یک والد است. 

این واقعیت ساده به اندازه ای اهمیت دارد که مغز ما راه های مخفیانه و مرموزی برای تأثیر گذاشتن بر تصمیم ما در این زمینه ابداع کرده است.

ادامه دارد.


خلاصه کتاب نیروی جذبه
نویسندگان: برایان تریسی و ران آردن
مترجم: زهرا صابر نسب
انتشارات پدیده ی دانش
خلاصه نویسی از: سید حسن کاظم زاده(کاظمینی)
بخش ششم

 

گویایی سکوت 

در روزهای اولیه ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش اینگونه قضاوت شد که او سخنگویی ضعیف و ناشی است.

بعد از مدتی اتفاقاتی افتاد که توانایی او را برای موثرتر صحبت کردن بهبود بخشید. دستیارانش چند سخنرانی نویس درجه یک در کار و تجارت استخدام کردند.

اما علاوه بر بهبود سخن گفتن، چیزهای دیگری نیز به وجود آمد. او یاد گرفت که با استفاده از مکث ها، با وضوح و تاثیر بیشتری صحبت کند، حتی اگر از این مکث ها زیاد استفاده می کرد، این تغییر خیلی مهم و با اهمیت بود و درجه رضایت از سخنرانی‌هایش بالا رفت.

مکث کردن به انسان، فرصتی برای فکر کردن می دهد تا کنترل مطالب را در دست داشته باشد و به مخاطبان فرصت می‌دهد که با آنچه که گفته شد ارتباط برقرار کنند. 

شما می توانید به سادگی به وسیله مکث های دو ثانیه ای در وقفه های زمانی گوناگون سخنرانی، به سخنگوی بهتری تبدیل شوید.

در طول این مکث ها و سکوت هاست که شنونده های شما فرصت خواهند داشت بر روی آنچه که می‌گویید واکنش نشان دهند. آنها می تواند آنچه را که گفته اید در ذهنشان را به تصویر کشانند. آ

نها فرصت خواهند داشت تا منظور شما را ارزیابی کنند تا با احساسات شما ارتباط برقرار کرده و به آن پاسخ دهند.

مکث کردن به شنونده هایتان اجازه می دهد که گفتگوی درونی با شما داشته باشد. در واقع آنها در ذهنشان با افکار درونی شان اظهارنظر می‌کنند.

صداهای پرکننده مفرط، از بین برنده جذابیت هستند 

سخنگوهای بی‌تجربه، گاه عصبی و بدون آمادگی قبلی معمولاً جملاتشان را با چنین صداهایی پر می‌کنند: "آ، اوم، آه، اوهوم"

این صداها به عنوان پرکننده شناخته می‌شوند. این پرکننده ها روشی برای به وجود آمدن فضایی  است که به ما فرصت کردن می‌دهد. 

زمانی که به دنبال افکار و کلمات درست می گردیم، سعی می کنیم از این پرکننده ها برای حفظ توجه شنونده استفاده کنیم.

این پرکننده هایی که استفاده می کنید می گویند: "گوشی دادن تان را متوقف نکنید، هنوز صحبتهای تمام نشده، کاملا دقت کنید" 

وقتی که کسی جمله هایش را پر از صداهای اوم و آه می‌کند، شنیدن سخنان بسیار آزاردهنده خواهد بود. 

هیچ کس دوست ندارد که این صداها را بشنود. این پر کننده های صدای، از بین برنده جذابیت هستند.

دقت کنید که بهترین روش برای کار گذاشتن پرکننده های صدایی و شمرده سخن گفتن، استفاده به عمد و دانسته از سکوت و مکث است.

اگر از مکث و سکوت استفاده کنید، پرکننده های صدایی ناپدید می شوند.

با لحن صدایتان مردم را جذب کنید 

لحن صدای شما به تنهایی ۳۸% مطلب را می‌رساند.

شما ترجیح می دهید به صحبت چه کسی گوش دهید؟ کسی با صدای بلند و گوش خراش که گوش شما را کر می کند و شما آرزو می کنید که در جای دیگری باشید؛ یا کسی که قادر است با صدایی گرم و کامل شما را جذب کند.

درباره صداهای یکنواخت و خسته کننده چطور؟ شما باید عادت کنید که از صدایتان مانند قصه گو ها استفاده کنید، صدایتان را با نشاط و سرزندگی همراه کنید تا هر آنچه که می گوید حتی اگر درباره هوا یا بازار سهام باشد جالب و جذاب به نظر برسد.

وقتی که می خواهید در هنگام صحبت کردن، نزدیک، صمیمی، دوستانه، دلگرم‌کننده، خودمانی و یا دقیق به نظر برسید، در جایی که صداهای بم وجود دارد صدایتان را پایین‌تر بیاورید.

پایین آوردن تن صدا نیز تا حد متوسط برای گفتگو با دیگران و یا نشان دادن دقت و حضور ذهن شما بسیار خوب است. 

اگر صدایی یکنواخت و کسالت آوری دارید، وقتی که می‌خواهید مهیج و پر انرژی به نظر برسید، خود را از ناحیه راحتی بیرون بکشید و سرعت صحبت خود را بیشتر کنید. 

سرعت و تن صدایتان را بسته به موضوعی که درباره آن حرف می‌زنید، و حالتی که می خواهید به وجود آورید، انتخاب کنید.

افراد قدرتمند از عمد و دانسته  خیلی شمرده با تن صدای پایین صحبت می‌کنند.

خوش صحبت و جذاب باشیم 

کلید دیگر برای جذاب بودن این است که نسبت به آنچه که دیگران می خواهند بگویند و آنچه که نمی‌خواهند بگویند حساس باشید.

برخی افراد، بی وقفه درباره مشکلات و زندگی شخصی شان صحبت می‌کنند. شما نمی خواهید بی ادب باشید پس باید چه کار کنید؟ 

دو راه حل وجود دارد: اول اینکه موضوع را ۱۸۰ درجه تغییر دهید و دوم اینکه لبخند بزنید و تحمل کنید.

اما زمانی که فکر می کنید تحمل کردن بس است، راه حل دیگری برای افراد جذاب واقعی وجود دارد، شما می توانید از یک سوال بجا و مناسب استفاده کنید.

گفتگو را هدایت کنید 

هدف از هدایت گفتگو این نیست که بر آن چیره شوید؛ چرا که این کار بر خلاف به جذابیت است؛ بلکه هدف این است که اطمینان دهید گفتگو با حمایت شما، در جهت خواسته‌های فرد مقابل ادامه می‌یابد، به نحوی که علاقه و توجه او دائما جلب شود.

همه ما از صحبت کردن درباره موضوعاتی که با آن علاقمندیم، لذت می‌بریم؛ مخصوصاً زمانی که به نظر می‌رسد که شنونده نیز لذت می برد.

زمانی که مردم درباره موضوعاتی که برایشان مهم است صحبت می کنند، دوست دارند درباره خودشان به شنونده هایی که با آنها همدردی می‌کنند، چیزهای زیادی بگویند.

آنها علاقه مندی ها و تنفر هایشان، اولویت‌ها، اعتقادات و عقایدشان را نشان می‌دهند.

زمانی که در یک گفتگو شنونده هستید، باید به دقت گوش دهید تا راه های متنوعی برای هدایت گفتگو پیدا کنید.

به خاطر داشته باشید که یک ذهن باز ذهنی پذیرنده است و این ذهن، حالتی دوست داشتنی برای انسانهای جذاب به وجود می آورد.

مطمئن ترین راه برای ادامه دادن گفتگو پرسیدن سوال هایی است که با "چه کسی، چه چیزی، چرا، کی، کجا و چگونه" شروع می شود.

هر سوالی که با این کلمات شروع شود را نمی‌توان با بله یا خیر جواب داد. جواب، نیازمند یک بیان واقعیت ها، احساسات و جزئیات است و کسی که این سوال ها را می پرسد کنترل گفتگو را در دست دارد.

قبل از ملاقات، اطلاعات به دست بیاورید 

چه در محیط اجتماعی و چه در محیط کار، هر زمان که با کسی هستید که می‌خواهید بر وی تاثیر بگذارید، قبل از ملاقات با او اطلاعاتی بدست بیاورید.

هر آنچه که می توانید از چیزهای که درباره او، قبل از ملاقات واقعی با خودش یاد بگیرید. این بهترین راهی است که با استفاده از آن می توانید برای دیگران جالب و جذاب باشید.

هرچه برای یک رابطه ارزش بیشتری قائل هستید، وقت بیشتری نیز باید صرف کنید تا اطلاعاتی درباره آن فرد قبل از ملاقات با او به دست آورد.

هر چقدر که می‌توانید درباره علایق و تنفرهایش، سرگرمی ها پیشینه تحصیلی، علاقمندی های شغلی به فعالیت‌های اجتماعی او آگاه و مطلع شوید.

با مجهز بودن به این اطلاعات می توانید گفتگو را به جهت هایی هدایت کنید که می‌دانید طرف مقابل لذت خواهد برد.

دقت کنید که اگر اولین ملاقاتتان است هر چقدر که می شود کوتاه درباره خودتان صحبت کنید. یک بند قدیمی است که می‌گوید: "وقتی که حرف می‌زنید، هرگز چیزی یاد  نمیگیرید."

باید بدانید که تا آنجا که ممکن است اجازه دهید تا آنها سخن بگویند چون تا زمانی که آنها صحبت می کنند و شما گوش می دهید می توانید اطلاعاتی درباره آنها به دست آورید.

اگر آنها برای باز کردن با گفتگو بی میل هستند با نیت به حرف آوردن هر چه زودتر آنها، گفتگو را در دست بگیرید. 

توجه کنید که هر چه بیشتر بتوانید درباره افراد دیگر در طول گفتگو اطلاعاتی به دست آورید، تاثیر احتمالی که بر آنها می گذارید بیشتر خواهد بود. 

هرچه سوال های بهتر و بیشتری بتوانید درباره پیشینه و علایق شان بپرسید آنها شما را جذابتر خواهند یافت. 

به خاطر داشته باشید کسی که در گفتگو سوال می پرسد کنترل را در دست دارد.

چند سوال قدرتمند وجود دارد که با پرسیدن آنها می توانید بیشترین جذابیت را به دست آورید. 

اول از همه بپرسید چه نوع کاری انجام می دهید بیشتر مردم به شدت به کارشان علاقه دارند. کار آنها نقش اصلی و اساسی را در زندگی شان ایفا می‌کند و منبع اصلی هویت آنهاست. 

آنها عاشق این هستند که درباره کارشان صحبت کنند و آنچه را که برای دیگران انجام می دهند توصیف کنند.

بعد از اینکه درباره کاری که انجام می دهند صحبت کردند می توانید با اشتیاق زیاد و کنجکاوی پرسید چطور شد که در این نوع کار موفق شدید. 

این سوال به طور یکنواخت با جزئیاتی درباره سرگذشت، تجربه‌ها و پیشینه فرد در ارتباط بوده و جواب ها حاوی داستان زندگی او خواهد بود. 

معمولا مردم احساس می‌کنند که داستان زندگی شان یکی از جذاب ترین داستان هایی است که تا به حال گفته شده است.

ممکن است گوینده مرتب آرام تر صحبت کند تا بفهمد شما واقعاً مایل به شنیدن گفتارش هستید یا فقط چون می‌خواهید مودب باشید حرفش را قطع نمی کنید.

هر بار که او میان داستانش مکث کرد، از او پرسید:".و بعد تو چه کار کردیی؟"

توپ را در زمین آنها نگه دارید 

هدف شما این است که همانطور که خودتان فعالانه در گفتگو شرکت می‌کنید همزمان شریک گفتگویتان را برای در دست گرفتن گفتگو به اندازه ای که می‌خواهد تشویق کنید.

بیشتر گفتگوها با شوخی های مودبانه اجتماعی شروع می‌شود. این بحث‌ها به هر دو طرف اجازه می‌دهد که حالت و حس پذیرش طرف مقابل را محک بزنید. سپس می توانید با توجه به جهاتی که می خواهید گفتگو را به سمت موضوع های مهم‌تر وسیع‌تری بکشانید.
ادامه دارد.


پول نو

پول نو
امید جهانداری
انتشارات کلید آموزش 


در جهانی زندگی می کنیم که هر لحظه در حال تغییر و دیگر گونی است. کهنه ها جای خود را به تازه ها می دهند. 
مفهوم تجارت و کسب و کار هم در حال تغییر و دیگرگونی است. کیب و کارهای قدیمی در حال فروپاشی و نابودی هستند. 
در همین یکی دو ساله، با آمدن تاکسی های اینترنتی، درب آژانس های مسافربری تخته شد و صاحبان آنها تغییراتی در مدل کسب و کار خود دادند. 
در کتاب پول نو نوشته امید جهانداری یاد می گیریم که چگونه به عنوان دارنده ی یک کسب و کار، نقش خود را به بهترین شکل ممکن ایفاء کنیم. 
این کتاب درباره ی رونق دادن به کسب و کار با کمک به دیگران است. 
نویسنده در این کتاب توضیح می دهد که چگونه ایده های خلاقانه ی خود را در جهت سود آوری با کمک گرفتن و کمک کردن به دیگران عملی سازیم.

امید جهانداری استاد کسب و کار، سرمایه گذاری و تجارت الکترونیک است و ما در پست پیشین کتاب دیگری از او را با نام پولینستاگرام معرفی کرده ایم.


پولینستاگرام

پولینستاگرام

نوشته امید جهانداری

انتشارات کلید آموزش

 

اینستاگرام یکی از شبکه های اجتماعی پرمخاطب در فضای مجازی است و عضویت بیش از یک میلیارد کاربر فعال در این شبکه اجتماعی آن را به ابزاری مناسب جهت هر نوع فعالیتی تبدیل کرده است.

بیش از پانصد میلیون نفر هر روز از استوری های اینستاگرام استفاده می کنند.

کاربران اینستاگرام بطور متوسط بیست و هشت دقیقه در روز از این شبکه ی اجتماعی استفاده می کنند.

هم اکنون بیش از چهل میلیون ایرانی در ایتستاگرام عضویت دارند که تعداد قابل توجهی از آنان را جوانان تشکیل می دهند. 
همچنین ۲۰۰ میلیون کاربر اینستاگرام در روز حداقل از یک پروفایل تجاری بازدید می کنند. 
روی هم رفته، مواردی که در بالا گفته شد باعث شده تا اینستاگرام به یک ظرفیت اقتصادی و تجاریدر جهان تبدیل شود.

همه روزه تعداد کسانی که با اهداف کسب درآمد به اینستاگرام روی می آورند بیشتر و بیشتر می شود.

اما امکانات متنوع، همه گیر شدن این اپلیکیشن و در دسترس بودن آن به این معنا نیست که ما می توانیم بدون مطالعه و آموزش های لازم از اینستاگرام پول در بیاوریم و آنرا به بستر کسب و کار خود تبدیل کنیم. 
در زمینه فعالیت اقتصادی در اینستاگرام کتاب های کمی در ایران منتشر شده است که برخی از آنها ترجمه هایی است که بخش هایی از آن برای کاربر ایرانی کارایی لازم را ندارد.

کتاب پولینستاگرام، محصول تجربه و ورک شاپ هایی است که آقای امید جهانداری مدرس توسعه فردی، کسب و کار، بازاریابی، تبلیغات و تجارت الکترونیک است برگزار کرده و مطالعه این کتاب می تواند بسیاری از نیازهای کاربران ایرانی را تامین نماید. 
کتاب پولینستاگرام در سال ۱۳۹۸ در ۱۲۰ توسط انتشارات کلید آموزش روانه بازار شد.

من به عنوان خواننده ی کتاب، همه علاقمندان به فعالیت اقتصادی را به خواندن این کتاب دعوت می کنم.

نسخه الکترونیک کتاب را می توانید از اپلیکیشن طاقچه خریداری کنید.


هنر نه گفتن

هنر نه گفتن
نویسنده: دیمون زاهاریادس
نشر علم
مترجم: میترا میرشکار

نمی دانم تا چه حدی می توانید در موارد ضروری با "نه" گفتن از موقعیت خود حفاظت کنید؟ 
خجالتی هستید یا مهر طلب؟ نه گفتن را نشانه ی بی ادبی می دانید یا بخاطر ترس از دست دادن دیگران و نیازهای عاطفی از آن پرهیز می کنید؟ 

این مشکلی است که دیمون زاهاریادس سالها به عنوان یک مهر طلب و مردم شاد کن با آن مواجه بود و همین مساله به شدت روی زندگی، کار و ارتباطات خانوادگی او تاثیری منفی گذاشته بود.

پس هنر نه گفتن را به نوعی می توان کتاب زندگی این نویسنده فرانسوی دانست. 
اگر نخواهیم نه گفتن را سخت ترین کار دنیا بدانیم، بی شک نه گفتن کار چندان ساده ای هم نیست به خصوص که اگر بله گفتن با روحت عجین شده و فردی مهرطلب باشی.

ما هر بار که اولویت های خود را به خاطر عدم توانایی در "نه" گفتن کنار می گذاریم تا دیگران را راضی کنیم، در واقع ذره‌ای از وجودمان در تنهایی به جوش می آید و با ما گلاویز می شود و بدون اینکه بدانید چرا، تحلیل می روید.

ناتوانی در "نه" گفتن انرژی شما را از بین برده و در نهایت با غرق شدن در استرس های ناشی از آن، فکر می کنید که باز هم تبدیل به یک قربانی شده اید.

اگر شما هم مثل نویسنده کتاب در "نه" گفتن ناتوان هستید و وقت و سرمایه و آرامش و ثبات زندگی خود را قربانی این و آن می کنید جزو کسانی هستید که حتما باید این کتاب را خوانده و به پیشنهادهای آن عمل کنید. 
در کتاب به خوبی یازده دلیلی که تمایل داریم پاسخ مثبت بدهیم در حالی که می‌دانیم باید نه بگوییم شرح داده می شود.

همچنین نویسنده در بخش دیگری از کتاب ده راهکار ساده برای رد درخواست دیگران به گونه‌ای که با ملایمت همراه باشد و باعث ناراحتی دیگران و عذاب وجدان شما نشود را توضیح می دهد.

هنر نه گفتن از آن دست کتاب هایی است که همواره باید یک نسخه از آن را توی کیف یا داشبورد خودرو داشته باشیم و در موقعیت های مختلف، به آن رجوع کنیم.


کار عمیق

 

نیوپورت در کتاب کار عمیق چه می گوید؟

کارل نیوپورت نویسنده کتاب کار عمیق، آنگونه که خود در مقدمه کتاب توضیح داده، فارغ التحصیل علوم نظری کامپیوتر است و دوره دکترایش را گروه تئوری محاسبات دانشگاه M.I.T گذرانده است.

اما با این حال او هرگز حساب کاربری در فیس بوک و توئیر ایجاد نکرده و در شبکه های اجتماعی عضویت ندارد.

او تنها یک وبلاگ دارد و دسترسی به او از طریق ایمیل تقریبا ناممکن است و این موجب دلخوری بسیاری از او شده است.

نیوپورت وبگردی نمی کند و اخبار را از طریق رومه ی واشنگتن پست و رادیو عمومی ملی دریافت می کند. 

او تا سال ۲۰۱۲ گوشی هوشمند نداشته و در آن سال به دلیل باردار بودن همسرش و به اصرار او  ناگزیر به تهیه یک دستگاه گوشی هوشمند می شود.

نیوپورت خویشتنداری اش را در مقابل فضای مجازی، عامل موفقیت خود دانسته و می گوید: در طول دوره ی ده ساله ی پس از فارغ التحصیلی ام از دانشگاه، توانستم چهار کتاب منتشر کنم، دکترا بگیرم، مقالات دانشگاهی داوری شده با رتبه ی بالا بنویسم و به عنوان استادیار در دانشگاه جرج تاون استخدام شوم. 

او باور دارد که این موفقیت ها به این دلیل محقق شده که تلاش های قابل توجهی را برای به حداقل رساندن کم عمقی در زندگی اش انجام داده و در عین حال سعی کرده بیشترین استفاده را از زمان آزادش ببرد. 

نیوپورت در مقدمه کتاب کار عمیق  توضیح می دهد که تمرکز بدون وقفه و با دقت هدایت شده به میزان سه تا چهار ساعت در روز و پنج روز در هفته به نتیجه ی مطلوبی می رسد و می تواند خروجی های ارزشمند زیادی را تولید کند. 

نیوپورت کتاب کار عمیق را با داستان مراقبه ی یونگ در روستای بولینگن در نزدیکی سواحل شمالی دریاچه ی زوریخ برای دوری از عوامل حواس پرتی و انجام کار عمیق شروع می کند و به تجارب و شیوه های تمرکز و تعمق افرادی چون "میشل دو مونتنی"، "مارک تواین"، "وودی آلن:، "پیتر هیگز"، "جی. کی. رولینگ"، "بیل گیتس"، و "نیل استیونسن" می پردازد و موفقیت آنها در تولید آثار و نظریات ارزشمند را ناشی از دوری از عوامل حواس پرتی، انجام تمرکز و کار عمیق می داند.

او دلیل کاهش انس و علاقه ی دانش ورزان به کار عمیق را ابزارهای شبکه ای دانسته و توضیح می دهد که دسترسی به گوشی های هوشمند و کامپیوترهای اداری شبکه شده، تمرکز و توجه اکثر دانش ورزان را منحرف کرده است.

نیوپورت با اشاره به کتاب "کم عمق ها" اثر نیکلاس کار، "بلک بری هملت" نوشته ویلیام پاورز، "خودکامگی ایمیل" نوشته جان فریمن، "اعتیاد به حواس پرتی" نوشته ی الکس جوسونگ کینگ پانگ توضیح می دهد که همه ی این نویسندگان کم و بیش با این موضوع موافقند که ابزارهای شبکه، حواسمان را از کارهایی که مستم تمرکز بدون وقفه و بالا هستند، پرت می کند و به طور همزمان، باعث کاهش توانایی تمرکز ما می شوند.

او با اشاره به ساختار متفاوت اقتصاد امروز جهان با داد و ستدهای دهه های پیشین تاکید می کند که برای ارزشمند ماندن در اقتصادمان، باید بر هنر یادگیری مطالب پیچیده با سرعت بالا تسلط داشته باشید و این امر مهم نیاز به کار عمیق دارد. اگر این توانایی را پرورش ندهیم، به احتمال زیاد از پیشرفت های تکنولوژیکی عقب خواهیم ماند.

از نظر وی شما برای حفظ موقعیت خود در جهان موجود که اینترنت در آن دسترسی به هر نوع کالایی را آسان نموده نیازمند تولید کالایی با کیفیت بالا و غیر قابل رقابت هستید و این امر تنها با تمرکز و کار عمیق امکان پذیر است. 

او می نویسد: اگر چیزی که تولید می کنید متوسط باشد، پس به مشکل برخواهید خورد، زیرا پیدا کردن جایگزین بهتر در اینترنت برای مخاطبان شما بسیار آسان است. 

او در بخشی از مقدمه ی کتاب تحت عنوان فرضیه ی کار عمیق می نویسد: توانایی انجام کارهای عمیق به طور فزاینده ای در حال کمیاب شدن است و دقیقا در همان زمان در اقتصاد ما، بطور فزاینده ای در حال ارزشمند شدن است و افراد کمی که این مهارت را پرورش می دهند و سپس آن را محور اصلی زندگی کاری خود قرار می دهند پیشرفت خواهند کرد.

کتاب کار عمیق دارای دو بخش است و نویسنده در بخش اول پیرامون اهمیت کار عمیق و در بخش دوم چگونگی دست یافتن به آن، مطالب بسبار ارزشمندی نوشته که سعی خواهیم نمود در فرصت های بعدی به آن بپردازیم.


هنر نه گفتن
نوشته ی دیمون زاهاریادس
ترجمه ی میترا میرشکار
نشر علم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)
بخش هفتم

 

چگونه به فامیل نه بگوئید

فامیل ها می توانند بحث کنندگان سرسختی باشند. هنگامی که چیزی از شما می خواهند(وقت، کار، پول و غیره)، غالبا تلاش زیادی به خرج می دهند تا تسلیم شوید.

آنها برای رسیدن به اهدافشان از هر گونه حربه احساسی استفاده می کنند. 

نه گفتن به فامیل می تواند بسیار دشوار و ناراحت کننده باشد. آنها انتظارات بیشتری از شما دارند.

روش برخورد شما با درخواست یک فامیل چگونه است؟ آیا ابتدا به او نه گفته اید و بعد در نهایت تسلیم اصرارهای او شده اید؟ اگر چنین است در حقیقت شما به او یاد داده اید این کار را هر بار در مورد شما تکرار کند. چرا که او می داند اگر اصرار کند سرانجام پاسخ مثبت می دهید. 

نخستین روش نه گفتن به بستگان این است که قوانینی ایجاد کنید که بر اساس آنها مشخص می شود مایلید چه کمک هایی را انجام دهید و مایل نیستید چه کمک هایی را بکنید.

همچنین قانونی به وجود آورید که نشان می دهد شما چه موقع کمک خواهید کرد. 

برای اقوامتان روشن کنید که فقط بعد از ظهرهای شنبه قادر به کمک هستید و بقیه هفته متعلق به شما، همسر و فرزندانتان و البته کار شما است. 

وقتی برای درخواست کمک تلفن می زنند اجازه دهید تلفنشان روی پیغام گیر برود. وقتی به شما ایمیل می زنند در مقابل وسوسه اینکه بلافاصله پاسخ دهید مقاومت کنید. 

اگر دختر خاله تان بداند که چند روز طول می کشد تا پاسخ تلفن یا ایمیلش را بدهید، احتنال کمی دارد که برای درخواست هایی که باید بلافاصله حل شوند با شما تماس بگیرد. 

این کارها انتظارات اقوام تان را از شما دوباره پایه ریزی می کند. ممکن است ابتدا رنجیده خاطر شوند. حتی ممکن است ابتدا حالت های خصمانه ای از خود نشان دهند. اما با گذشت زمان و استمرار، متوجه می شوند، که شما نوچه ای که انتظارش را داشتند نیستید.

طریقه نه گفتن به همسرتان

اگر همواره به همسر یا شریک زندگی تان پاسخ مثبت دهید، به نظر می رسد که نه گفتن مانند قدم گذاشتن در میدان نبرد است. 

در روابط عاشقانه تجربه کرده ایم که پاسخ مثبت به طرف مقابل نشان دهنده ی عشق اعتماد و پذیرش طرف مقابل است.

اما آیا مفهومش این است که باید همیشه پاسخ مثبت بدهیم؟
نه گفتن به شریک زندگی مان نه تنها گاهی اوقات لازم است بلکه حتا می تواند به ارزش و اعتبار روابط مان بیافزاید.

یکی از شرایط اولیه برای داشتن‌رابطه ای سالم خواه این رابطه با دوستان باشد یا همکتران و اقوام این است که مرزهای مشخص شده ی درستی وجود داشته باشد.

مرزها دارای ارزش زیادی در روابط مان با همسر یا شریک زندگی مان هستند.

مرزها به ما کمک می کنند تا عزیزانمان را بهتر درک کنیم. به ما کمک می کنند تا همسر یا شریک زندگی مان را فرد منحصر به فردی بدانیم که برای خودش احساسات، خواست ها و علایق منحصر به فردی دارد. 

آگاهی از مرزهای شخصی در دو جهت کارساز است. هنگامی که برای عزیزی مرز تعیین می کنید در واقع فردیت بیزاری ها علایق و نگرش های شخصی خود را انتقال می دهید.

حفظ این مرزها که نشان دهنده ی عمل تان بر اساس عقایدتان است مورد احترام قرار می گیرد. و این احترام تمایل سوء استفاده های احساسی یا اغوای تان را کاهش می دهد.

نخستین گام برای اینکه یاد بگیرید نه بگوئید این است که بیزاری ها، عقاید و نگرش هایتان را برای همسرتان مشخص کنید.

فرض کنید از کنسرت های شلوغ و پرهیاهو بدتان می آید گوش تان را آزار می دهد و نگران سلامتی تان هستید. 

فرض کنید همسرتان از شما می خواهد با او به یک کنسرت خیلی بزرگ و پرهیاهو بروید.

شما می توانید پاسخ دهید: ممنون از دعوتت. اما ترجیح میدهم که نیایم. از این جور کنسرت ها خوشم نمی آید.

طریقه نه گفتن به فرزندانتان

نه گفتن به فرزند کار دشواری است. شما به عنوان پدر یا مادر دوست دارید فرزندانتان شاد باشند و احساس رضایت کنند. 

به همین دلیل اغلب اوقات بیش تر از حد مورد وم به درخواستشان پاسخ مثبت می دهید.

ما دوست مداریم که دوستان یا اعضای خانواده ی ما فکر کنند سخت گیر هستسم و دوست نداریم در اجتماع هم ناظران و رهگذران فکر کنند افرادی مستبد و انعطاف ناپذیر هستیم.

به همین دلیل وقتی ترجیح می دهین که نه بگوییم، پاسخ مثبت می دهیم. 

کودکان به سرعت یاد می گیرند چگونه به خواست خود برسند. بسیاری از آنها می فهمند که بسیاری از سوء استفاده ها و حیله های احساسی اگر در زمان مناسب به کار برده شوند می توانند نه را به بله تبدیل کنند. 

اینک به این مثال توجه کنید
بچه: می توانم شب با سارا باشم؟
پدر یا مادر: نه
بچه: تو هیچ وقت نمی گذاری به من خوش بگذره! بعضی وقت ها آنقدر عصبانی ام می کنی که می خواهم جیغ بکشم. 
پدر یا مادر: باشه بداخلاقی نکن. می توانی شب با سارا باشی.

تسلیم شدن به کودک می آموزد که وقتی نه می گوئید حرف آخرتان نیست.  

فرزندتان ممکن است قادر باشد عقیده تان را تغییر دهد. وقتی یکبار این کار انجام شود از فرزندتان انتظار داشته باشید که برای رسیدن به هدفش سماجت به خرج بدهد و اصرار کند. 

نه گفتن به کودکان به آنها می فهماند که چه کارهایی را اجازه دارند انجام دهند و چه کارهایی را نمی توانند انجام دهند و بر اساس همین حد و مرز ها انتظاراتشان شکل می گیرد. 

اگر می خواهید کنترل خود را به تثبیت برسانید و کاری کنید که فرزندانتان تصمیمات شما را بپذیرند باید ناراحتی شان را به جان بخرید. پس به آنها بیاموزید که وقتی تصمیمیمی گیرید تغییری در آن وجود ندارد.

در ادامه نویسنده شیوه نه گفتن به همکاران، رئیس، مشتری ها، غریبه ها، و خودتان را در فصل های مختلف مورد بررسی قرار داده که در اینجا برای حفظ حقوق ناشر از بیان آن ها چشم پوشی می کنیم.

همچنین از اینکه در این مدت همراه من بودید از شما سپاسگزارم. 

بزودی در یک فایل صوتی نظر خودم را درباره دو کتاب خلاصه شده از زاهاریادس یعنی هنر نه گفتن و فرمول برنامه ریزی ارائه خواهم نمود.

به زودی خلاصه ای از آخرین کتاب منتشر شده از زاهاریادس در ایران  با نام زندگی ات را ۲۰/۸۰ کن را در همین جا منتشر خواهم کرد. 

همچنین جزوه ای چهل صفحه ای از طریق ایمیل دریافت کرده ام که بخش هایی از آن مقاله را بصورتی خلاصه به همراه تحلیلی و بررسی در وبلاگ ناسوت منتشر خواهم کرد. 

هنر نه گفتن
دیمون زاهاریادس
نشر علم
میترا میرشکار
پایان


مرکز بررسی کتاب

به پیشنهاد تعدادی از دوستان مبنی بر جداسازی موضوع نقد و بررسی کتاب از صفحه شخصی ام در اینستاگرام، صفحه ای را با نام مرکز بررسی کتاب در این اپلیکیشن راه اندازی کردم. 

علاقمندان می توانند با استفاده از لینک زیر به صفحه ما در اینستاگرام وارد و در آن عضو شوند. 

مرکز بررسی کتاب


هنر نه گفتن
نوشته ی دیمون زاهاریادس
ترجمه ی میترا میرشکار
نشر علم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)
بخش ششم

در بخش پنجم، شما را با ده راهکار مناسب برای "نه" گفتن آشنا کردیم. همچنین، این کتاب چهار روش دیگر را به عنوان راهکار ویژه معرفی کرده  که ما در اینجا به دلیل مراعات حقوق ناشر و البته جلوگیری از طولانی شدن مطلب آنها را کنار می گذاریم. 

شما مسئول واکنش دیگران نیستید

یکی از بزرگترین موانع مردم شادکن ها این است که نسبت به احساس و واکنش دیگران احساس مسئولیت می کنند.

آنها می هراسند که نه گفتن آنها
موجب ناراحتی و عصبانیت درخواست کننده شود.

این ترس آنها را وادار می کند که مدام اولویت های دیگران را به اولویت‌های خود ترجیح دهند.

 این تمایل ناشی از عوامل متعددی است به عنوان مثال ممکن است فرد ناامیدانه بخواهد مورد علاقه دیگران باشد، به دنبال کسب تایید و تصدیق دیگران باشد و البته بله گفتن اساسی ترین راه در این راستا است. 

یا ممکن است "مردم شاد کن" تصویر ذهنی ضعیفی از خودش داشته باشد و بر این باور باشد که خوشبختی دیگران مهمتر از خوشبختی خود اوست.

اگر می خواهید با اعتماد به نفس و بدون احساس گناه پاسخ منفی بدهید باید برای خودتان حد و حدود مرزهای احساسی تعیین کنید.

باید از احساس مسئولیت نسبت به احساس دیگران پرهیز کنید. و واکنش‌های منفی آن را به حساب خود نگذارید.

مادامی که درخواستی را با متانت و احترام رد می‌کنید نباید خودتان را مسئول واکنش ضعیف درخواست کننده بدانید. 

به عنوان مثال ممکن است طرف مقابل روز سختی را پشت سر گذاشته باشد و پاسخ منفی شما مستمسکی می شود تا او را به هم بریزد. 

در نهایت باید بدانید که شما احساسات دیگران را کنترل نمی کنید و از اینرو مسئول واکنش آنها نیز نیستید.

گفتنی است که اگر پاسخی را مودبانه و با صراحت و صمیمیت رد کردید و طرف مقابل واکنشی خصمانه از خود نشان داد، قضیه را رها کنید. احساسات منفی چنین فردی از درون اوست و اصلا ارتباطی به شما ندارد.

وقت و علایق شما ارزشمند هستند

اغلب اوقات مردم شاد کن ها، نیازهای دیگران را به نیازهای خودشان ترجیح می دهند چون احساس می کنند وقت، علایق عقاید و اهدافشان اهمیت کمتری دارد. 

این مشکلی است که از تصویر خود در ذهن داریم. فردی که تصویر ذهنی ضعیفی از خود دارد، تصور می کند دیگران از او مهمتر هستند. از این رو چنین شخصی اعتماد به نفس کافی ندارد تا به علایق خود توجه کند.  و همین امر موجب می شود که "نه" گفتن برایش دشوار باشد.

اگر برای خودتان ارزش قائل شوید، و خودتان را با آدم های اطرافتان یکسان در نظر بگیرید، در نهایت، این امر موجب می شود دریابید وقت، علایق، عقاید و اهداف شما نیز همانند دیگران مهم هستند. 

هنگامی که به این حقیقت پی می برید، متوجه خواهید شد که می توانید بدون احساس گناه، درخواستی را رد کنید.

مهم اینکه، قادر خواهید بود بدون اندیشیدن به اینکه تصمیمتان مورد تایید طرف مقابل است یا خیر، این کار را انجام دهید.

نه گفتن از شما آدم بدی نمی سازد.

آیا تا بحال فکر کرده اید که چرا وقتی به کسی نه می گویید احساس گناه می کنید؟ 

این کار نوعی واکنش اکتسابی است که در طول زندگی در ذهنتان حک شده است.

دوران کودکی تان را به یاد آورید. آیا به خاطر دارید که چقدر نه گفتن برای تان آسان بود؟ شما نگران احساسات دیگران نبودید. در ضمن نگران آداب و معاشرت تان هم نبودید. اگر نمی خواستید کاری را انجام بدهید "نه" می گفتید. 

زمانی که در مدرسه بودید و دریافتید بزرگتر هایتان(آموزگار، والدین و غیره) از نه شنیدن بدشان می آید. و به تدیج متوجه بازخوردهای این پاسخ تان شدید. و این امر بطور جدی به شما تلقین شد. 

از خودتان بپرسید که آیا غالبا مردم از رد کردن درخواست شان ناراحت یا حتی عصبانی می شوند؟ البته که این طور است. اما به خاطر داشته باشید که شما نمی توانید عکس العمل های دیگران را کنترل کنید.

به خاطر داشته باشید که وظیفه ی شما این نیست که از درخواست کننده دلجویی کنید. 

به علایق و مسئولیت های خود توجه کنید تا با عقل و درایت محدودیت های تان را مدیریت کنید.

کار را با نه گفتن های ساده شروع کنید

یاد گرفتن نه گفتنی که با اعتماد به نفس باشد، مانند کسب هر عادت جدید دیگری است.

بهترین کار این است که کم کم انجام شود و کار نه گفتن را با پیروزی های کوچک شروع کنید تا به تدریج عادت کنید.  به این ترتیب به تدریج حس کنترل فردی تان تقویت می شود. 

فرض کنید در صف استار باکس ایستاده اید و فروشنده از شما می پرسد که آیا با قهوه ی خود نان شیرینی هم می خواهید؟ 

حتی اگر فکر خوردنش وسوسه تان کرد، پاسخ منفی بدهید. کارکنان فروشگاه ها به نه شنیدن عادت دارند. هر روز صدها نه می شنوند اگر پاسخ منفی بدهید از شنیدن این نه ها ناراحت یا عصبانی نمی شوند.

بعد سعی کنید از نه گفتن در مواقعی که با تلفن حرف می زنید استفاده کنید. 

به عنوان مثال فرض کنید فروشنده ای به شما تلفن می زند و می کوشد چیزی به شما بفروشد، با احترام پیشنهادش را رد کنید. 

فراگیری نه گفتن در چنین شرایط کم خطری، به شما اجازه می دهد به تدریج و آهسته اعتماد به نفس تان را بسازید. 

هنگامی که اعتماد به نفس تان بالا می رود، می توانید آگاهانه در شرایط پر خطر تر عمل کنید. این روش اجازه می دهد که این عادت در ذهنتان جای گیرد.

هنر نه گفتن
ادامه دارد.

 


هنر نه گفتن
نوشته ی دیمون زاهاریادس
ترجمه ی میترا میرشکار
نشر علم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)
بخش پنجم

در بخش های قبلی پیرامون یازده علتی که باعث می شوند تا نتوانیم نه بگوییم نوشتیم. 

در این بخش سعی خواهیم کرد شما را با روش های نه گفتن آشنا کنیم. 

شما با استفاده از این ده راهکار، می توانید بدون هیج عذاب وجدانی به دیگران نه بگوئید. 

راهکار شما ۱: صریح و بی پرده صحبت کنید.

ممکن است در شرایطی که خودتان مشغول کاری هستید کسی کمکی از شما بخواهد،. دقت کنید که پاسخی مبهم و پیچیده به او ندهید چون ممکن است شنونده دریافت اشتباهی از پیام شما داشته باشد.

همچنین وقتی در برابر درخواستی با شک و تردید صحبت می کنید، ناخواسته فشار درخواست کننده را بر روی خود افزایش می دهید.

به همین دلیل بهتر است که هنگام رد هر تقاضایی، واضح و شفاف باشید.

رک گویی هنگام رد یک درخواست به این معنی نیست که شما آدم بی نزاکتی هستید،. بلکه به این معنا است که شما آدم با صداقتی هستید و قصد سرکار گذاشتن او را ندارید. 

نکته: به جای اینکه بگویید "وقت ندارم که کمکت کنم"، بگویید "وقت ندارم کمکت کنم چون باید تا فردا گزارش مهمی را آماده کنم".

این پاسخ شما نشان خواهد داد که شما بنا به دلیل یا دلایلی قادر به کمک نیستید و هیج غرضی در این نه گفتن وجود ندارد.

راهکار شماره۲: بهانه نیاورید که وقت ندارید.

همانگونه که شما بهانه آوردن دیگران را متوجه می شوید، دیگران هم می توانند از بهانه آوردن شما مطلع شوند و هیچ یک از ما آن قدرها که فکر می کنیم، نمی توانیم حالت هایمان را پنهان کنیم. 

گاهی اوقات، نگران هستیم که اگر نیازهای او را به نیازهای خودمان ترجیح ندهیم، نزاع و کشمکش به وجود بیاید. به همین دلیل بهانه می آوریم تا اثر نه گفتن مان کاهش یابد.

به چند دلیل بهانه آوردن کار خوبی نیست. نخست اینکه درخواست کننده بلاتکلیف می شود و زمان خود را از دست می دهد.

هنگامی که درخواست کننده متوجه می شود شما نمی توانید به او کمک کنید و می بیند که وقت و زمانش را هم از دست داده است از دست شما عصبانی خواهد شد.

نکته دیگر اینکه، بهانه آوردن باعث می شود دو دل جلوه کنید. و هنگامی که نه می گوئید البته با کلی بهانه، فرد جسارت پیدا می کند تا شما را راضی کند.

سوم اینکه بهانه آوردن باعث هدر رفتن وقت شما خواهد شد و موجب می شود با کش پیدا کردن قضیه بهره وری تان کاهش یابد.

پس بهانه نیاورید و صریح و شفاف باشید. ممکن است انجام این کار برایتان سخت باشد حتی ممکن است درخواست کننده سریع تر عصبانیتش را بروز دهد اما شما باید بدانید که ضامن بروز یا کنترل احساسات او نیستید.

راهکار شماره۳: کلمه ی دیگری را جایگزین واژه ی "نه" کنید.

نه گفتن می تواند اثراتی منفی در پی داشته باشد، حتی اگز نزاکت و متانت را مراعات کرده باشید.

ذهن ممکن است بصورت ناخودآگاه، نه را واژه ای غرض ورزانه به شمار آورد و این مساله زمینه دلخوری و ناراحتی را فراهم سازد.

خوشبختانه می توان بدون استفاده از واژه ی "نه" درخواستی را رد کرد. فقط باید واژه های دیگری را جایگزین آن نمود.

پس بهتر است به جای گفتن نه، بگویید "در حال حاضر نمی توانم این کار را انجام دهم چون تمام هوش و حواسم به کار دیگری است که برایم اولویت زیادی دارد". 

یا می توانید بگویید "خیلی دلم می خواست کمکت کنم اما الان درگیر یک کار دیگه هستم". 

اینگونه عبارت ها به راحتی می توانند جایگزین واژه ی "نه" شوند و در عین حال از تلخی آن بکاهند.

راهکار شماره۴: در مقابل هرگونه عذری مقاومت کنید.

متاسفانه نه گفتن سخت ترین کار دنیا است برای همین سعی می کنیم با عذر و بهانه آن را تلطیف کنیم تا به دشمنی و انتقام جویی نکشد.

اما عذر و بهانه، کار را خراب تر خواهد کرد، چرا که عذر و بهانه راهی برای گول زدن و اغوای درخواست کننده محسوب خواهد شد. 

 این مساله دو مشکل برای شما ایجاد خواهد کرد نخست اینکه استفاده از دروغ و بهانه های واهی برای گمراه کردن درخواست کننده، تا مدت ها احساس گناه خواهید کرد و این مساله تاثیراتی منفی روی سلامت ذهنی و روانی شما خواهد گذاشت. 

و دوم اینکه احتمالا درخواست کننده متوجه بهانه ی دروغین شما شده و در نتیجه آبرویتان در خطر خواهد افتاد.

راهکار شماره۵: مسئولیت تصمیمتان را بر عهده بگیرید.

وقتی درخواست کسی را رد می کنیم می گوییم: "من نمی توانم."
این پاسخ به ما اجازه می دهد تا مسئولیت تصمیمات خود را بر عهده نگیریم. 

عادت می کنیم بدون نشان دادن تصمیماتمان به عنوان انتخابی شخصی، درخواست افراد را رد کنیم. 

به تدریج باور می کنیم که عوامل خارجی بر ما تسلط دارند؛ و اینکه روی تصمیمات شخصی مان هیچ کنترلی نداریم. 

این کار با قدرتمندی در تضاد است و می تواند اثر روحی منفی شدیدی بر روی رفتارها و افکارمان داشته باشد.

راهکار شماره۶: از درخواست کننده بخواهید که بعدا پیگیری کند.

این کار عذر و بهانه نیست. بر عکس راهی است تا وقتی زمان بیشتری برای فکر کردن داشتید، در مورد پاسختان بیاندیشید. 

فرض کنید همکاری برای رفع مشکل پروژه ی خودش از شما درخواست کمک می کند. 

از آنجایی که درگیر کارهای خودتان هستید، نمی توانید در آن لحظه به او کمک کنید. اما ممکن است پس از اینکه کارتان تمام شد بتوانید به او کمک کنید.

به همین دلیل پاسخ می دهید: "در حال حاضر وقت ندارم کمکت کنم. اما بعد از ساعت چهار با من هماهنگ کن، اون موقع اوضاع رو به راه تره".

راهکار شماره ۷: در مور توانایی تان دروغ نگویید.

چرا گاهی اوقات در مقابل درخواست کمک دیگران به جای صداقت داشتن دروغ می گوئیم؟ پاسخ مشخص است شما نگرانید که صداقت شما او را رنجیده خاطر، ناراحت یا دلخور کند.

هیچ فکر کرده اید که این دروغ مصلحتی با شما چه خواهد کرد؟ شما با این دروغ، اعتناد به نفس و حس اقتدار خودتان را از دست می دهید. به خودتان آموزش می دهید تا از آنچه ممکن است دیگران در موردتان فکر کنند، بترسید.

پس اگر این بار کسی از شما خواست که او را به فردگاه برسانید، به جای اینکه به دروغ نوبت دکتر را بهانه کنید بگوئید: "نمی خواهم تا فرودگاه رانندگی کنم چون تحمل ترافیک فرودگاه را ندارم." یا "هفته ی پرکاری داشتم و دلم می خواهد امروز را استراحت کنم".

اینطور شما یاد می گیرید هنگامی که تصمیم می گیرید درخواستی را بپذیرید یا آن را رد کنید، به دلیل و منطق خودتان متکی باشید.

راهکار شماره ۸: گزینه ی دیگری ارائه دهید.

هیچ کس دوست ندارد بلاتکلیف بماند. هنگامی که نه می گوئید، راه چاره ی دیگری را در اختیار درخواست کننده قرار دهید. این گزینه ها معمولا افرادی هستند که ممکن است بتوانند به جای شما کمک کنند.

راهکار شماره ۹: شخص دیگری را که صلاحیت بیشتری دارد پیشنهاد کنید.

گاهی اوقات درخواستی از شما می شود که شما عمل و مهارت ناقصی پیرامون آن دارید و ممکن است کمک شما کار را خراب تر کند‌ 

رد کردن چنین درخواست هایی به نفع هر دو طرف است. شما می توانید در جواب درخواست کننده فردی را پیشنهاد کنید که مهارت بیشتری برای انجام آن کار دارد.

فرض کنید دوستی متنی نوشته و از شما می خواهد تا آن متن را نقد کنید. چکار باید بکنید؟ راهکار این است که به او بگوئید این کاری تخصصی است و من توانایی انجام آن را ندارم و تو باید از جان برای این کار کمک بخواهی.

راهکار شماره ۱۰: محدودیت خود را توضیح دهید.

این راهکار خیلی خوبی است و به درخواست کننده فرصت نمی دهد تا برای اینکه درخواستش را بپذیرید به شما فشار بیاورد.

وقتی دوستی از شما بخواهد که برای اسباب کشی به او کمک کنید شرحی از برنامه های امروز خود بدهید و نشان دهید که نمی توانید ساعتی را برای این کار خالی کنید.

هنر نه گفتن
ادامه دارد.


آسیب شناسی آتئیسم در ایران 

سخنان و پاسخ های سید حسن کاظم زاده در نشست هم اندیشی گروه تلگرامی هانی 



دریافت


گریپذیری سکولاریسم

کنفرانس سید حسن کاظم زاده در گروه تلگرامی هانی 


دریافت


فقه، فقیه و تفقه، در اندیشه امام محمد غزالی

کنفرانس سید حسن کاظم زاده، در گروه تلگرامی هانی


دریافت


اصالت عقل بشری در اندیشه ی ابن طفیل آندلسی - سید حسن کاظم زاده 

این کنفرانس در گروه تلگرامی هانی برگزار شده است.

 


دریافت

 



 

قابل توجه دوستان و همراهان بزرگوار

ویدئو های جدیدی را کانال خودم در آپارات بارگذاری کرده ام که می توانید همه انها را از طریق

این لینک مشاهده نمائید.

همچنین تا چند روز آینده، ویدئو های جدیدتری را پیرامون فیزیک و دانش کوانتوم بارگذاری خواهم نمود که بلافاصله به اطلاع شما خواهم رساند.


دریافت
حجم: 19 مگابایت

توضیحات: امکان امر دینی |دکتر بیژن عبدالکریمی -بخش نخست 

دریافت

حجم: 15.5 مگابایت
توضیحات: امکان امر دینی| دکتر بیژن عبدالکریمی/بخش دوم

دریافت

حجم: 15.1 مگابایت
توضیحات: امکان امر دینی| دکتر بیژن عبدالکریمی/بخش سوم


دریافت
حجم: 24.1 مگابایت
توضیحات: ما و سکولاریسم| دکتر بیژن عبدالکریمی/ بخش اول


دریافت
حجم: 28.3 مگابایت
توضیحات: ما و سکولاریسم | دکتر بیژن عبدالکریمی/ بخش دوم


دریافت
حجم: 21.6 مگابایت
توضیحات: هانا آرنت| رامین جهانبگلو/بخش نخست


دریافت
حجم: 20.9 مگابایت
توضیحات: هانا آرنت| رامین جهانبگلو/بخش دوم


دریافت
حجم: 19 مگابایت
توضیحات: هانا آرنت| رامین جهانبگلو/بخش سوم


دریافت
حجم: 19.9 مگابایت
توضیحات: هانا آرنت| رامین جهانبگلو/بخش چهارم


دریافت
حجم: 20.7 مگابایت
توضیحات: هانا آرنت| رامین جهانبگلو/بخش پنجم و پایانی


ایده عالی مستدام

نویسندگان: چیپ هیث و دن هیث

مترجمان: سید رامین هاشمی و مجتبی اسدی

ایده داشتن یک چیز است و هنر ارائه و قبولاندن ایده چیزی دیگر است.

چه بسیار افرادی که ایده های خوب و درجه یکی داشته اند اما نتوانسته اند حق مطلب را برسانند و دیگران را در مورد ایده ی خودشان مجاب کنند.

این ایده ها از نظر ایده بودن هیچ چیزی کم نداشت اما صاحبان این ایده ها نتوانسته اند توانمندی ها، ظرافت های ایده خود را تئوریزه نموده و کسانی که نیازمند آن ایده بوده اند ارائه نموده و جواب مثبت آنها را به دست بیاورند. 

این کتاب می کوشد که به آن دسته از افراد دانش، توانایی و مهارت عرضه ایده های را بیاموزد. 

کتاب ایده عالی مستدام شما را با 6 کلید طلایی برای همراه کردن دیگران با ایده هایتان آشنا می‌کند.


 

ملکیان و فرهنگ فردی

نگاهی به مصاحبه ی رومه شهروند با استاد ملکیان بر اساس آموزه های ایشان در کتاب زمین از دریچه آسمان

اساس ایده ی استاد ملکیان در این مصاحبه و البته آن کتاب مبتنی بر دو اصل است که گمان نمی کنم کسی با آن دو اختلاف داشته باشد:

زیربنای اقتصاد و ت فرهنگ است و تا تحولی در عرصه ی فرهنگی مشاهده نکنیم در عرصه اقتصاد و ت هم مشاهده نخواهیم کرد.
 
حال اگر تحولی بی توجه به فرهنگ رخ دهد، رو به افول خواهد رفت. شما اگر حکومتی دموکراتیک تولید کنید اما فرهنگش را مردم نداشته باشد باز آنرا تبدیل به دیکتاتوری خواهند کرد. 

بت شکستن در میانه ی ملتی که قلبشان در گرو بت ها است بی فایده است چون با شکستن هر بت، بت هایی را جایگزین آن خواهند کرد. 

نکته ی دیگر اینکه ایشان واحد تشکیل دهنده ی جامعه را فرد می داند. 

یعنی در واقع کوچکترین واحد زندگی اجتماعی فرد است. لذا جهت گیری برنامه ریزی فرهنگی در جامعه باید افراد باشند. 

تا در فرد فرد افراد موجود در جامعه تحولی رخ ندهد نمی توانید امیدوار تغییر جامعه و اقتصاد و ت آن باشیم. 

صحبتی که جناب ملکیان در مصاحبه با شهروند کرده اند، همان مطالبی است که پیش از آن، در کتاب زمین از دریچه ی آسمان خوانده ایم. 

ایشان وقتی در کتاب از فرهنگ صحبت می کنند منظورشان فرهنگ فردی است.

مراد ایشان از فرهنگ فردی سه دسته از کردارها-رفتار و گفتار- است که عبارتند از:
الف- باورها
ب-احساسات، عواطف و هیجانات
ج- خواسته ها و نیازها

ایشان تحول جامعه را در گرو تغییر در کردار فردی در این سه حوزه می داند.

این به آن معنا است که افراد در جامعه بکوشند تا اولا باورهایشان درست باشد. 

اینجا درست معنای جالبی دارد. مراد ایشان مطابق با واقع بودن باور نیست چرا که ما محدودیت هایی در مواجه با واقع داریم. ایشان برداشتی پراگماتیستی از درست دارند.

در این مصاحبه ایشان اشاره می کنند که اگر افراد متوجه مغلطه ای شدند به همدیگر معرفی کنند تا فسادی در باور ها ایجاد نشود. 

در مورد احساسات، عواطف و هیجانات ایشان بهبود در این زمینه را در بجا بودن آنها می داند. 

و در مورد خواسته ها ایشان روی معقول بودن خواسته ها تاکید دارد.

باز هم تکرار می کنم که ایشان فرد را واحد تشکیل دهنده اجتماع می داند و اصالت را به فرد می دهد. اینجا باید بگویم گرچه فرد زورش به جمع نمی رسد ولی از آنجا که ماده المواد جامعه را تشکیل می دهد دارای اهمیت است. 

ایشان تحول انفسی را بر تحول آفاقی اولویت می دهند و باور دارند که تا جمع کثیری از مردم، وارد این مرحله بهبود انفسی نشوند، اولا تغییرات آفاقی ناممکن است و اگر هم رخ دهد ماندگار نیست.

اینجا مراد ایشان از تغییرات فرهنگی، همان تغییرات انفسی یا فرهنگ فردی یا به تعبیر دیگر ایشان فرهنگ فرد فرد جامعه است. یعنی اقلی از تغییر که افراد به خودی خود و بصورت فردی باید آنرا دارا باشند تا تحولات اجتماعی امکان پذیر باشد.

این فرهنگ فردی دارای سه حوزه است: باورها، احساسات عواطف و هیجانات و خواسته ها.

در حوزه ی باورها باید به دنبال باور صادقه باشیم -با آن تعریفی که ایشان در کتاب از امر صادق ارائه می دهند-

در حوزه احساسات و عواطف و هیجانات باید به گونه ی بجای آنها دست یابیم که البته باز استاد در کتاب توضیحاتی را پیرامون بجا ارائه کرده اند.

و در حوزه ی خواسته ها هم ایشان قید خواسته های معقول را ذکر کرده اند که توضیحات کاملی پیرامون واژه ی خواسته های معقول در کتاب آمده است. 

در واقع ملکیان برای بازسازی یک سیستم از همان ابتدا به سراغ پیچ و مهره می رود. 

از نظر ایشان تا پیچ و مهره در یک سیستم درست نباشد هرچند آن سیستم چند صباحی هم کار کند و درست هم کار کند باز فساد پیچ و مهره ها در سه حوزه ی باورها، احساسات، عواطف، هیجانات و خواسته ها، قادر است تا کل سیستم را دچار فساد و نابودی کند. 


سیر عشق

معرفی کتاب سِیر عشق

آلن دوباتن، فیلسوف انگلیسی دو دهه پس از انتشار رمان جستارهایی در باب عشق، بار دیگر در رمانی بنام "سیر عشق" موضوع عشق  را به میان کشبده و به واکاوی آن پرداخته است.

اگر چه بر خلاف رمان جستارهایی در باب عشق، کار ربیع و کریستن در این رمان به ازدواج می کشد اما دوباتن نشان می دهد که داستان های شاه و پریان و یک عمر به خوبی و خوشی در کنار یکدیگر زندگی کردن شاهزاده و شوالیه دروغی بیش نیست و تازه ازدواج اول کار است. 
او در رمان سیر عشق به آسیب شناسی عشق و روابط بعد از ازدواج  پرداخته و توضیح می دهد که عشق بعد از ازدواج و تشکیل خانواده با چه مخاطراتی مواجه خواهد شد و چگونه باید با آن  محافظت نمود.

من خواندن کتاب سیر عشق را به همه افرادی که عاشق شده و تشکیل زندگی مشترک داده اند و اکنون پس از مدتی دچار سردرگمی هایی هستند پیشنهاد می کنم. 
بی شک خواندن این کتاب نگاه جدیدی پیرامون عشق و زندگی مشترک به شما خواهد داد و کمک خواهد کرد تا از خراب شدن چیزی که با عشق آغاز شده جلوگیری کنیم.


اثر مرکب

اثر_مرکب 
نوشته دارن هاردی 


این کتاب یکی از مهمترین کتاب های دارن هاردی، سردبیر مجله موفقیت در آمریکا است. 
دارن هاردی در این کتاب نشان داده است که اتخاذ تصمیمات به ظاهر سادی و کوچک چگونه می تواند در درازمدت روی زندگی شما تاثیرات مثبت و منفی شگرفی بگذارد. 
حتا برخی از این تصمیمات ساده ای که به ظاهر معمولی نیز می رسد، می توانند نه تنها در یک جنبه ی خاص بلکه در جنبه های مختلف زندگی شما تاثیر مثبت و منفی بگذارند.

خواندن این کتاب، ممکن است در جهت نظام عادت های روزمره شما تغییرات موثری ایجاد نماید. 
این کتاب از سوی انتشارات مختلف و نوبت های مکرری منتشر شده و لسیاری در ایران موفقیت و تغییرات سازنده در زندگی خود را مدیون دارن هاردی و کتاب اثر مرکب او می دانند.


مینیمالیسم دیجیتال

کتاب مستطاب مینیمالیسم دیجیتال 
نوشته کارل نیوپورت 


کتاب مینیمالیسم دیجیتال نوشته کار نیوپورت استاد علوم کامپیوتر در ایالات متحده آمریکا است.

این کتاب دومین کتاب مهم از نیوپورت می باشد که در ایران ترجمه و منتشر شده است.

اگر می خواهید به اهمیت کتاب فوق و اعتباری که در بازار نشر ایران پیدا کرده آگاه شوید باید بگوید در همین مدت کوتاهی که کتاب نوشته شده، تاکنون سه ترجمه ی مختلف از کتاب در ایران منتشر شده است.

نیوپورت در کتاب #کار_عمیق اشاراتی پیرامون نقش منفی اینترنت و شبکه های اجتماعی و مانع بودن آن برای تمرکز، تعمق در زندگی انسان ها نوشته بود. 
اما در مینیمالیسم دیجیتال، تلاش کرده تا اشارات محدود خود در رابطه با اینترنت و شبکه های اجتماعی موشکافی کند و کاربران اینترنت را با خطری که آنها را تهدید می کند آشنا سازد. 
نیوپورت به عنوان استاد علوم کامپیوتری، گرچه تا توانسته در کتاب خود به فضای مجازی، شبکه های اجتناعی مانند اینستاگرام، فیس بوک و . تاخته و کاربران را پیرامون آثار منفی و مخرب آنها پرهیز داده است، اما هیچگاه به صورت صددرصدی با آنها مخالفت نکرده است. 
در واقع رویکرد نیوپورت و همفکران او در قالب مینیمالیسم دیجیتال دسته بندی می شود و قائلان به این رویکرد باور به استفاده اندک، محدود و بنا به ضرورت از اینترنت هستند. 
من کتاب مینیمالیسم دیجیتال را مطالعه کرده ام و گاه با او موافق و گاه نیز مخالف بوده ام اما باور دارم که این کتاب ارزش وقت گذاشتن و مطالعه نمودن را دارد.


اخبار را دنبال نکنید

مانیفست بی خبری؛ اخبار را دنبال نکنید!!!

رالف دوبلی نویسنده ای نام آشنا برای ایرانیان است و تاکنون دو کتاب پر تیراژ هنر شفاف اندیشیدن و هنر خوب زندگی کردن از او منتشر شده است.

کتاب "اخبار را دنبال نکنید" توسط امید کریم پور ترجمه و از طریق انتشارات مهرگان خرد منتشر شده است.

همچنین ترجمه ی دیگری از کتاب با عنوان "هنر بی خبر زیستن"، با ترجمه ی فاطمه قره باغی حمیدرضا رنجبریان توسط نشر آرادمان روانه بازار شده است.

دوبلی در این کتاب تلاش کرده با ترسیم تاثیرات منفی اعتیاد به اخبار بر روی مغز، رفتار و شخصیت انسان ها، و ارائه تکنیک‌هایی کاربردی به ما کمک کند، تا زندگی بهتر و با کیفیت بالاتری داشته باشیم.

خواندن این کتاب را به همه ی دوستانم پیشنهاد می کنم. 


 

نوشته جیسون مای
ترجمه ساسان جعفرنیا و هانیه غفرانی
انتشارات سخن گستر
چاپ سوم ویرایش دوم

تا کنون دو کتاب در زمینه فعالیت اقتصادی در اینستاگرام به شما معرفی کرده ام و امروز می خواهم کتابی دیگر را در حوزه ی کسب و کارهای اینترنتی در این پلتفورم به شما معرفی کنم.

همانگونه که می دانید اینستاگرام یکی از اپلیکیشن هایی است که جذابیت و کارآیی فراوانی در کسب و کارهای اینترنتی دارد. 

هر یک از کسب و کارها متناسب با نیازهایشان از این نرم افزار استفاده می کنند.

برخی اینستاگرام را بستری مناسب برای تبلیغات محصولات تولیدی خود، برخی دیگر معرفی شرکت و تعامل با مشتریان و برخی هم از آن بعنوان قیف فروش استفاده می کنند.

کتاب قدرت اینستاگرام یکی از موثرترین کتاب ها برای کمک به کسانی است که می خواهند کسب و کاری را بر بستر اینستاگرام راه اندازی کنند و یا بخشی از کسب و کار خود را به این اپلیکیشن انتقال دهند.

نویسنده در این کتاب سعی کرده تا به صورت گام به گام تمامی نکات مهم و ضروری برای فعالیت تاثیرگذار و مطلوب در اینستاگرام را ارائه کند.

کتاب قدرت اینستاگرام در 19 فصل تمامی اقدامات لازم که صاحبان کسب و کار باید از ابتدا تا انتها در فضای مجازی و پلت‌فرم اینستاگرام انجام دهند را با مثال‌های واقعی توضیح داده است. 


لوئیز ال هی

یک آدم پنجاه ساله که شوهرش او را ترک کرده چکار می تواند بکند. 

پنجاه سالگی برای هر کسی می تواند پایان باشد اما نه برای لوئیز هی 

او در پنجاه سالگی شروع به سخنرانی و نویسندگی کرد در هفتاد سالگی آموختن نقاشی را شروع نمود و در هفتاد و پنج سالگی اولین نمایشگاه نقاشی خود را راه انداخت. 

لوئیز هی در کهنسالی کامپیوتر یاد گرفت.

او زنی بود که نود سال زندگی کرد اما زندگی حقیقی او از در پنجاه سالگی شروه شد.

ماجرای موفقیت های لوئیز هی جالب تر خواهد شد اگر بدانید که در پنج سالگی به لوئیز ش، در کودکی از خشونت های ناپدری رنج برد در ۱۵ سالگی از خانه و مدرسه فرار کرد، در ۱۶ سالگی باردار شد و ناگزیر فرزندش را به خانواده ای فاقد فرزند سپرد. 

مدتی در مدلینگ مشغول شد و در پنجاه سالگی، مردی که ۱۴ سال با او زندگی کرده بود او را برای ازدواج با زنی دیگر ترک کرد. 

زنی که در نوجوانی تحصیلات خود را نیمه تمام رها کرده بود در سال ۱۹۷۲ اولین کتاب خود با نام شفای تن» را نوشت که یکی از بهترین کتاب‌هایش است. 

در سال ۱۹۸۴ کتاب شفای زندگی» را نوشت و نظریه‌ای مهم را مبنی بر اینکه این خود ما هستیم که باعث بیماری‌های روحی، عاطفی، جسمی در خود می‌شویم.» بیان کرد. 

او در این کتاب راه‌هایی برای تغییر طرز فکر و رسیدن به سلامت همه جانبه بیان کرده است.

او موسسه‌ای قدرتمند به نام Hay House را تاسیس کرد که امروزه محبوبیت بسیار زیادی بین مردم دارد.

همچنین آثاری از خود بر جای گذاشت که لیست آنرا در زیر مشاهده می‌کنید:

شما می‌توانید زندگی خودتان را بهبود بخشید!
شفای زندگی
شفای تن
باغ افکار
افکار قلب
افکار و رژیم غذایی
من فکر می‌کنم، من هستم!
زندگی شما را دوست دارد!
۱۰۱ راه برای سلامتی و شفا
ایدز و ایجاد یک رویکرد مثبت
خودت را دوست داشته باش!
قدرت در درون شماست!
قدردانی، یک راه زندگی
زندگی کامل عشقی - انسانی
زندگی، بازتاب سفر در شما
همه چیز خوب است!
۲۱ روز تا رسیدن به تحول

لوییز هی در رنج و فقر به دنیا آمد، و سالها در سختی و تنهایی زندگی کرد اما آثاری ارزشمند و درسهایی آموختنی برای آیندگان باقی گذاشت و هر روز افراد زیادی از افکار و آثار او برای بهبود زندگی خود استفاده می کنند.

لوئیز هی در ۳۰ اوت ۲۰۱۷ در ۹۰ سالگی چشم از جهان فرو بست.


 

رازهای پولسازی از اینستاگرام
نوشته جرمی مک گیلوری
ترجمه محمدرضا عمرانی
انتشارات نگاه نوین

در یک ماه گذشته تمرکز خود را گذاشته بودم روی کسب و کار در اینستاگرام، و موفق شدم که دو کتاب را در این زمینه مطالعه کنم:
"رازهای پولسازی از اینستاگرام" نوشته جرمی مک گیلوری و "پولیستاگرام" نوشته آقای امید جهانداری از انتشارات کلید آموزش که بعدا در این زمینه خواهم نوشت.

اولی یک ترجمه از نویسنده ای خارجی است و دومی تالیفی یکی از اساتید کسب و کار دیجیتال در ایران است.
در این بخش به بررسی کتاب نخست می پردازم.


نویسنده آنگونه که خود می گوید اکانتی موفق در اینستاگرام دارد و در این شبکه اجتماعی به فروش محصولات الکترونیک مشغول است.و این کتاب محصول مطالعات و تجربیات او به عنوان مدیر یک صفحه موفق است.

او از اهمیت اینستاگرام به دلیل همه گیر شدن تلفن های همراه و در دسترس بودن اینترنت در همه جا و همیشه می نویسد و توضیح می دهد که اگر قواعد کار در اینستاگرام را بلد نباشید حضورتان در این اپلیکیشن به یک فاجعه تبدیل خواهد شد.

او انتخاب نام یک صفحه اینستاگرامی را یکی از مهمترین اقدامات لازم برای موفقیت در کسب و کار اینترنتی می داند.

مک گیلوری انتخاب یک لوگوی مناسب را دومین گام در راه اندازی یک صفحه موفق کسب و کار در اینستاگرام می داند و تغییر لوگو در میانه ی راه را یکی از اقداماتی می داند که ممکن است به اعتبار صفحه اینستاگرامی شما آسیب وارد سازد.

نویسنده در ادامه، تجارب خود در شیوه ساختن بیو یا پروفایلی که خریداران را جذب کند شرح می دهد و توضیح می دهد که مردم برای خواندن متن های طولانی به اینستاگرام نمی آیند و محتوای اصلی در اینستاگرام تصویر است پی آنگونه که از فیس بوک خود استفاده می کنید با اینستاگرامتان برخورد نکنید.

او سرقت شدن هویت شما در اینستاگرام و راه اندازی صفحات مشابه با شما را نه تنها عامل نگرانی نمی داتد بلکه آن را نشانگر میزان موفقیت و محبوبیت شما می داند. هویت شما سرقت می دهد به خاطر اینکه صفحه شما موفق و دوست داشتنی است.

او در کتاب خود به تفصیل پیرامون شیوه جذب فالوور، کیفیت و شیوه و ترتیب انتشار پست ها توضیحاتی کامل ارایه می کند که به نظر من بدون استفاده از این تجربیات نمی توان صفحه ی موفقی در اینستاگرام ایجاد نمود.

مک گیلوری در کتاب خود با معرفی برخی نرم افزارها و وب سایت هایی که خدمات مناسب و قابل اطمینانی به کاربران اینستاگرام ارائه می کنند کمک بزرگی به خوانندگان می کند.

خودکار سازی اینستاگرام از طریق ربات های قابل اعتماد از دیگر مواردی است که مک گیلوری در این کتاب بدان می پردازد و شیوه هلیی را به شما آموزش می دهد تا اکانت شما مسدود نشود.

استفاده از صفحه اینستاگرام به عنوان یک قیف برای وب سایت فروش از دیگر مواردی است که در این کتاب به تفصیل در مورد آن نوشته شده است.

من همزمان با مطالعه ی این کتاب، صفحه ای را با عنوان مرکز بررسی کتاب در اپلیکیشن اینستاگرام راه اندازی کردم و در مدت اندکی-ده روز- با لستفاده از راهنمایی های این کتاب به تعداد نسبتا بالایی از فالوور ها دست یافتم.

هزار و صد نفر مرا فالوو کردند و هر یک از پست های ارسالی من توانست به سیصد لایک و تعداد قابل توجهی کامنت دست پیدا کند.

Instagram.com/BookReviewCenter 


 


نوشته هری فرانکفورت
ترجمه محسن کرمی
نشر کرگدن

شاید باورتان نشود ولی اصلا قرار نبود که در باب حرف مفت تبدیل به کتاب شود.

آنچه که امروز به عنوان در باب حرف مفت در کشورهای مختلف جهان منتشر می شود در ابتدا سخنرانی نه چندان بلندی از هری گوردن فرانکفورت، استاد فلسفه ی اخلاق، فلسفه ی ذهن، و فلسفه عمل بود که پیش از آن با انتشار دلائل عشق به شهرتی جهانی دست یافته بود.
وقتی کتاب را می خوانی متوجه می شوی که بخش قابل توجهی از مکالمات روزمره ی ما بی آنکه متوجه باشیم در قالب حرف مفت طبقه بندی می شود به ویژه اگر قصدمان از مکالمه، خودنمایی و جلوه فروشی باشد بیشتر ممکن است گزفتار حرف مفت شویم.

فرانکفورت در کتاب خود، به دقت شباهت ها و تفاوت های حرف مفت و دروغ را بررسی و مرزهای میان این دو را ترسیم می کند.

در ادامه کتاب به این نکته پرداخته می شود که چرا در روزگار ما حرف مفت خیلی زیاد شده است.

به نظر او قرار گرفتن در اوضاع و احوالی که در آن افراد سوق داده می شوند به این که در باب اموری سخن بگویند که آگاهی چندانی از آن ندارد نخستین دلیل افزایش حرف مفت در زندگی و زمانه ی ما شده است.

او مسئولیت شهروند در یک نظام مردمسالار را مبنی بر اظهار عقیده در امور مربوط به اداره ی کشور را عامل دوم ازدیاد حرف مفت در این زمانه می داند.

او پاره ای از آموزه های فلسفی پساتجدد گرایانه در اشکال متنوع شکاکیت که هرگونه دسترسی قابل اعتماد ما به واقعیت عینی را انکار می کند و امکان شناخت چگونگی حقیقی چیزها را نردود می داند را سومین و مهنترین عامل همه گیر شدن حرف مفت در میان مردم معرفی می کند.

تاکنون کتاب درباب حرف مفت در پنج نوبت در ایران منتشر شده است و چاپ پنجم کتاب به همراه سخنرانی استاد ملکیان در باب این کتاب منتشر شده است.

گفتنی است فروشگاه الکترونیک طاقچه جدیدترین نسخه درباب حرف مفت را در سال ۹۸ در معرض فروش قرار دا ه است. 



سید حسن کاظم زاده (راهنمای کتابخوانی)

خوب خیلی ها برای اطلاع از وضعیت خودشون در پنج سال آینده پیش جن گیر و رمال و پیشگو می روند.

به نظرم من، برای اینکه بدانیم چه آینده ای در پیش رو داریم نیازی به جنگیر و رمال و فال گو و پیشگو نیست چرا که ما با نگاهی به سبک زندگی امروزمان، می توانیم به راحتی آینده خود را پیش بینی کنیم.

برای اطلاع از آینده ی خودمان، شاخص های مختلفی را می توان در نظر گرفت که بیان همگی آنها در اینجا ممکن نیست اما در در ادامه به بخشی از این شاخص ها اشاره می کنم.

کتاب هایی که امروز در حال خواندن آنها هستید در شکل گیری آینده شما موثر است.

نمی دانم اهل مطالعه هستید یا خیر اما باید بدانید که کتاب ها یکی از بهترین ابزارهای ما برای رسیدن به دانش و مهارت است.

اگر کتاب های کارآفرینی و مدیریت و رهبری را مطالعه می کنید، نتیجه آن را در آینده ای نزدیک خواهید دید.

کتاب ها باورها و توانایی هایی را در ما ایجاد می کنند که می تواند روی آینده ی ما اثر گذار باشد.

مطالبی که امروز در شبکه های اجتماعی دنبال می کنید در آینده شما تاثیر گذاشته و پنج سال آتی شما را خواهد ساخت.

اگر دنبال مطالب استرس زا به ویژه اخبار باشید و دائما از شبکه های اجتماعی به عنوان ابزار دریافت خیر استفاده کنید در پنج سال آینده فردی ناامید و پر استرس خواهید بود.

پس لازم است دقت کنید و ببینید که در کدامیک از شبکه های اجتماعی،گروه ها، کانال ها و صفحه های مجازی به سر می برید.

کدام مطالب را می خوانید و کدامیک را لایک می کنید. این کارها را ساده نگرید چرا که این کارها کیستی شما را رر پنج سال آینده تشکیل خواهد داد.

عادت هایی که امروز در حال ایجادش هستید.
با عادت ههای خود چه می کنید. آیا از آنها راضی هستید. آیا عادت های شما موجب شکوفایی شما می شوند؟

چه عادت هایی را در خود تغییر می دهید و کدام عادت ها را در خود تثبیت می کنید و کدامیک از عادت های خود را بناست با عادتی دیگر جایگزین کنید.

اگر ولخرج باشید نمی توانید به استقلال مالی خود در پنج سال آینده امیدوار باشید.

اگر شب ها تا صبح بیدار می مانید و صبح ها تا دیر وقت می خوابید نمی توانید شغل مناسبی را پیدا نموده و یا حفظ کنید.

اگر می خواهید در پنج سال آینده فرد موثری لاشید باید به تغییر برخی عارت ها و جایگزین نمودن آنها با عادت هایی دیگر اقدام کنید.

افرادی که امروز وقت خود را با آنها می گذرانید.

با چه کسانی وقت می گذرانید. دوستان و اطرافیان شما چه شخصیتی دارند.

آیا افرادی تنبل یا منفی نگر هستند. آیا کمال گرا و شکاک هستند.

یادم می آمد که روزی یکی از اساتید به نقل از کسی می گفت هر انسان معدل پنج نفری است که با آنها نشست و برخواست دارد.

چه بسا همدم بودن با فردی منفی باف موجب ناامیدی شما در راه اندازی یک کسب و کار باشد. پس در این مورد دقت بیشتری داشته باشی.

شیوه ی تغذیه ای که امروز دارید.
طبیعی به نظر نمی رسد که اگر روزی دو نوبت فست فود بخوریم و انتظار داشته باشیم که بدن ورزیده و سالمی داشته باشیم.

نمی توان میوه نخوریم اما انتظار داشته باشیم که جهاز هاضمه ی سالم و پوستی شاداب داشته باشیم‌.

اگر می خواهید بدانید که اندام خود چگونه خواهد بود و آیا از اندام خود راضی خواهید بود یا نه کافی است به نوع و کیفیت تغذیه ی خود توجه کنید. 


شاید شما باورتون نشه ولی من به وجود غول چراغ جادو باور دارم. حتا باور دارم که هر کدوم از ما یه غول چراغ جادو داریم که می تواند به ما کمک کند تا به آرزوهایمان برسیم. 
این غول می تواند به ما کمک کند که فردی موثر، موفق، ثروتمند، دانشمند یا هنرمند باشیم. 
منتها خیلی از ما هرگز متوجه وجود این غول چراغ جادو نمی شویم. 
خیلی ها هم غول چراغ جادو را افسانه یا خرافه می دانند. 
عده ای هم که به وجود غول چراغ جادو باور دارند نمی تونند بیدارش کنند، از چراغ بیرون بکشندش رامش کنند و ازش در راستای خواسته ها، آرزوها، و علایقشون استفاده کنند. 
تنها ۳ درصد از مردم دنیا هستند که به وجود غول چراغ جادویی باور دارند. و می توانند بیدارش کنند، از چراغ بیرون بکشندش، رامش کنند و به خدمت خودشون درش بیارند.

اسم اون غول چراغ جادو اعتماد به نفسه. با اعتماد به نفس هر کاری می تونیم انجام بدیم، از جابجا کردن یک دونه گندم تا جابجا کردن دو تا کوه بلند. 
شما از غول چراغ جادو اعتماد به نفس- چی می خواهید؟

 



برای مطالعه کتاب هدف داشته باشید، برنامه داشته باشید. باور کنید که هر کتابی را نباید خواند. این دقیقا مثل این است که سر هر سفره ای که رسیدیم لقمه ای بگیریم. ترشی را با شوری و شوری را با شیرینی بخوریم.
برای مطالعه کتاب به این نکته توجه کنید که مساله اصلی زندگی شما چیست؟ و در راستای آن مساله ی اصلی نیازمند چه اطلاعات و مهارت هایی هستید؟


اگر مساله اصلی شما فرزند شما است باید کتاب هایی را مطالعه کنید که در همان راستا باشند و در همان زمینه به شما اطلاعات و مهارت می دهند.
اگر مساله اصلی شما اعتماد به نفس است و از نبود آن رنج می برید باید مطالعات شما در همان راستا باشد.

باید برای رفع مشکل اعتناد به نفس خود بکوشید. کتاب هایی برای رفع مشکل اعتماد به نفس خود بخوانید و به تمرین های آن مو به مو عمل کنید.
اگر مشکل اعتماد به نفس داشته باشید و بروید سراغ کتاب های تاریخ یا فلسفی این دیگر کار خنده داری خواهد بود.
چرا باید درد خودت را پشت گوش بیاندازی و به دنبال محتوایی باشی که با وضعیت فعلی تو فقط به درد اظهار فضل می خورد‌. همچنین ممکن است مساله اصلی شما، کار یا تجارت شما و یا قدرت بیان یا ارتباطات اجتماعی شما باشد در این صورت مطالعه کتاب منم تیمور جهانگشا مشکلی از شما حل نخواهد کرد.
من کتاب را یکی از ابزارهای توسعه ی فردی می دانم. البته به شرطی که کتاب متناسب با نیازهای شما باشد.
یادتان باشد مطالعه کتاب همیشه هم سودمند نیست و چه بسا باعث تلف شدن زمان و انرژی ما شود.

کتاب خواندن دو کارکرد دارد: کسب دانش نظری و به دست آوردن مهارت و دانش عملی

پس کتاب خواندن مفید است اما وقت ارزشمند است و ما حق نداریم وقت را صرف مطالعه ی بیهوده و بی ثمر کنیم.

تصور نکنید که هر کتابی خوب است، یا خواندن هر کتاب خوبی مفید است.

هر دارویی برای درمانی مفید است اما هر دردی را با هر دارویی نمی توان درمان کرد. هر پیچی آچار مخصوص خودش را دارد نمی توان پیچ ۳ را با آچار ۱۰ باز کرد.
وقتی برای زندگی خود هدف گذاری و برنامه ریزی نکرده باشیم کتابخوانی را به مثابه یک سرگرمی خواهیم دید.

اما اگر هدف خود را مشخص کرده باشیم و به عنوان مثال بدانیم که در سه سال آینده به کجا می خواهیم برسیم و چه برنامه ریزی باید داشته باشیم، آن وقت کتاب ابزار رسیدن ما به آن هدف می شود.
کسی که هدفش قبولی در کنکور باشد استفاده از کتاب تاریخ بیهقی برای او مفید نخواهد بود.
خوب حالا تصور می کنیم که هدف گذاری و برنامه ریزی کرده ایم که در سه سال آینده به یک بازاریاب خوب و درجه ی یک تبدیل شویم آن وقت باید چگونه مطالعه کنیم؟ آیا می توانیم هر کتاب بازاریابی را که یافتیم بخوانیم؟

اینجا هم باید هوشیاری خود را حفظ کنید چرا که شما دقیقا می دانید که چه نوع کتابی باید بخوانید ولی نمی دانید در میان کتاب های موجود کدامیک را انتخاب کنید و بخوانید.

اینجا باید کتابی را بخوانیم که بیشترین و بهترین اطلاعات و مهارت را در اختیار ما بگذارد. چرا که ما نمی توانیم نصف عمر خود را صرف کتاب خواندن کنیم.

باید کتابی را بخوانیم که نیاز ما را به کتاب های مشابه برطرف می کند. چرا باید به جای یک کتاب چهار کتاب بخوانیم؟!!! حالا از کجا بدانیم که کدامیک از کتاب های موجود ارزش خواندن دارد؟
اولین علامت توجه به نویسنده کتاب است. نویسندگان بزرگ در اغلب موارد-البته نه همیشه- آثار ارزشمندی تولید می کنند و ما می توانیم به آنها اعتماد کنیم.

دومین نکته توجه به انتشارات است. شرکت های انتشاراتی بزرگ، معتبر و قدیمی در انتشار آثار وسواس بیشتری دارند.

نکته سوم مطالعه مرورنویسی، خلاصه نویسی و نقدها و بررسی های منتشر شده در مجلات تخصصی و سایت های معتبر است.
و نکته آخر پرسیدن از کسانی است که کتاب را مطالعه کرده اند و یا در آن رشته استادند.

اگر این موارد را به خاطر داشته باشیم و از راهنماهای کتابخوانی در هر رشته استفاده کنیم می توانیم مطالعه ی خوب و تاثیرگذاری داشته باشیم.


تسلی بخشی های فلسفه
نویسنده: آلن دوباتن
مترجم: عرفان ثابتی
انتشارات ققنوس

دوباتن در این کتاب، زندگی تنی چند از فیلسوفان را برای ما شرح داده و سعی کرده تا نکاتی از زندگی و فلسفه آن ها بیرون بکشد تا با بکار بردن آن تجربیات زیسته بر ناملایمات زندگی غلبه کنیم.

عدم محبوبیت، فقر، رنج، ناکامی، ناتوانی و نابسندگی، قلب شکسته و غم های ناشی از عشق موضوعاتی هستند که دوباتن در این کتاب با دقت بدان ها پرداخته است. 
او همچنین با زندگی و افکار فیلسوفانی چون سقراط، اپیکور، سنکا، میشل دو مونتنی، و فردیریک نیچه ها را بعنوان زندگی ها و افکار الهام بخش در غلبه بر ناملایمات مورد بررسی و ارزیابی قرار داده است. 
مطالعه ی این کتاب می تواند به ما کمک کند تا به جای رنج بردن از رنج و تسلیم شدن به آن، زاویه دید خود را به رنج تغییر داده و درک و دریافت جدیدی از آن داشته باشیم.


معرفی کتاب هنر جنگ در بازار بورس
سلمان امین
انتشارات میلکان
۱۳۸ صفحه
سال انتشار ۱۳۹۸

تا کنون دو کتاب از بورس نوشته های سلمان امین را معرفی کرده ام و هنر جنگیدن در بازار بورس سومین کتاب او در زمینه بورس ایران است.

همانگونه در پست پیشین توضیح دادم سلمان امین کتاب شهریار در وال استریت را بر اساس اندیشه های ماکیاوللی نوشت و سعی نمود از ایده های او تاکتیک ها و تکنیک های کاربردی مناسبی برای حضور در بازار بورس استخراج کند.

نویسنده در کتاب سوم خود کاری مشابه انجام داده اما این بار اندیشه های سون تزو سردار باستانی چینی در کتاب هنر رزم دستمایه خلق و تبیین مهارت هایی برای بورس قرار داده است.

سلمان امین می‌گوید زمانی که اولین بار کتاب هنر رزم اثر این جنگجوی چینی روبرو شدم، قابلیت پیاده‌سازی روش‌های استراتژیک فرمانده کارکشته چینی در انجام معاملات بورس من را عمیقا تحت‌تأثیر قرار داد. 

این کتاب به زبانی ساده و قابل فهم نوشته و مطالعه آن را به همه کسانی که درصدد سرمایه گذاری در بازار بورس هستند پیشنهاد می کنم.


شهریار در وال استریت
نوشته سلمان امین
انتشارات میلکان
۱۲۸ صفحه
سال انتشار ۱۳۹۸
دسته بندی مدیریت و کسب و کار

سلمان امین، شاعر و رمان نویسی است که برنده جایزه هوشنگ گلشیری نیز شده و بازار بورس یکی از مهمترین دغدغه های اوست.

در پست پیشین، کتاب نخست وی - بورس باز- را معرفی نمودم و امروز نیز "شهریار در وال استریت" را به شما معرفی خواهم کرد.

سلمان امین، تلاش می کند تا در این کتاب، با اقتباس از سی اصل شهریار ماکیاوللی، روشی کارآمد و کاربردی را برای تجارت در بازار بورس ارایه نماید.

او در بخشی از کتاب خود به مدعیان آموزش سریع و خوشبختی یک شبه در بورس انتقاد می کند و می نویسد در این میانه ی بورس، که کسی نمی داتد دارد چه می کند، همه در برابر وعده های دیگران آسیب پذیر هستند. 

بی شک مطالعه کتاب سهریار در وال استریت برای فعالان اقتصادی، صاحبان کسب و کار، و علاقمندان به سرمایه گذاری در بورس مفید خواهد بود.

همچنین این کتاب نثر ساده و روانی داشته و مطالعه ی آن به تخصص چندانی نیاز ندارد.


بورس باز
تکنیک های جادویی سرمایه گذاری در بورس
نوشته: سلمان امین
انتشارات میلکان

چند سالی است بورس ایران بازده بسیار خوبی دارد و حتا میزان بازدهی سرمایه گذاری در بورس از سرمایه گذاری در ملک و سکه و طلا نیز فراتر رفته است.

این روند در یکی دو سال اخیر سیری تصاعدی پیدا کرده و تب سرمایه گذاری در بورس از نخبگان اقتصادی فراتر رفته و ذهن عموم مردم را به خود مشغول داشته است.

همین مساله مرا بر آن داشت تا کتاب هایی را در زمینه بورس معرفی کنم تا از این طریق اطلاعات مناسبی را به علاقمندان سرمایه گذاری در بازار سرمایه بدهم.

نگرانی من این است که هموطنانم بی گدار به آب بزنند و مانند ماجرای گلد کوئیست مورد سوء استفاده قرار گرفته و در افت و خیز امواج بازار سرمایه، اندوخته خود را نیز از دست بدهند.

یکی از راه های موفقیت در بورس استفاده از تجارب دیگر هموطنانی که سالها پیش از ما وارد معاملات سهام شده بورس شده و اصول و فنون سرمایه گذاری در بازار سرمایه را بهتر از ما می شناسند.

سلمان امین شاعر و داستان نویس ایرانی که متولد دهه شصت است، یکی از همان بورس بازانی است که سالها قبل بی گدار به آب زد و هزینه ای هنگفت پرداخت نمود. 

او اینک در کنار انتشار داستان و مجموعه اشعارش، چندین جلد کتاب در زمینه سرمایه گذاری در بورس ایران نوشته و آموخته های خود را در قالب این کتاب ها به اشتراک گذاشته است. 

بورس باز نخستین کتاب او در زمینه بورس ایران بوده و با عنوان فرعی تکنیک های جادویی سرمایه گذاری در بورس منتشر شده است. 

به همه دوستانم پیشنهاد می کنم قبل از هرگونه اقدام برای سرمایه گذاری در بازار حتما این کتاب را مطالعه کنند تا در این زمینه دچار خسارت های غیر قابل جبرانی نشوند.


نیروی جَذَبه
نوشته برایان تریسی و ران آردن
مترجم: زهرا صابرنسب
انتشارات: پدیده دانش

اگر دوست دارید فردی محبوب باشید و دیگران شما را دوست داشته باشند، و اگر می خواهید رابطه ی خوبی با دیگران برقرار نموده و روی آن ها تاثیر بگذارید باید کتاب نیروی جَذَبه را بخوانید.

این کتاب، حاوی روش های موثر در تبدیل شدن به چهره ای جذاب و اثر گذار است و می توان با پیگیری تمرین های آن، در مدتی کوتاه موفق به برقراری ارتباطی شگفت انگیز و جادویی با دیگران شد.

تمرین هایی که در انتهای هر بخش نوشته شده می تواند از شما انسانی دوست داشتی و کاریزماتیک بسازد و در بهبود و تعالی روابط شما با دیگران تاثیرات شگفت انگیزی بگذارد. 

من دوبار این کتاب را مطالعه کرده ام و بخشی از تمرین های کتاب را آزموده و نتایج شگفت انگیزی گرفته ام و صحت مطالب آن را تائید می کنم. 

تاکید می کنم که نوع و کیفیت روابط شما با دیگران در سرنوشت، موفقیت ها، و آرامش روحی و روانی شما نقش ویژه ای ایفا می کند و ارتباط مهارتی است که می تواتیم آن را از طریق تکرار و تمرین و یادگیری روش های درست تقویت کنیم. 



راهنماای تحول سازمان ها در عصر دیجیتال
نویسندگان
دکتر مهدی شامی زنجانی
عضو هیات علمی دانشگاه تهران

فراز نبیی
دانشجوی دوره دکترای مدیریت فناوری اطلاعات دانشگاه تهران

شادی ایران دوست
دانش آموخته مقطع کارشناسی ارشد مقطع فناوری اطلاعات دانشگاه تهران
خانم شادی ایران دوست پیش از این کتاب تحول دیجیتال را با همکاری دکتر مهدی شامی زنجانی ترجمه نموده بود."

انتشارات آریانا قلم

کمتر کتابی در حوزه ی کسب و کار پیدا می شود که نویسنده ای ایرانی داشته باشد و بازار نشر لبریز از ترجمه هایی است که تناسب چندانی با فضای کسب و کار در ایران ندارند.

همچنین نویسندگان ایرانی تمایل دارند نامشان به تنهایی بر جلد کتاب ها درج شود و فرهنگ کار گروهی در تالیف کتاب، هنوز آنگونه که باید و شاید در کشور ما جا نیافتاده است. 

اما کتاب "ناخدایی دیجیتال" این دو قاعده را نقض می کند چرا که سه نویسنده ایرانی با یکدیگر همکاری کرده اند تا کتابی خوب و استاندار در زمینه کسب و کار دیجیتال تهیه و منتشر نمایند. کتابی که برای فضای کسب و کار در ایران نوشته شده و ارتباطی ارگانیک با آن دارد.

این کتاب درصدد است تا به کسب و کارهای آنالوگ نشان دهد که چه خطری موجودیت آنها را تهدید می کند و آینده همه صنایع و کسب و کارها دیجیتالی است و این آینده از آن چیزی که فکر می‌کنند به آنان نزدیک‌تر است.

این روزها فناوری‌های دیجیتال در حال درنوردیدن مرزهای کسب‌وکار است و کسب و کار شما هر چه که باشد ممکن است به سرنوشت تلخی گرفتار شود.

اگر باور ندارید و نمی توانید خطری را که کسب و کارتان را تهدید می کند تصور کنید کافی است به سرنوشت آژانس های مسافربری بعد از راه اندازی استپ توجه کنید.

نویسندگان کتاب، با ابداع واژه "داروینیسم دیجیتال" به ما می‎‌‌آموزند در جهان پیش رو، تنها آن‎هایی بقا خواهند یافت که بتوانند انطباق سریع و مناسبی با اقتضائات عصر دیجیتال داشته باشند. 

خرید این کتاب برای کسب و کارهایی که خواهان بقاء در دنیای جدید هستند از نان شب هم واجب تر است.

علاقمندان برای خرید این کتاب می توانید به وب سایت انتشارات آریانا قلم مراجعه کنید.
 


واقعیت
ده دلیل برای اینکه درباره ی جهان اشتباه فکر می کنید
نوشته هنس روسلینگ، آنا روسلینگ، اولا روسلینگ
ترجمه بهار رحمتی
انتشارات نشر نوین

آیا جهان روزهای بدی را تجربه می کند یا ما در بهترین ایام تاریخ بشریت زندگی می کنیم؟

آیا خط سیر حرکتی جهان رو به انحطاط و نابودی است و وضعیت فقر، ناامنی و بهداشت هر روز بدتر و بدتر می شود یا شاهد بهبودهایی در آمار فقر، مرگ و میر کودکان و برخورداری از آموزش و پرورش هستیم؟

آمارها به ما نشان می دهند که میزان مرگ و میر کودکان زیر پنج سال به میزان قابل توجهی کاهش یافته، هشتاد درصد کودکان جهان از خدمات واکسیناسیون برخوردارند، و آمار افرادی که در فقر مطلق زندگی می کنند برای نخستین بار به عدد حیرت انگیز نه درصد رسیده است.

اما چرا نمی توانیم واقعیت های جهان را آنگونه که هست ببینیم و درک درستی از اتفاقات آن داشته باشیم؟

چرا واقعیت های جهان و رخداد های آن را سیاه تر از آنچه که واقعا رخ می دهد می بینیم؟

این حس منفی نگری و سیاه نمایی را از کجا آورده ایم که بهبود شرایط اقتصادی، امنیتی، بهداشتی را باور نمی کنیم و با دیده شک به آمارهای خوب و امیدوار کننده می نگریم؟

"روسلینگ" ها در کتاب "واقعیت" علت سیاه نمایی و منفی نگری انسان ها را در غرایز انسانی می دانند.

همان غرایزی که هزاران سال پیش، از ما در برابر حملات حیوانات وحشی یا قبایل رقیب محافظت کنند.

ما منفی نگر بار آمدیم چون هزارن سال جهان برای ما ناامن بود و منفی نگری و گرایش به اخبار منفی می توانست ما را در حالت آماده باش نگه دارد تا در فرصت مقتضی بجنگیم یا فرار کنیم.

بی شک صدهزار سال قبل افراد خوشبینی هم زندگی می کردند که به دلیل شدت خوش بینی خود، خوراک شیرهای گرسنه شده و یا توسط قبایل اطرف نابود شدند.

نویسندگان کتاب واقعیت، غرایزی چون دوگانه نگری، خط مستقیم، ترس، اندازه، کلی نگری و . را از عوامل اصلی منفی بافی و منفی نگری انسان می دانند.

آن ها رسانه ها و رومه نگاران را نیز در این زمینه مقصر دانسته و توضیح می دهند که رومه نگاران با سوء استفاده از غرایز انسانی و تولید اخبار بد و پر دادن به آن ها تولید می کنند که مورد توجه قرار گرفته و به اهداف تجاری دست یابد.

خواندن کتاب واقعیت باعث می شود که درک درستی پیرامون غرایز خودمان داشته باشیم و به اغراضی که پشت فعالیت های رسانه است پی برده و با روش کار آنها آشنا شویم.

همچنبن با مطالعه ی این کتاب می توانیم به واقعیت های جهان پی برده و دیدی مبتنی بر واقعیت از جهان و رخدادهای آن داشته باشیم.

امیدوارم که دوستان با مطالعه کتاب، درک واقع نگرانه تری نسبت به جهان واقع موجود و رخدادهای آن داشته باشند.


روابط از دست رفته
علل اصلی افسردگی و اضطراب و راهکارهای غیرمنتظره
نوشته جوهن هری
ترجمه مهدی قراچه داغی
انتشارات پیکان

افسرگی از کجا می آید و ما چرا افسرده می شویم. آیا افسردگی ها ناشی از فعل و انفعالات شیمیایی است؟ اگر چنین است پس چرا در اغلب موارد مصرف دارو نمی تواند مشکل افسردگی ما را حل و فصل نماید.

جوهن هری نویسنده ی کتاب، توضیح می دهد که از نوجوانی به افسرگی مبتلا بوده و دارو مصرف می کرده ولی این داروها به تنهایی نمی توانستند مشکل افسردگی او را بطور کامل کنترل کنند و باز هر از چندی هیولای افسرگی بیدار می شد و زندگی او را تیره و تار می کرد.

او احساس می کرد که پزشکان بیش از حد به عوامل شیمیایی افسردگی پافشاری می کنند و عوامل دیگری چون ژن ها، و روش زندگی را نادیده می گیرند.

از نظر او افسردگی علاوه بر عوامل شیمیایی و ژنتیک عوامل دیگری دارند که از آن جمله می توان به تنهایی، دوریداز کار معنادار، دوری از طبیعت، دیده شدن و ارزشمند بودن، از دست دادن هدف زندگی، ابهام بیش از حد آینده و. اشاره نمود.

او معاشرت دوستان و خانواده، وقت گذرانی در طبیعت، کار با معنا و . را در کنار داروهای شیمیایی از عوامل غلبه بر افسردگی می داند که در فرایند درمان باید به آنها توجه نمود.

علی بندری در یکی از اپیزودهای پادکست بی پلاس به شکلی عالی به بررسی این کتاب پرداخته که شنیدن آن اپیزود پیش از خرید کتاب لازم و ضروری است.


انسان بی نقص
اخلاق در عصر مهندسی ژنتیک
نوشته مایکل سندل
ترجمه افشین خاکباز
انتشارات نشرنو
با همکاری نشر آسیم

آیا مایلید که فرزندانی باب طبع خود داشته باشید و آن ها را آنگونه که مایلید طراحی کنید؟

آیا دوست دارید که فرزندان شما، قد بلند، چشم آبی و دارای هوشی سرشار باشند.

آیا می خواهید که فرزندان شما به راحتی در دانشگاه پذیرفته شوند و از شانس قهرمانی در مسابقات ورزشی برخوردار باشد.

اگر این را رویایی باورنکردنی می دانید باید بگویم که علم ژنتیک تا نیمه راه را آمده و ممکن است همین روزها، در رومه ها یا اینترنت با آگاهی طراحی دلخواه فرزند مواجه شوید.

شاید چند سال دیگر شما بتوانید در فرزندان بعدی خود آپشن های فوق العاده ای تعبیه نموده و آن ها را آنگونه که تمایل دارید طراحی کنید.

اما، آیا ما از نظر اخلاقی چنین حقی داریم؟!!!

این مساله اخلاقی موجب شد تا جورج دبیلو بوش در سال ۲۰۰۱ شورای اخلاق زیستی را راه اندازی کند که از مایکل سندل نیز بعنوان یک فیلسوف ی که تلاش فراوانی برای تبیین مفهوم عدالت کرده بود برای این شورا دعوت به عمل آمد.

مطالعات سندل در شورای اخلاق زیستی در نهایت به انتشار کتاب انسان بی نقص انجامید که در نوع خود بی نظیر بود.

او در این کتاب خواننده را در مقابل این سوال بنیادین قرار می دهد که آیا ما باید کیستی و چیستی دلخواهمان را بر فرزندان خود تحمیل کنیم.

او در این کتاب تلاش می کند خواننده ها را در موقعیت هایی چون بیماری های ژنتیک و هوا و هوس های پدر و مادری برای افزایش قد و توانمندی های جسمی و عقلی قرار دهد تا بتوانند متوجه ماجرا شوند.

او در این کتاب کوشش کرده تا به سوالات ابتدای نوشتارمان پاسخ دهد یا جواب های رایج را به چالش بکشاند.

آیا ما حق داریم سرنوشت دلخواه خودمان را به فرزندانمان تحمیل کنیم و یا در برابر اعضای بدن آن ها تصمیم گیری کنیم. آیا آنها در آینده ما را بخاطر تصمیماتمان شماتت نخواهند کرد؟

این کار چه تاثیر در طبقه بندی های اجتماعی خواهد گذاشت؟ آنهایی که ثروت لازم را برای این کار ندارند چه وضعیتی خواهند داشت؟

آیا تراریخته سازی جنین برای مسابقات ورزشی یا استفاده از داروهای ژنتیک نوعی از دوپینگ نیست؟

کتاب انسان بی نقص کتابی کوچک با پرسش ها و پاسخ های عمیق است. از آن کتاب هایی نیست که پاسخ را در مقابل شما قرار دهد و از شما بخواهد که مانند کودکی گوش به فرمان، از فرامین کتاب اطاعت کنید.

سندل در هر بخش از کتاب خود، با قراردادن شما در وضعیت های متفاوت، دغدغه هایی برای تفکر و تعمق در شما ایجاد می کند.

او پاسخی کلیشه ای برای شما ندارد بلکه سعی می کند پاسخ را از درون شما استخراج کند و شما هنگامی که کتاب می خوانید گویی خود آن را نوشته اید.


فروپاشی

خطری که تمدن بشری را تهدید می کند

فروپاشی
نوشته جرد دایموند
ترجمه فریدون مجلسی
انتشارات نشرنو

چگونه ممکن است که یک تمدن از میان برود: جنگ قحطی بیماری؟

جرد دایموند در کتاب فروپاشی نشان می‌دهد که نابودی طبیعت و محیط زیست می‌تواند بیش از هر عامل دیگری خطرناک باشد او در کتاب خود به تمدنهای اشاره می کند که با تخریب محیط زیست دچار فروپاشی و نابودی شدند.

جرد دایموند نشان می‌دهد که تمدن ساکنان جزیره ایستر که مجسمه های سنگین و عظیم موهایی را ساخته اند به دلیل برداشت بی‌رویه از منابع طبیعی از میان رفته است و توضیح می دهد که اهالی ایستر ابتدا جنگل ها را نابود کردند تا به وسیله آن سنگ‌ها را از معادن به عبادتگاه ها انتقال دهند چنانکه دیگر جنگلی باقی نماد و با نابودی جنگل ها پرنده ها و حیواناتی که در جنگل زندگی می کردند نابود و ناپدید شدند.

همچنین با نابودی جنگل ها دیگر چوبی برای ساخت کشتی و صید ماهی یا واردات کالا باقی نماند و نابودی جنگل ها فرسایش خاک سرعت گرفت و با از میان رفتن مواد مغذی زمین‌ها کشاورزی نیز به بن‌بست خورد و به این شکل تمدن طلایی ایستر از بین رفت.

دایموند تنها به اهالی ایستر نمی پردازد بلکه تاریخ غم‌انگیز تمدن هایی چون پیت کرن و هندرسون، تیکان، وایکینگهای گرینلند را نیز به نمایش می گذاشته و به قتل عام توتسی ها توسط و هوتو ها در روآندا می پردازد و توضیح می دهد که چگونه کمبود زمین و تراکم جمعیت این دو قبیله را به جان یکدیگر انداخت و به یک نسل کشی انجامید.

در عوض دایموند مردم جزیره تیکوپیا را به عنوان یک تمدن موفق معرفی می کند که در سایه تدبیر و قوانین سختگیرانه توانستند از ۳ هزار سال پیش تاکنون سر پای خود بایستند.

قصد دایموند از نوشتن کتاب فروپاشی این نیست که تاریخچه ای از فروپاشی تمدن ها و اقوام به دلیل مشکلات زیست محیطی را تدوین کند بلکه او در این کتاب سعی دارد که نشان دهد زوال و فروپاشی از رگ گردن به ما نزدیکتر است و باید به فکر معضلات زیست کره خود باشیم.

او می نویسد که تمدن بشری هنوز هم ممکن است به دلیل عدم مراعات قوانین محیط زیست به نابودی و انهدام کامل کشیده شود و کل کره زمین را از میان ببرد.

او توضیح می دهد که تنها چین به اندازه ای گازهای گلخانه ای تولید می کند که بتواند حیات را در کره زمین نابود سازد.

دایموند افزایش جمعیت کره زمین به ویژه در هند و چین را یکی از خطرات بزرگ زیست محیطی می داند.

او توضیح می‌دهد که مونتانا علاوه بر جذابیت‌های طبیعی که برای گردشگران دارد حقیقتی ترسناک نیز در خود دارد که از دید افراد عادی مخفی نگه داشته شده است.

شرکت‌های معدنی برای کشف و استخراج مس در مونتانا به کوهستان‌های منطقه نفوذ کرده و برای استخراج این مواد معدنی، از مواد شیمیایی استفاده می کنند که در حال آلوده کردن محیط زیست و آب های زیرزمینی است.

جرد دایموند توضیح می‌دهد که جنگل‌زدایی یکی دیگر از عوامل تهدید کننده سلامت در این ایالت آمریکاست و نتیجه این جنگل زدایی تغییرات آب و هوایی در منطقه خواهد بود. با افزایش گرمای ایالت، یخچالهای طبیعی موجود در این مونتانا آب شده و در کنار از میان بردن درختان، آسیب جدی به محیط زیست وارد خواهد ساخت.

او به برگشت ناپذیر بودن شرایط زیست محیطی اشاره می کند و توضیح می دهد که برای بهبود خاک تخریب شده نیاز به زمان چهار برابر هستیم. یعنی اگر فرایند فرسایش خاک صد سال طول کشیده باشد برای احیاء آن نیاز به زمانی به طول چهار صد سال است که این کار عملا امکان ناپذیر می باشد.

من خواندن این کتاب را برای همه افراد به ویژه کسانی که دغدغه ای نسبت به محیط زیست دارند لازم و ضروری می دانم.

مطالعه ی این کتاب می تواند تصویر دقیق تری از آنچه که در حال وقوع است به ما نشان دهد. 

 



چقدر مطالعه می کنید؟ کتابخوان هستید یا فقط ادای کتابخوان ها در می آورید؟ 

والله در گذشته شاید اهل مطالعه بودن یک جور ژشت با فرهنگ گرفتن بود ولی این روزها نیازی نیست ژست بافرهنگ بودن بگیرید چون اگر خانوم باشید کراتینه کردن موها و اگر آقا باشید خرید یک دست کت و شلوار ال سی من، همان کار را برای شما انجام بدهد. 

پس اگر اهل مطالعه نیستید الکی وانمود نکنید که هستید چون سودی برای شما ندارد. 

ما در جامعه ای زندگی می کنیم که خانومی با موهای کراتینه و آقایی با کت و شلوار ال سی من را بهتر با انگشت نشان می دهند تا آدمی که پول بی زبان را به دست کتاب فروش زبان دار می دهد. 

اما اگر اهل کتاب و مطالعه هستید و به نظر و توجه دیگران محل سگ هم نمی گذارید باید بگویم که در این وانفسای گرانی کتاب خریدن مثل مبارزه با اژدهای هفت سر هست. 

باید قید خیلی ضروریات را در زندگی بزنی تا یک جلد کتاب را خریداری کنی.

به هر حال در این پست می خواهم چند راه برای مطالعه رایگان یا ارزان را به شما آموزش بدهم. 

امیدوارم که این آموزش ها به شما کمک کند تا دیگر گرانی کتاب را بهانه ای برای مطالعه نکردن قرار ندهید.

شاید باورتان نشود ولی شما می توانید از طریق بعضی اپلیکیشن ها کتاب رایگات دریافت کنید. 

کتابراه
این یک اپلیکیشن فروش نسخه های دیجیتالی کتاب هاست. شما در این اپلیکیشن می توانید کتاب ها را در دو نسخه نوشتاری دیجیتال و صوتی با قیمتی کمتر از نسخه چاپی و حتا با تخفیفی های ویژه دریافت کنید. 

تا وارد این اپلیکیشن می شوید در بالای صفحه به خواندن کتاب های رایگان دعوت می شوید و این اپلیکیشن دهها کتاب رایگان را به شما پیشنهاد می کند.

در این بخش بنا به سلیقه خودتان می توانید تا مدت ها کتاب رایگان برای مطالعه پیدا کنید. 

بعضی از کتاب های رایگان اپلیکیشن کتابراه از معروفترین کتاب های حوزه ی خودشان و جزو پرو فروش های بازار هستند. 

فیدیبو
فیدیبو یکی از اپلیکیشن های وابسته به دیجیکالا است. 

این اپلیکیشن یکی از موفق ترین فروشگاه های دیجیتالی کتاب است. 

شما توی این فروشگاه کلی تخفیف دریافت می کنید و همیشه تخفیف های خوبی روی کتاب ها ارائه می کند. 

اما گذشته از تخفیف ها شما از پادکست تا کتاب رایگان و نسخه های صوتی رایکان زیادی را می توانید از طریق این اپلیکیشن دریافت کنید. 

وقتی در این اپلیکیشن روی قسمت جستجو-ذره بین- کلیک می کنید با گزینه کتاب رایگان مواجه می شوید که از طریق آن به سالن کتاب های رایگان راهنمایی خواهید شد و در سالن مذکور کتاب های مفید زیادی را می توانید برای مطالعه انتخلب و دانلود کنید.

فیدیبو در سال ۹۷ و ۹۸ اقدام به فروش یک کتابخوان فیزیکی هم کرده که کتابخواندن را برای اعضای خود راحت تر و دلپذیرتر کرده و اعضایی که این وسیله را خریداری می کردند از امکانات زیادی برای دریافت کتاب رایگان یا کتاب با تخفیف های زیاد برخوردار  می شدند که متاسفانه به دبیل نوسان قیمت و تحریم ها این اپشن از اپ فیدیبو حذف شده است.

اپلیکیشن طاقچه
این اپلیکیشن از نظر من بهترین اپلیکیشن کتابخوانی در همه زمان ها و همه ی مکان ها بوده و هست. 

برای درک عظمت طاقچه باید ابتدا کاربر این اپلیکیشن خوب و فرندلی باشید.

نسخه های متفاوت از یک کتاب با مترجمان مختلف، کتاب های صوتی، میکروکتاب ها تنها بخشی از امکانات این اپلیکیشن می باشد. 

ایستم طاقچه یکی از بهترین ایستم های نرم افزاری تهیه شده در ایران بوده و هیچ نرم افزار دیگری قادر به رقالت با آن نیست. 

شما به دو صورت در این اپلیکیشن می توانید کتاب رایگان دریافت کنید:
✅ بخش مربوط به کتاب های رایگان که زیاد چنگی به دل نمی زند.
✅ طاقچه بی نهایت
در بخش طاقچه بی نهایت شما با پرداخت میزان بسیار اندکی پول می توانید به مدت یکسال از هزاران کتاب بصورت رلیگان استفاده کنید.

من عضو این بخش هستم و فقط در اسفند ۹۸ از این طریق ۱۰ جلد کتاب مطالعه کردم. 

شما برای عضویت در طاقچه بی نهایت باید هزینه ای به اندازه ی خرید یک تا دو کتاب فیزیکی را در سال پرداخت کنید.

خوب حالا می رسیم به بخش آخر این نوشتار و اصل را بر این می گذاریم که شما اهل کتاب الکترونیک نیستید. 

حالا باید چکار کرد؟

به نظرم باید عضو اینستاگرام شوید ولی چراااا؟ مگه اینستاگرام کتاب رایگان داره؟

باید بگم نه متاسفانه در اینستاگرام کتاب رایگان پخش نمی کنند ولی شما می توانید کتاب های ارزان قیمتی را آنجا پیدا کنید. 

انجا کسانی هستند که کتاب های قدیمی خود را به نازل ترین قیمت حراج کرده اند. 

یا با انتشاراتی هایی مواجه خووهید شد که کتاب های خود را با پنجاه، شصت و هفتاد درصد تخفیف به فروش می گذارند. 

خوب این روش رایگان نیست ولی همسایه دیوار به دیوار رایگان است. 

الان در مغازه ها کتاب انسان خداگونه بصورت قاچاقی و به قیمت ۱۲۰ هزار تومان به فروش می رسه اما همین کتاب را در اینستاگرام می توانید به قیمت بین ۶۰ تا ۵۰ هزار تومان خریداری کنید و اگر میزان خریدتان بالای هشتاد هزار تومان باشد کتاب بصورت رایگان برای شما ارسال خواهد شد. 

 

هدف از انتشار مطلب:
✅ کمک به علاقمندان کتاب که پولی برای کتاب خریدن ندارند.
✅ کمک به شهروندان برای پرکردن اوقات بیکاری آن ها و فرزندانشان در عصر فاصله گذاری اجتماعی


روایت نوروساینس از کیستی ما انسان ها

مغز: داستان شما
نوشته دیوید ایگلمن
ترجمه دکتر محمد اسماعیل فی
انتشارات مازیار

ما چه کسی هستیم؟ چگونه تصمیم می گیریم؟ تا چه حدی در انتخاب‌های خود از آزادی برخورداریم و نقش مغز و مدارهای موجود در آن و آموخته‌های پیشینی ما چه تاثیری در انتخاب های ما می گذارند؟

مغز یک کودک خردسال چه تفاوتهایی با مغز یک بزرگسال دارد و مغز یک انسان چه شباهت هایی به مغز یک شامپانزه دارد؟

مغز ما واقعیت‌ها را چگونه درک می‌کند و خاطرات گذشته ما چگونه در مغز ما بازسازی شده به کار گرفته می‌شود؟

با پیشرفت‌های دانش پزشکی به ویژه ژنتیک به چه موجودی ممکن است تبدیل شویم و چگونه در آسیب های مغزی ناشی از سکته ها تصادفات مغز می تواند خود را بازسازی کند؟

طرد و محرومیت اجتماعی با مغز ما چه می کند و نقش نورونهای آیینه ای در شکل‌گیری اخلاق، همنوایی اجتماعی و درک متقابل انسان ها چه نقشی دارند؟

چگونه کودکان از بدو تولد درکی از بد و خوب دارند و چگونه کودکان زیر یک سال می تواند قضاوت های اخلاقی درستی داشته باشند؟

اینها بخشی از سوالاتی است که دیوید ایگلمن در کتاب "مغز: داستان شما" به آن پاسخ می دهد‌.

کتاب را دکتر محمد اسماعیل فی ترجمه کرده و انصافاً ترجمه خوبی است و کسی که فاقد تخصص لازم باشد نیز می تواند به راحتی با این کتاب ارتباط برقرار کند.

مطالعه این کتاب، علاوه بر اطلاعات ریز و درشتی که پیرامون مغز و پژوهش‌های اندیشمندان درباره آن به ما می‌دهد می‌تواند دیدی کلی تر درباره ی کیستی ما انسان ها ارائه کند.

اگر می‌خواهید درک درستی در مورد خودتان داشته باشید و ریشه بسیاری از مشکلات خود را بشناسید لازم است که این کتاب را بخوانید.

همچنین این کتاب براب علاقمندان به موضوع نوروساینس و فلسفه ذهن می تواند مفید باشد.



پیرامون اضطراب منزلت

اضطراب منزلت
آلن دوباتن
زهرا باختری
انتشارات چترنگ
چاپ ششم

آنچه که تاکنون پیرامون آلن دوباتن و اندیشه هایش می دانم محصول انتشارات چترنگ است. 

پیش از این دو کتاب "جستارهایی درباره عشق" و "سیر عشق" را از همین ناشر خوانده بودم و اینک اقبالم بلند بود که کتاب "اضطراب منزلت" نیز به آن افزوده شد.

"اضطراب منزلت" از آن دست کتاب هایی است که با توجه به سبک زندگی و دغدغه های ما، مطالعه آن یک امری ضروری است. 

حتا به نظرم باید خلاصه ای از کتاب در مقطع دبیرستان تدریس شود تا نوجوانان از قبل مهارت لازم برای مواجه با چنین وضعیتی را کسب کرده باشند.

همه ما دارای دغدغه ای بنام منزلت هستیم که دوباتن به خوبی تشریح نموده و راهکارهایی را در کتاب برای آن ارائه نموده است.

دوباتن توضیح می دهد که شاید در قرون وسطی و پیش از آن، منرلت ریشه در توارث داشت و عموم مردم از آن بی بهره بودند و دغدغه ای پیرامون آن نداشتند اما با آغاز مدرنیسم و فروپاشی ارزش های مبتنی بر توارث، همه انسان ها در وضعیتی برابر با یکدیگر قرار گرفتند. 

این باعث شد که دغدغه ای بنام دغدغه ی منزلت در ما ایجاد شود و به اضطرابی بیانجامد که در عین بهبود وضعیت زندگی، همچنان ما را آزار دهد. 

این اضطراب ناشی از نگرانی ما از عقب افتادن از دیگرانی است که در وضعیت مشابهی با آن ها قرار داریم. 

چرا او توانست به مدیریت برسد و من یک کارمند معمولی هستم؟

چرا او توانست ثروتی دست و پا کند اما من فقط یک زندگی معمولی دارم؟

این سوال ها ما را در وضعیت شرم از بی عرضه گی و شکست قرار می دهد و اعتماد به نفس ما را نابود می کند. 

کتاب اضطراب منزلت توسط خانم زهرا باختری به بهترین شکل ممکن ترجمه شده و در اختیار خوانندگان این کتاب قرار گرفته است.

من شخصا در خواندن کتاب به هیچ مشکلی بر نخوردم و مهارت مترجم مرا بر آن داشت تا تصمیم بگیرم در اولین فرصت یک لایو با حضور ایشان در جهت معرفی وی و تجربه های مترجمی ایشان برگزار نمایم که به زودی پس از هماهنگی زمان برگزاری  این برنامه اطلاع رسانی خواهد شد.‌
#اضطراب_منزلت
 



سفری به بازداشتگاه صورتی برای هک کردن انسان ها

بازداشتگاه صورتی
نیروی پنهانی که طرز فکر، احساس و رفتار آدمی را شکل می دهند
نوشته آدام آلتر
ترجمه هوشمند دهقان
انتشارات ترجمان

احساسات، عواطف و اعمال ما چقدر ساخته و پرداخته ی خودمان است و ما چقدر مالک تصمیم های خود هستیم؟

آیا واقعا آنطور که گمان می کنیم دارای اراده صد در صدی هستیم یا چیزی را انتخاب می کنیم که به ما تحمیل می شود؟

چه عواملی روی تصمیم ها، و شکل گیری عواطف و احساسات ما نقش دارند

آدام آلتر در کتاب بازداشتگاه صورتی در صدد پاسخ دادن به سوال هایی از این دست است و توضیح می دهد که چگونه تغییر رنگ یک بازداشتگاه، روی رفتار خشن ترین زندانیان آن بازداشتگاه تاثیر گذاشته و از آن ها افرادی آرام تر و معقول تری ساخت. 

به باور نویسنده ی کتاب، این تنها رنگ ها نیستند که طرز فکر، احساس و رفتارهای ما را می سازند بلکه عواملی چون محیط اطراف، چگونگی آب و هوا، شرایط زیستی، نحوه ارتباط با دیگران، طبقه اجتماعی و حتا شعاع تابش آفتاب انتخاب های ما را می سازند و روی رفتارها و احساس ها ما تاثیر زیادی می گذارند. 

با خواندن این کتاب می توانیم زیربنایی که رفتارهایمان بر آن بنا شده اما نسبت به آن غافل هستیم بشناسیم.

کتاب بازداشتگاه صورتی می تواند به ما کمک کند تا رفتارهای دیگران را به خوبی تحلیل نموده و حتا رفتارها، احساسات و تصمیمات آن ها را هک کنید.

 


سندروم آهنربای انسانی 
چرا عاشق کسانی می شویم که آزارمان می دهند؟
راس روزنبرگ
زهرا باختری
انتشارات چترنگ

اعتراف می کنم که سندروم آهن ربای انسانی، یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در سال ۱۳۹۹ موفق به مطالعه آن شدم.

این، کتابی است که نویسنده آن صرفاً با خواندن کتاب‌ها و مقالات دیگر نویسندگان و بررسی آثار پژوهشی پژکهشگران ننوشته، بلکه سندروم آهنربایی انسانی کتابی است، که نویسنده آن را بر اساس تجارب شخصی در حوزه روان درمانی نگاشته و از طریق آن تجارب بی واسطه و دست اول خود پیرامون عشق را به اشتراک گذاشته است.

نویسنده در این کتاب توضیح می دهد که "چرا ما عاشق افرادی می شویم که ما را آزار می‌دهند"؟

او در صدد است که تا توضیح دهد چه می‌شود که افراد اغلب خود را در روابط می‌بینند که نیروی عشق آنها را همانند قطب های مخالف آهنربا به سوی یکدیگر جذب می کند و چرا رابطه‌ای که در ابتدا مانند قصه شاه و پریان قشنگ و شیرین است با گذشت زمان به سوهان روح و روانمان تبدیل می شود؟

به راستی چرا تا این قدر احساس طردشدگی میکنیم و از ما قدردانی نمی شود؟ چرا به افرادی کنترلگر تبدیل می‌شویم یا تحت سلطه افراد کنترلگر قرار می گیریم؟

موضوع سندروم آهن ربانی انسانی پیش از این مورد توجه شوپنهاور در کتاب جهان و تاملات فیلسوف و آلن دوباتن در کتاب جستارهایی درباره عشق قرار گرفته بود و خر یک به شیوه این مساله را تبیین و روایت کرده اند.

همچنین محتوای کتاب بسیار تحت تاثیر آموزه های ویلیام گلاسر در کتاب تئوری انتخاب قرار دارد. 

به نظر من، خواندن کتاب سندروم آهنربای انسانی، یک ضرورت تام و تمام برای زندگی است.

این کتاب نیز در کنار کتاب‌هایی چون اضطراب منزلت، تئوری انتخاب، سیر عشق، جستارهایی درباره عشق، جزو ضروری ترین لوازم و ابزار های زندگی در زمانه ی ماست و غفلت از آنها باعث قبل و خسارتی بزرگ خواهد شد.

همچنین ترجمه ی کتاب که توسط خانم ژهرا باختری انجام شده شباهتی به ترجمه های معمول در بازار ندارد بلکه این ترجمه یک اثر ارزشمند هنری و یادگاری ماندگار محسوب می شود.

با مطالعه این کتاب و کتابهایی چون سیر عشق، اضطراب منزلت و . متوجه شدم که نشر چترنگ از نظر تیم ویراستاری در وضعیت بسیار ایده آلی قرار دارد و نباید تلاش های این تیم قدرتمند را نادیده گرفت. 



چک لیست
چطور کارها را درست انجام دهیم؟
نوشته: آتول گوانده
ترجمه: مریم شبیری
انتشارات: نشر نوین

آیا شما نیز در زندگی و کسب و کار خود از "چک لیست" استفاده می کنید؟

آیا تاکنون به دلیل عدم استفاده از چک لیست، دچار خسارت و زیان در زندگی یا کسب و کار خود شده اید؟

در اختیار داشتن یک چک لیست در کار ساده ای مانند خرید کردن، می تواند از فراموشی اقلام مورد نیاز و سرگردانی در بین قفسه ی کالاها جلوگیری کند. 

استفاده از چک لیست، خرید شما را مقرون به صرفه نموده و از هدر رفتن زمان شما جلوگیری خواهد کرد. 

اما تاثیر چک لیست صرفا به خرید شما از سوپر مارکت برنمی گردد. 

بلکه چک لیست در فعالیتهایی مانند پزشکی، صنایع هواپیمایی، ساختمان سازی، بورس و تجارت از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و حتا می تواند باعث حفظ جان و دارایی ها شود.

آتول گوانده نویسنده کتاب چک لیست، خود به عنوان یک پزشک آمریکایی، سالها با اهمیت چک لیست ها در کار بهداشت و درمان مواجه بوده و توضیح می دهد که همه ساله هفتاد و پنج هزار بیمار به دلیل اشتباهات قابل پیشگیری در اتاق عمل قوت می کنند که استفاده از چک لیست و وفاداری به آن می تواند از این مرگ ها جلوگیری کند. 

نویسنده در کتاب خود با ذکر آمارها، مثالها و نمونه هایی توضیح می دهد که چک لیست ها جلوی فراموش کردن مسائل کوچک اما تاثیر گذار را گرفته و احتمال اشتباهات و خطاهای انسانی را کاهش می دهند و می توانند موجب تمرکز و دقت بیشتر ما در حین اجرای پروژه ها شوند.

گوانده توضیح می دهد که چک لیست ها باید دور از ابهام باشند تا هر کسی که آنرا مطالعه می کند بتواند پارامترها را کنترل یا پیش بینی نماید. 

او توضیح می دهد که چک لیست ها باید کوتاه، کامل، شفاف و قابل فهم باشند و چک لیست های طولانی و مفصل می توانند احتمال خطای انسانی و وقوع یک فاجعه را بیشتر کند. 

گرچه کتاب چک لیست در مراکز پزشکی، کارخانه ها، صنایع استراتژیک، ساختمان سازی و بازارهای مالی و کسب و کار کاربرد دارد، اما هیچ کس بی نیاز از این کتاب نیست. 

خطاهای انسانی ناشی از بی توجهی به چک لیست در هر کاری که مشغول انجام آن هستیم ممکن است ما را به عامل یک فاجعه تبدیل نماید.


روابط پر اُفت و خیز آدم های معمولی به روایت سالی رونی

آدم های معمولی
نوشته سالی رونی
ترجمه مریم نفیسی راد
نشر شانی
۵۱۹ صفحه

"سالی رونیِ" ایرلندی وقتی داستانش را پیرامون اُفت و خیزهای رابطه ی دو آدم معمولی می نوشت، شاید باورش را هم نمی کرد که نوشتن این رمان به نقطه ی عطفی در زندگی حرفه ای او تبدیل شده و در مدتی کوتاه، چندین جایزه ادبی را برای او به ارمغان آورد.

سالی رونی نویسنده ای بود که توانست در بیست و نه سالگی جوایزی را به دست آورد که برای خیلی از نویسندگان سن و سال دار دنیا یک آرزوست. 

او بخاطر "آدم های معمولی"جایزه من بوکر سال ۲۰۱۸، جایزه ده هزار دلاری "انکور"، جایزه ی کتاب سال بریتانیا، جایزه ی کتاب سال واتراستون» و جایزه کاستا» را در کارنامه خود ثبت کرده و تاکنون نام کتابش در لیست نامزدهایپ جوایزی چون جایزه ی ادبیات داستانی ن، ‌دیلن توماس» و جایزه فولیو» قرار گرفته است.

اخیرا اعلام شد که آدم‌های معمولی» با فیلمنامه‌ای از خود سالی رونی» در قالب یک سریال تلویزیونی ۱۲ قسمتی ساخته خواهد شد و امید است که فروش موفقی داشته باشد.

سالی رونی در کتاب آدم های معمولی به اُفت و خیزهای روابط عاطفی دو آدم معمولی-ماریان و کالین- طی سال‌های متمادی روایت می‌کند. 

او در رمان خود به خوبی نشان می دهد که روابط انسان پس از چند سال و در پی رخدادهای زندگی و ضرورت ها و شانس ها، چقدر می تواند متفاوت شود. 

اهمیت داستان به کارکرد روانشناختی روایت این رمان است و رمان، نگاهی است به روابط انسان ها در گذر زمان و تحولات درونی و بیرونی آن روابط در طی زمان است. 

کتاب -که توسط خانم مریم نفیسی راد به پارسی برگردان شده- ترجمه بسیار خوب و روانی دارد و توانسته به خوبی ظرافت های رمان را به خواننده انتقاد دهد.

در این داستان، ماریان و کانل، دو همکلاسی دبیرستانی هستند که ظاهرا هیچ تناسبی با همدیگر ندارند و تفاوت های زیادی میان خانواده ی این دو دانش آموز وجود دارد. 

کانل دوست ندارد که کسی از دوستی آنها خبردار نشود و در آخر مجبور می شود ارتباطش را با ماریان قطع کند.

ایام دبیرستان با حرمان و جدایی به پایان می رسد آما آن دو چند سال بعد با شرایطی کاملا متفاوت در کالج با هم روبرو می شوند.

در جریان داستان، این دو با حالتی نوسانی، مدام به سمت هم کشیده شده و از هم دور می شوند و تمام این تجربه های تلخ و شیرین رفته رفته شخصیت هر دوی آنها را بازگو می کند.


بخش نخست
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی 

کتاب فرمول برنامه ریزی، نوشته دیمون زاهاریادس، یکی از اصلی ترین منابعی است که تاکنون با موضوع برنامه ریزی نوشته و منتشر شده است.

نویسنده در این کتاب، با بررسی موشکافانه ی روش های مرسوم برنامه ریزی، پیشنهادات خوبی را برای بهتر شدن برنامه ریزی ارائه نموده است. 

برای این خلاصه نویسی، نسخه ای از کتاب که امیر پویا چراغی ترجمه و نشر نوین منتشر نموده مورد بهره برداری قرار گرفته است. 

برنامه ریزی چیست؟
اگر بخواهیم مختصر و مفید در این زمینه توضیح دهیم باید گفت که برنامه ریزی، دسته بندی کارها برای انجام با توجه به اولویت، زمان و منابع است. 

برنامه ریزی، یکی از مهمترین لوازم زندگی روزانه ی ما است و می تواند ما را در جهانی که به سرعت پیش میرود و دگرگون می شود و دقت و تمرکز ما را قربانی می کند یاری دهد.

همچنین، برنامه ریزی، بهترین ابزار مدیریت زمان است. و ما می توانیم با برنامه ریزی، از حداقل زمان و منابع برای رسیدن به حداکثر کارها و امور روزانه استفاده کنیم.

اما تجربه نشان داده که با توجه به این موضوع که همه ی ما از اهمیت برنامه ریزی با خبر هستیم، اما اکثریت قابل توجهی از افراد نمی توانند برنامه ریزی موفقی داشته باشند. 

علل عدم توانایی ما برای برنامه ریزی
برنامه ریزی یک مهارت برای زندگی روزمره ی ما است و باید به شکل یک مهارت به ما آموخته شود اما متاسفانه ما در مدرسه آن را به صورت یک مهارت ضروری یاد نمی گیریم.

همچنین، والدینی که مسواک زدن را به ما می آموزند، در مورد برنامه ریزی چیزی به ما یاد نمی دهند. 

یکی دیگر از علل ناتوانی ما در برنامه ریزی، اطمینان به حافظه ی محدود و پر خطای خودمان است و این باعث می شود که در اکثر موارد کارهای با اولویت بالا فراموش می شوند.

عدم برنامه ریزی چه عواقبی برای ما دارد
همسر، فرزندان، والدین و کارفرمای ما، از فراموشی اولویت ها توسط ما برداشت های مختلفی کرده و آن را به بدترین شکل ممکن تفسیر خواهند کرد. 

مشتری های ما، بخاطر بدقولی های مکرر ناشی از عدم برنامه ریزی درست، به دنبال جایگزینی برای خدمات ما خواهند بود. 

زندگی بدون برنامه ریزی یا عمل نکردن به برنامه موجب بی اعتبار شدن ما خواهد شد. 

بی برنامگی در نهایت موجب افزایش استرس در ما شده و از این طریق آسیب های جبران ناپذیری به ما وارد خواهد کرد. 

کارفرمای ما، این عمل را نشانه ی بی علاقگی به کار یا حتا بدتر از آن عدم توانایی ما خواهد دانست.

همسر و فرزندان ما، بی مبالاتی های ما را عمدی تلقی خواهند کرد و این موجب دلسردی آنها از ما خواهد شد. این مساله به شدت بر نگاه و روابط آنها با ما تاثیر خواهد گذاشت. آنها گمان خواهند کرد که دیگر مثل گذشته آنها را دوست نداریم. 

پس علاوه بر اینکه کارها روی زمین می مانند، چهره ی ما هم در نظر دیگران مخدوش خواهد شد. 

در واقع برنامه ریزی به ما کمک می کند که برخی مشکلات را پیش بینی و خود را برای آن آماده کنیم. 

اگر با برنامه ریزی موثر و کارآمد بر کارها و وظایف مسلط شویم، بخش قابل توجهی از استرس و نگرانی های ما برطرف خواهد شد.

کاری که یک استراتژی برنامه ریزی اصولی برای شما انجام خواهد داد به شرح زیر است:

امکان کنترل روز کاریتان را به شما خواهد داد.

همچنین اولویت بندی را یاد می گیرید و متوجه می شوید که امروز باید روی چه چیزی کار کنید و چه کاری را به تعویق اندازید.

قادر خواهید بود به سررسیدهایتان دست یابید.

برنامه تان تضمین خواهد کرد که در حال تنظیم امور درست، در زمان درست هستید.

از هدر رفتن وقت گرانبها برای رسیدگی به مشکلات غیرمنتظره جلوگیری خواهید کرد.

برنامه ریزی، باعث رسیدن به هدف و جلوگیری از غلطیدن در دامان بحران خواهد شد.

برنامه آمده تا جلوی اتلاف وقت را بگیرد.

برنامه آمده است تا فرایند تحقق هدف را با کمترین تنش، سایش، و هزینه و زمان تحقق بخشد.

برنامه از اتلاف منابع مالی و هدر رفت نیروی انسانی جلوگیری می کند.

در واقع می تواند گفت برنامه یعنی موفقیت

احساسات و برنامه ریزی

اگرچه احساسات را نمی توان از هدفگذاری جدا کرد و هدفی که صرفا منطقی و خالی از احساسات باشد در میانه ی راه رها خواهد شد اما در برنامه ریزی تا جایی که ممکن است باید احساسات را محدود نمود.

ما ناچاریم برای تنظیم خوب یک برنامه، احساسات را حذف کنیم تا بتوانیم اولویت بندی و زمان بندی مناسبی انجام دهیم. 

احساسات در فرایند برنامه ریزی درست مثل یک پارازیت عمل می کند. 

در واقع در تدوین برنامه - مثلا در بخش اولویت بندی- اگر احساسات وارد شوند، ممکن است اولویت های اول، جای خود را به اولویت های دوم دهند و بالعکس، و این کار کارآمدی شما را زیر سوال خواهد برد.

1️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی نوشته ی دیمون زاهاریادس


سید حسن کاظم زاده  

به نظرمن، توسعه ی فردی عبارت است از توانمندی ها و مهارت هایی که ما از طریق آن می توانیم بر زندگی کنیم یا بر زندگی خود کنترل داشته باشیم. 

بعنوان مثال، ما چه در ناسا کار کنیم و چه در یک نانوایی، نیاز به تکنیک ها و مهارت های ارتباطی داریم. 

این مهارت های ارتباطی، موجب می شود که در کار خود موفق باشیم و بتوانیم اهداف و برنامه های خود را آنگونه که می خواهیم و می پسندیم پیاده کنیم. 

یا یکی دیگر از مهارت های زندگی، غلبه بر خشم و کنترل استرس است. 

طبیعی است که اگر ما فردی فاقد این دو مهارت باشیم هیچ موفقیتی در ارتباطات خود نخواهیم داشت. 

حال بر این ها که عرض کردم مهارت سخنوری، مدیریت بر زمان، برنامه ریزی، مذاکره را بیافزائید. 

حالا چرا به این مواردی که در بالا از آنها اسم بردم مهارت می گویم. برای اینکه مهارت امری است که با تمرین و تکرار در شما نهادینه می شود. درست مثل یاد گرفتن رانندگی، شما با تمرین و تکرار، می توانید به مذاکره گر خوبی تبدیل شوید. 

در واقع مهارت داشتن در کاری، به این معنا است که آن چیز قابل یاد دادن و یاد گرفتن است. 

این ها، مهارت هایی هستند مثل سوارکاری و . و ما از طریق آموختن آنها و به کار گرفتنشان در زندگی می توانیم کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشیم و تغییراتی در بخش های مختلف زندگی خود ایجاد کنیم.

پس اگر ما، از وضع موجود راضی نیستیم، و می خواهیم هدفی را تعیین نموده و به سوی آن حرکت کنیم باید ببینیم چه مهارت هایی داریم و چه مهارت هایی نداریم. 

این یک نوع ارزیابی است. با این ارزیابی ما متوجه می شویم که چه کمبودهایی داریم که مانع تحقق خواسته ها و اهداف ما هستند. 

اگر آن مهارت ها را داریم، خوب می توانیم از آنها استفاده کنیم و اگر نداریم باید آنرا دریافت کنیم. 

امروزه مراجعه به مشاور ضرورت زندگی ما است. مراجعه ی ما به مشاور خانواده، برای رفع مشکلات خانوادگی، در واقع دریافت مهارت لازم برای زندگی مشترک است. 

زندگی مشترک نیاز به مهارت هایی دارد که اگر از آن بی بهره باشیم ممکن است در کوتاه مدت یا دراز مدت، کار دست ما بدهد و خانواده ای که با عشق و علاقه تشکیل شده را منهدم کند. 

خوب اینجا ما تشکیل خانواده داده ایم که آرامش روانی و ذهنی داشته باشیم. دوست بداریم و دوستمان داشته باشند. بر تنهایی غلبه کنیم و از زندگی خود لذت ببریم. ما ازدواج کرده ایم که در مسیر زندگی خود شریک داشته باشیم. ولی اگر مهارت شریک داری را در زندگی نداشته باشیم، خیلی زود عشق ها به نفرت تبدیل می شوند. 

زوج های عاشق کم کم نگاه از هم می ند و کم صحبت می شوند و بر سر ساده ترین مسائل به یکدیگر خرده می گیرند و با هم مشاجره می کنند. 

آنها غافل هستند که هیچکدام صاحب دیگری نیستند. همدیگر را نگرفته اند بلکه در مسیری از زندگی با یکدیگر شریک شده اند و مهارت شراکت یعنی حفظ منافع مشترک، مذاکره بر سر موارد اختلاف برانگیز، توافق کردن با شریک و انعقاد قرارداد برد-برد.

یک شریک باید به مسائل مشترک با شریک خود، از منظر او نیز بنگرد. بداند که شریک اسیر نیست.

من استدعا دارم که به مساله خانواده و ازدواج بصورت یک شراکت بنگیرد. هرگز به ازدواج و خانواده از منظر مالکیت و انحصار نگاه نکنید. 

این نوع نگاه، حداقل در این زمانه ای که ما در آن زندگی می کنیم پاسخگو نیست. 

خوب حالا برگردیم به بحث خودمان، می آئیم و دو تا جوان را بدون مهارت لازم به یکدیگر پیوند می زنیم. 

وقتی دچار مشکل می شوند سعی می کنیم راه حل های منحصر به فرد خودمان را به آنها دیکته کنیم، غافل از اینکه این راه حل ها، شاید در گذشته روی ما جواب داده باشند- که من بعید می دانم- ولی روی زندگی آن دو جواب نخواهد داد. 

والدین نگاهشان به فرزندان نگاهی احساسی-عاطفی است. این نگاه، نیاز زندگی مشترک است اما برای یک زندگی مشترک کافی نیست. 

والدین برای درآمدن از قالب احساسی و عاطفی و فرو رفتن در قالب عقلانی-منطقی ناتوان ترین افراد هستند. 

خوب چه باید کرد؟ طبیعی است که باید به مشاور مراجعه کرد. مشاور فردی متخصص است که درس خوانده تا شکاف های زندگی شما را شناسایی کند و به شما مهارت هایی بیاموزد تا بتوانید آن شکاف ها را پرکنید. 

مثلا اگر نمی توانید فرزند خود را از شیر بگیرید یا فرزندتان تا یازده سالگی در رختخواب والدین خودش می خوابد مشاور می تواند کمک کند تا این مشکلات حل و فصل شود. 

لذا از نظر من، توسعه فردی، یک فرایند آموزشی برای دریافت مهارت های فردی است که ممکن است در هر جایی به کار ما بیاید. 

ما در مغازه و در حین فروش شلوار جین به توسعه ی فردی نیاز داریم.

در صف نانوایی، در محیط کار، در میهمانی های فامیلی، در بنگاه معاملات ملکی و حتا در رختخواب به توسعه ی فردی نیاز داریم. 

هدف توسعه فردی، تغییر من، برای مسلط شدن به جنبه های مختلف زندگی و کنترل بر آن است.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش سوم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

در بخش پیشین به دو مورد از ۸ دلیل شکست برنامه ریزی ها پرداختیم در این قسمت نیز به چند دلیل دیگر خواهیم پرداخت.

سوم: برنامه های شما خیلی طولانی هستند

 اینجا درباره ی فهرست کارهای برنامه‌ریزی شده روزانه ای صحبت می‌کنیم که به نظر هیچگاه تمامی ندارند.

چنین برنامه هایی به چند دلیل فاقد بازدهی مناسب هستند:

گیج کننده هستند چرا که گزینه های زیادی را در برابر شما قرار می دهند که هر کدام از آنها نیز توجه شما از مهمترین کارها را دور می کند.

واقع‌بینانه نیستند و بر اساس نیاز، خواسته ها، توانایی ها، ضرورت ها، امکانات و منابع شما تنظیم نشده اند.  

طولانی هستند چنین برنامه هایی -مثلا ده ساله- در نهایت به نقطه‌ای می‌رسد که غیر قابل کنترل هستند. 

چنین برنامه هایی به دبیل اینکه معلوم نیست چند سال دیگر تاثیر خود را نشان دهند به شدت دلسرد کننده هستند. 

چون زیاد طولانی هستند و شما قادر نیستید تا همه آنها را انجام دهید دلسرد می‌شوید و همیشه گمان می کنید که از کارها عقب هستید و توانایی انجام برنامه ها را ندارید.

اگر دلسردی پشت سر هم رخ دهد انگیزه خود را برای انجام کارها کاملا از دست خواهید داد

برنامه های طولانی مدت، همواره شما ره به تعویق و پشت گوش انداختن تشویق می‌کنند.

 برنامه های طولانی مدت، به شما القاء می‌کند که این عقب‌ماندگی سرنوشت محتوم شماست و باید با این وضعیت کنار بیایید.

وقتی از برنامه‌ها عقب باشیم چه یکی چه همه، چه امروز چه فردا.

تنوع بیش از اندازه ای دارند یعنی با هم سنخیت ندارد یکی از یکی در شرق است که در غرب. 

ما در یک ساعت چند تا لایو در اینستاگرام را می‌توانیم دنبال کنیم چند کار را در یک زمان می توانیم انجام دهیم به ویژه اینکه ماهین هر یک از آنها با یکدیگر متفاوت باشد. 

کدام حسابدار می تواتد در حین سر و کله زدن با اعداد و ارقام شعری بسراید.  

وقتی کارهایی که انجام دادنشان دو دقیقه طول خواهد کشید در کنار کارهایی که سه هفته به طول می‌انجامند فهرست شوند یا وظایف با اولویت بالا در کنار وظایف با اولویت پایین لیست شود، این عدم سنخیت موجب برنامه را از نفس خواهد انداخت.

پارادوکس انتخاب 

پارادوکس انتخاب به ما می گوید که هر چه گزینه های بیشتری داشته باشیم، توانایی کمتری در تصمیم گیری بین آنها خواهیم داشت و در نتیجه اضطرای بیشتری را تحمل خواهیم کرد.

گزینه های خیلی زیاد
 یکی از دلایل شکست یک برنامه این است که به خودتان گزینه های خیلی زیادی می دهید و برنامه را سنگین و سنگین تر می کنید.

ما صبحگاه با ذخیره ی محدودی از منابع شناختی بیدار می شویم و این ذخیره در جریان تصمیم گیری های روزانه ما به سرعت استفاده می‌شود و در پایان روز، حتا ساده ترین تصمیم ها هم می توانند دشوار به نظر برسند.

خسته هستید و منابع شناختی کمتری در دسترس دارید در نتیجه توانایی تان در تصمیم گیری منطقی تضعیف شده است به این حالت خستگی ناشی از تصمیم گیری می گویند. درک این پدیده حائز اهمیت است چرا که می تواند اثر فاجعه باری روی توانایی ما در چگونگی تخصیص زمانمان بین گزینه های موجود داشته باشد.

منطق ما کمتر می شود و تمرکز و توانایی در کنترل نیروهای انگیزشی کاهش خواهد یافت. و در نتیجه تمایل بیشتری داریم تا فعالیت‌هایی را انتخاب کنیم که لذت فوری دارد.

برنامه‌هایی که گزینه های خیلی زیادی را ارائه می‌دهند این مشکل را برطرف بدتر می کند. چنین برنامه هایی شما را مجبور به تصمیم‌گیری های غیرضروری راجع به اینکه روی چه موردی کار کنید می کنند.‌

این مساله در نهایت منجر به وضعیت نابسامان به نام طفره از تصمیم می‌شود.

در این حالت، در مواجهه با گزینه های متعدد، از انتخاب بین آنها طفره می روید چون انجام چنین کاری مستم تلاش ذهنی بسیار زیادی می باشد.  

در نتیجه وقت ارزشمندتان را به چک کردن ایمیل، پیام های تلگرام،  صفحه های خود و دوستانتان در  فیس بوک و اینستاگرام و خواندن سرخط خبرها می گذرانید که همه آنها در تلاش برای گریز از تصمیم‌گیری درباره اینکه روی چه چیزی کار کنید هستند.

3️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی نوشته دیمون زاهاریادس

ادامه دارد.


با عادت های خود چه کنیم؟
سید حسن کاظمینی
بخش نخست

یکی از معضلاتی که ما در زندگی با آن مواجه هستیم عادت های ما هستند. 

چه به این مساله واقف باشیم یا نباشیم اکثریت قریب به اتفاق رفتارهای ما از روی عادت است.

مغز با هدف جلوگیری از اتلاف انرژی یا هر چیز دیگری،  یکسری رفتارها را در موقعیت های مشابه تکرار می کنند.

تکرار یا همان عادت راحت ترین کار در موقعیت های مختلف است چرا که مغز پروژه ای دور و دراز مثل طرح مساله، ارزیابی مساله و حل آن را کوتاه تر می کند.

به عنوان مثال، صبح شروع می کنیم به یکسری کارهای تکراری و روتین اما وقتی عصر جمعه می‌شود خیلی دلگیر می شوم. چرا چون جمعه روزی است که کار روتین و تکراری نداریم که انجام بدهیم. یعنی مغز به دلیل عادت های خودش دچار سردرگمی می‌شود.

یکسری از عادتها مانع یکسری موفقیت‌های ما می‌شوند. یکسری کارها هستند که روی موفقیت‌های ما در زندگی اثر منفی یا مثبت می‌گذارند.

در کودکی ذهن من راحت‌تر عادت ها را می‌پذیرفت. مثلاً عادت به مسواک زدن. ما در کودکی برای عادت کردن نیاز به طرحواره نداریم همین که بابا گفت و ما چند بار تکرار کردیم می‌شود عادت.

اما مشکلات عادت ها در بزرگسالی است. در بزرگسالی که ما برای ایجاد یک عادت، یا تغییر در یک عادت دیگر، مشکل پیدا می‌کنیم، چرا که روتین مغز سالها پیش شکل‌گرفته است. 

وقتی خانه را ساختیم دیگر ایجاد تغییر در آن خانه شاید از دوباره ساختن آن هم سخت تر باشد.

وقتی برای تغییر، ایجاد و جایگزین کردن عادت ها چه کار باید انجام داد؟ 

باید برای آنها توجیه بسازیم. یعنی هیچ تغییر و جایگزین کردن عادت ها بدون توجیه امکان پذیر نیست.

باید رابطه ی آن عادت با وضعیت نامطلوب امروز و وضعیت مطلوبی که دوست داریم به آن وارد شویم دقیقاً تبیین و ارزیابی شود.

علاوه بر این ها، باید جایگاه آن عادت را در ارتباطات اجتماعی خود مشخص کنیم.

مثل ما یک عادتی داریم به نام سیگار کشیدن که خیلی ها برای تزک آن عادت اقدام می کنند ولی موفق نمی شوند.

این هم یک عادت به هو عادت است و هم یک عادت بیولوژیک است. امیدوارم که یک فرصتی پیش بیاید تا بطور کامل در مورد عادت بیولوژیک یا جلوه های بیولوژیک عادت ها برایتان توضیح بدهم. 

اینجا باید فرد بیاید و مواردی را برای ترک سیگار در نظر بگیرد که قبلا حتا به آن فکر نمی کرد.

باید یک ارزیابی کند که مصرف سیگار چقدر برایش هزینه دارد و تا چه حدی روی کیفیت زندگی او اثر می گذارد. 

این جا من خودم را مثال می زنم که سالها گرفتار سیگار کشیدن بودم.  

اول اینکه باید مشخص می کردم که آیا از کشیدن سیگار لذت می برم. یعنی درست همانگونه که نوشیدن یک هات چاکلت برایم لذت بخش است استعمال سیگار هم برایم لذت بخش بود؟ یا اینکه سیگار را از روی عادت و ناچاری استعمال می‌کنم. 

دوم اینکه کشیدن سیگار چقدر برایم هزینه دارد. من پنج نخ سیگار در روز می کشیدم که روی هم رفته ۵ هزار تومان هزینه برایم داشت. 

این مبلغ در سیصد و شصت و پنج روز می شد یک میلیون و هشتصد و بیست و پنج هزار تومان ناقابل که به سبد هزینه های خانوار تحمیل می شد.

حالا در کنار این سیگاری که دود می شد بعضی وقت ها یک نوشیدنی هم می خوردم وآدامس می جویدم که این دو هزینه ها را بالاتر می برد. 

در وهله ی سوم اینجا باید بررسی کنیم که با آن هزینه چه کارهایی می توان انجام داد.

خوب وقتی ارزیابی کردم دیدم می توانم نه سال تمام از سرویس های کتابخوانی طاقچه بی نهایت یا بوکاپو استفاده کنم.

چرا بوکاپو و طاقچه بی نهایت مثال زدم، چون عادت جایگزین باید برای من حیاتی باشد. 

 کسی که به مسافرت علاقه دارد می تواتد بگوید که من با این پول می توانم دوبار در سال به سفر کیش بروم و یا یک بار به سفر وان در ترکیه بروم.

نکته سوم این است که فرد باید بررسی کند که عوارض فقط هزینه های جاری آن نیست. 

غیر از پولی که به صورت مستقیم از کف می دهیم در معرض سکته و سرطان هم هستیم.

چرا دوست داریم برای تامین هزینه جهیزیه فرزندان خود از دوران کودکی هزینه کنیم اما غافل هستیم که با کشیدن سیگار زندگی را برای خانواده در آینده ی دور یا نزدیک سخت تر می کنیم.

وقتی بخاطر سکته یا سرطان در بیمارستان بشتری شدیم هزینه ی کلانی را روی دست خانواده خواهیم گذاشت و استرس شدیدی را به آنهایی که دوستشان داریم وارد خواهیم ساخت.

بنده خودم مشاهده کردم که بیماری که سکته قلبی کرده بود مبلغ پنجاه میلیون تومان هزینه روی دست خانواده خود گذاشته بود.

1️⃣ با عادت های خود چه کنیم؟

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی
بخش دوم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی 

یک برنامه ی خوب برنامه ای است که به شما کمک کند تا شما بیشترین یا بهترین کارها را در زمانی اندک انجام دهید.

یک برنامه ی خوب نه تنها از استرس شما خواهد کاست بلکه با افزودن به زمان شما، به خلاقیت شما کمک خواهد کرد. 

برنامه، کمک خواهد کرد تا روزِکاری در کنترل شما باشد و نه بر عکس. 

وقتی شما در اختیار روزِکاری خود باشید انواع فشارهای عصبی سلامتی شما را به خطر خواهند انداخت.

یک برنامه ریزی خوب، ناامیدی و احساس گناه ناشی از به تعویق افتادن کارها را از بین خواهد برد‌. 

برنامه، یک معنای مشخص دارد و اینگونه نیست که ما تا جدول بندی کردیم و کارهایی را در جدول گنجاندیم و کل روز را برای انجام محتویات داخل جدول دوندگی کردیم و به نتیجه رسیدیم کاری مبتنی بر برنامه ریزی انجام داده ایم. 

پارادوکس بازدهی

پارادوکس بازدهی به ما می آموزد که در اکثر اوقات، همین برنامه ریزی مانع موفقیت ما می شوند.

یک نظرسنجی نشان داده است که ۴۱ درصد از کارهای برنامه ریزی شده هیچ وقت تکمیل نمی شوند.

فقط ۵۰ درصد از کارهای تکمیل شده ظرف یک روز انجام شده اند.

۱۸ درصد از کارهای تکمیل شده ظرف یک ساعت انجام شده اند.

۱۰ درصد از کارهای تکمیل شده، ظرف یک دقیقه انجام شده اند. 

این اعداد به ما نشان می دهند که بسیاری از برنامه ها ناکارآمد هستند چرا که به هر دلیل ممکن ۴۰ درصد از کارها هرگز انجام نمی شوند. در نتیجه کارها به روزهای بعد منتقل می شوند و پیاپی به تعویق می افتند یا روی یکدیگر جمع می شوند تا فراموش شوند. 

همچنین خیلی از کارهای داخل فهرست ها به سرعت تکمیل شده اند و این نشان می دهد که برنامه ریز در تشخیص زمان مورد نیاز برای انجام کارها موفق عمل نکرده است.

این آمار نشان می دهد که افراد، تمایل دارند کارهایی را انتخاب و در جدول برنامه های خود بگنجانند که انجام آن آسان است. 

مشکل چنین رویکردی این است که اهمیت و اولویت کارها را نادیده می گیرد. همین مساله به فرد حس موفقیت کاذب می دهد. 

همچنین این نظرسنجی نشان می دهد که برخی فهرست ها خیلی طولانی هستند و از آنجایی که می دانیم هیچ وقت قادر نخواهیم بود به همه ی کارها برسیم دچار استرس یا ناامیدی می شویم.

با رجوع به بررسی انجام شده توسط لینکدین ۹۰ درصد از متخصصان اقرار می کنند که معمولا برنامه هایشان را تکمیل نمی کنند. 

چرا فهرست برنامه‌ریزی خود شده خود را به پایان نمی رسانیم؟

 "۸ دلیل رایج موفق نشدن افراد در برنامه هایشان"

اولین دلیل آن است که هدف برنامه ها را اشتباه متوجه شده اید. 

هدف اصلی فهرست کارهای برنامه‌ریزی شده شما، کمک برای سازماندهی امور و پروژه هایتان است. 

این کار به شما اجازه می دهد همه چیز را از سرتان بیرون کنید، و احتمال فراموشی کارها کمتر می شود.

با نوشتن، آنها را در یک مکان جمع  خواهید کرد و یکی دید کلی از بزرگترین اولویت‌هایتان به دست می آورید.

برخی تصور می کنند که فهرست  کارها، ابزاری است که باید در انجام همه ی امور به آنها کمک کند. 

اما یک برنامه اصولی، توجه شما روی کار درست متمرکز خواهد کرد و مانع از به حاشیه رفتن شما به خاطر موارد غیر ضروری می شود.

برنامه شما ابزاری برای به انجام رساندن همه چیز نیست. بلکه وسیله‌ای است که تضمین خواهد کرد کارهای درست را انجام می دهید

اگر مقصود برنامه های خود را اشتباه متوجه شوید نتیجه کار، استفاده ناموثر از آنها خواهد بود، و این موجب خواهد شد که بازدهی شما متوقف خواهد شد.

 دوم اینکه در تعیین سررسیدها بی توجهی می کنید 

فهرست کارهای برنامه‌ریزی شده، بدون موعد مقرر شده، یک فهرست آرزوهاست.

بدون موعدهای مقرر شده به تنبلی روی آورده و مکرر کارها را به تعویق می‌اندازیم. 

سررسید کارها، بیش از تحمیل، حس ضرورت انجام به شما می دهند.

آنها کمک می‌کنند وظایف و پروژه ها را بر اساس مقدار زمانی که برای تکمیل شان دارید اولویت‌بندی کنید.

مثلا اگر گزینه C در برنامه باید در عرض دو روز تکمیل و تحویل شود باید جایگاه آن را با گزینه ی B که مدت بیشتری برای تکمیل و تحویل آن داریم جابجا شود تا در موعد مقرر انجام شود.  

تصور کنید که سررسیدی برای قبض ها نبود چه زمانی آنها را پرداخت می‌کردید.

دلیل اینکه تعداد زیادی از فرصت‌ها، روز به روز طولانی تر می شود همین موضوع است. 

اگر سررسیدها را مورد توجه قرار ندهیم، برخی کارها بعد از گذشت مدتی دیگر ضرورت انجام را از دست خواهند داد. 

سررسیدها دشمن پشت گوش انداختن هستند.

سررسیدها ما را تحریک به واکنش و انجام کارها می‌کند. 

همچنین، در اندازه گیری میزان اثربخشی و پایش برنامه، و مدیریت زمان به ما کمک می کند. 

سررسیدها در انتخاب بین کارهای رقیب، بر اساس اهدافی که تنظیم نموده ایم کمکمان می کنند.

2️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی نوشته دیمون زاهاریادس

ادامه دارد


 

با عادت های خود چه کنیم؟
سید حسن کاظم زاده
بخش سوم

هرگونه تغییر در نظام عادتی شما منوط به این است که به سوالاتی پیرامون عادت هایتان پاسخ دهید.

آیا می دانید که چه عادت هایی دارید؟

آیا از میزان تسلط این عادت ها بر رفتار و افکار خودتان با خبر هستید؟

در این راستا چند کار می توانید انجام بدهید. 

اول اینکه روتین و کارهای روزانه ی خود را برای یک مدت یادداشت کنید و از ریزترین مسائل هم  کوتاهی نکنید.

باید آرمان‌ها، آرزوها و خواسته ها و چیزهایی که از آنها لذت می برید یا اهداف و موفقیت هایی که در پی آن هستید را هم یادداشت کنید و درک دقیقی پیرامون روابط میان عادت ها و اهداف و موفقیت های خود به دست بیاورید.

طبیعی است که اگر در راستای اهداف و خواسته ی شما باشد طبیعی است که باید آنها تقویت کرد.

اما اگر برخلاف اهداف و برنامه های شما باشد باید آنها را به هر شکل ممکن تغییر دهید وگرنه در همین موقعیتی که هستید باقی مانده و قادر به رفع موانع به دست آوردن اهداف نخواهید بود.

یک راه دیگر، م با کسانی است که در زندگی یا محل کار بیشترین همراهی را با شما دارند.

همسر و فرزندان، دوست صمیمی، همکار، بهترین افراد برای کمک به شما در شناخت عادت هایتان هستند. 

آنها، چون آئینه ای شفاف می توانند کیستی شما را بهتر از خودتان به شما نمایان کنند. 

گفتگو با آنها می تواند به شما نشان دهد که چه قضاوتی در رابطه با عادت های شما دارند. و چگونه به این عادت ها می نگرند.

آیا عادت های شما را تحمل می کنند یا از آن عادت ها لذت می برند.

 عادت‌های شما، ممکن است علاوه بر خودتان به سلسله ای از افراد همچون همسر، فرزندان، همکاران و سازمانی که در آن مشغول هستید آسیب بزند.

 خانواده و همکاران شما، وقتی شما را قضاوت می‌کنند، ناخودآگاه شما را به همراه آن عادت می‌بینند.

لذا طبیعی به نظر می رسد که عادت های بد، در روابط شما با خانواده یا همکاران، اختلال ایجاد کند و حتی مانع رشد و ترقی شما در اداره باشد.

پس توصیه می کنم که عادت های خود را بشناسید و برای شناخت عادت های خود کمک بگیرید.

همچنین نسبتی که میان عادت های شما به وضعیت نامطلوبی که در آن قرار دارد را مشخص کنیم. 

برای وضعیت مطلوب، عادت های بد را کنار بگذارید و آنها را با عادت های خوبی که می توانند شما را به هدفی که دارید برسانند جایگزین کنید. 

برای ترک عادت و یا ایجاد یک عادت، آن را به هدفی گره بزنید و برای خودتان انگیزه بسازید و دور نمایی از آنچه می خواهید را برای خود ترسیم کنید. 

اگر عادتی را ریشه‌کن کردید یا عادت جدیدی را در خود تثبیت نمودید به خودتان جایزه بدهید.

سعی کنید عادتی را جایگزین عادتی دیگر کنید. وقتی سیگار را ترک کردید رفتن به باشگاه ورزشی را جایگزین آن کنید. 

جای خالی یک عادت مثل جای خالی یک دندان در دهان شما خودنمایی نموده و شما را وسوسه خواهد کرد.

تغییر در عادت ها باید در راستای یک هدف یا پروژه معنادار شوند. 

لذا اول باید یک ارزیابی نسبت به سال گذشته داشته باشیم. مباحث مربوط به عادت مال اول کار نیست. 

وقتی که ما یک ارزیابی درستی از شکست ها و پیروزی های خود در سال گذشته داشته باشیم و از عوامل موثر در این شکست ها و پیروزی ها مطلع شویم راحت تر می توانیم روی عادتی که باید تغییر کند تمرکز کنیم. 

راحت تر می توانیم برای تغییر در یک عادت هدف گذاری کرده و برنامه ریزی کنیم. 

عادت ها را باید در راستای اهداف اصلی خود برای سال جدید مورد ارزیابی قرار دهیم. 

باید ببینیم آیا این عادت ها با اهداف و برنامه های من در سال ۹۹  سازگاری دارد یا خیر.

اگر سگاری ندارد، اگر در راستای دستیابی به هدف و برنامه های من پارازیت ایجاد می کند، تغییر در این عادت ها را باید در اولویت و لیست برنامه های خود قرار دهیم.

من هدفم در سال جدید قبولی در دانشگاه است خوب باید دید عادت های خواب و استراحت من با آن هماهنگی دارد یا مانعی در برابر آن است.

اگر سبک خواب من مانعی در برابر قبولی من در دانشگاه باشد دیگر بهترین برنامه ریزی برای این کار هم جواب نخواهد داد و من در دانشگاه پذیرفته نخواهم شد. 

پس باید چکار کتم، باید از منابع، مهارت ها، توانمندی های خود در جهت تغییر این هدف و جایگزین نمودن یک سبک مناسب برای خواب و استراحت خودم استفاده کنم. 

اگر به حضور دائمی در شبکه های اجتماعی عادت دارم و این عادت موجب استرس در من شده و مانع تمرکزم می شود، نمی توان برای قبولی در دانشگاه یک برنامه ریزی مناسبی داشت.

بهترین برنامه ها هم در شرایطی که من معتاد به شبکه های اجتماعی باشم موفق نخواهند شد.

موفقیت یک پروژه است. و در پروژه، همه ی اجرا باید با یکدیگر هماهنگی و سنخبت داشته باشند. 

اگر این سنخیت و هماهنگی وجود داشته باشد می توانیم  در راستای آن، محصولی به نام موفقییت تولید کنیم.

3️⃣ با عادت های خود چه کنیم؟

پایان


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش چهارم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

تا کنون پنج مورد از دلایل ناموفق بودن برنامه ها را بررسی کرده ایم.

 اما مورد هفتم از ولایل ناموفق بودن برنامه ریزی این است که ب نامه های ما خالی از مفهوم هستند.

عدم اختصاص مفهوم، در اینجا یک معنای خاصی دارد. وقتی ما در برنامه ریزی خود اشاره به زمان مورد نیاز برای تکمیل، اهمیت برنامه و اولویت ها نکرده باشیم این یک اختلال در فرایند اجرای برنامه ایجاد خواهد کرد.

مفاهیمی چون اولویت و زمان‌بندی مفاهیمی هستند به شما کمک می کنند تا فوریت ها را تشخیص دهید.

همچنین باید بدانید که برای انجام کاری در لیست برنامه های خود به چه منابعی نیاز دارید.

برنامه‌هایی که هیچ مفاد به مفهوم برای آنالیز وظایف ارائه نمی‌کنند ناموثر خواهد بود.

به عنوان مثال در برنامه ذکر شده  که با حسابدار تماس بگیریم اما نمی دانیم که آیا این کار فوریت دارد یا می‌توانیم به جای امروز در آخر هفته با او تماس بگیریم.

یا اینکه چه مقدار باید برای تماس با حسابدار اختصاص دهیم و در مورد چه مسائلی باید با او گفتگو کنیم‌.

آیا اولویت این کار بالاست یا می توانیم مدتی آن را به تعویق اندازیم.

 مواردی که در بالا گفته شد مفهوم در برنامه ریزی است و اگر چنین مفهوم هایی را برای برنامه در نظر نگیرید، این برنامه نمی‌تواند ما را در رسیدن به اهداف کمک کند.

دلیل هفتم این است که وظایف شما در قالب برنامه، خیلی کلی تعریف شده است. 

مشکل کارهای کلی تعریف شده این است که بسیار گسترده می باشند و در اغلب موارد نقطه ی شروع و پایان ندارند در نتیجه هیچ مکانیزمی برای سنجیدن موفقیت های برنامه در اختیار ما قرار ندارد.

به عنوان مثال، برنامه ما برای قوی شدن بسیار کلی است. اینجا باید بازه ی زمانی مشخص باشد. برای سنجش موفقیت برنامه ریزی باید بدانیم که منظور ما از قوی شدن چیست و در چه مدتی بلید انجام شود.

قوی شدن اگر در قالب یک زمان مشخص، در یک رشته ورزشی مشخص و به میزانی خاص (مثلا زدن وزنه ی صد کیلویی) برنامه ریزی نشود، در نتیجه هیچ راهی برای سنجیدن موفقیت آن برنامه وجود نخواهد داشت.
 
اگر قرار است یک وب سایت راه اندازی کنیم با هدف کلی، می‌توانیم به کارآمدی آن وب سایت امیدوار باشیم. 

ممکن است وبسایتی را راه‌اندازی کنیم، وقت و هزینه بگذاریم  ولی به دلیل دلیل کلی بودن آن هدف، نتیجه ای نگیریم چرا که مشخص نکرده ایم که وب سایت باید چه محتوایی داشته باشد. 

خوب طبیعی است که اگر هدفی کلی ما را به سوی راه اندازی یک وب سایت می کشاند اهداف کوچکتر باید کاری را که وب سایت انجام بدهد و حجم کار را برای ما مشخص کند. 

این اهداف کوچکتر به ما کمک می کنند تا بدانیم که وب سایت چه کاری باید برای ما انجام دهد. آیا برای فروش است یا برای اطلاع رسانی است؟

همچنین برای معرفی محصولات، چه حجمی از اطلاعات را می‌خواهیم روی سرور وب سایت بارگزاری کنیم؟ 

پهنای باند ما چه مقدار باید باشد و یا از چه نیروی انسانی استفاده شود: برنامه ریز یا گرافیست؟

اگر در تکمیل کارهای برنامه‌ریزی شده مشکل دارید بررسی کنید که آیا می توان برنامه ها را به کارهای کوچک تری تجزیه کنید یا نه؟ اگر برنامه ای را نتوان به اجزای کوچکتری تجزیه نمود آن برنامه کلی و غیر قابل اجراست.

4️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


با عادت های خود چه کنیم؟
سید حسن کاظمینی
بخش دوم

خوب از پول که بگذریم حالا نوبت ارتباطات اجتماعی است.

از خودمان بپرسیم که یک سیگاری چقدر می تواند برای دیگران محبوب و جذاب به نظر برسد.

 صادقانه از همسر ، فرزندان و همکاران و دوستان خود در مورد بوی سیگارتان بپرسید.

آیا بوی سیگار شما را دوست دارند؟ و تا چه حدی می‌توانند با این بوی کنار بیایند.  

هر نظری که درباره بوی سیگار شما بدهند، این بوی شماست. بویی است که هر روز با آن به رختخواب می روید، در کنار دیگران می نشینید، با آنها همکلام می شوید. 

این بوی شماست و شما چقدر از بوی عرق بدن دیگری و بوی بد دهان کسی دیگر خوشتان می آید؟!

چقدر می‌توانید فردی را با چنین بوهایی تحمل کنید.

 دلیل اینکه خانمی که هنگام صحبت با شما، سعی می کند دورتر بایستد و فاصله اش را با شما حفظ کند بوی مشمئز کننده ی سیگاری است که چند دقیقه قبل خاموشش کرده اید. و اگر فکر می کنید که جویدن آدامس یا زدن ادکلن می تواند بوی سیگار را از بین ببرد اشتباه می کنید چون واقعیت این است که شامه ی آنها نسبت به بوی سیگار حساس تر از شامه شماست و هر قدر که بخواهید مخفی کاری کنید، آنها باز هم بوی سیگار شما را استشمام خواهد کرد.

بحث سیگار را می توانم در عرصه‌های مختلفی بسط و گسترش دهم ولی هدف من از طرح موضوع سیگار ربطی به خود سیگار ندارد بلکه مثالی زدم تا نشان دهم که عادت های ما چگونه روی زندگی و روابط ما اثر می گذارد.

عادت ها می توانند روابط ما را تضعیف و حتا تخریب کنند. 

عادت ها می توانند ما را در شرایطی شکننده قرار دهند و استرس شدیدی را بصورت روزمره به ما وارد سازند. 

بخش بزرگی از شکست های ما محصول عادت های ماست و اگر درصدد تغییر جهان پیرامون خود هستیم، ابتدا باید عادت های خود را تغییر دهیم.

جایگزین کردن عادت های جدید با عادت های کهن، امکان تحقق جهانی جدید را برای ما ۴آنهاراهم خواهد آورد.  

پس لازم است ببینیم کدام عادت ما است که باعث عدم موفقیت شغلی ما شده است.

کدام عادت است که باعث شکست های پی در پی عاطفی ما در زندگی می شود. 

چگونه می توانیم به خواب بی موقع عادت کنیم و توقع قبولی در دانشگاه را داشته باشیم.

کسی که بین خود و همسرش، سیگار را قرار می دهد در واقع دچار یک پارازیت ارتباطی شده است.

طبیعی است هرگاه بگو مگویی در خانه شکل گرفت، این پارازیت بر شدت آن بگو مگو تاثیر بگذارد و کل یک رابطه را تخریب کند.

2️⃣ با عادت های خود چه کنیم؟

ادامه دارد.

 


با عادت های خود چه کنیم؟
سید حسن کاظمینی
بخش نخست

یکی از معضلاتی که ما در زندگی با آن مواجه هستیم عادت های ما هستند. 

چه به این مساله واقف باشیم یا نباشیم اکثریت قریب به اتفاق رفتارهای ما از روی عادت است.

مغز با هدف جلوگیری از اتلاف انرژی یا هر چیز دیگری،  یکسری رفتارها را در موقعیت های مشابه تکرار می کنند.

تکرار یا همان عادت راحت ترین کار در موقعیت های مختلف است چرا که مغز پروژه ای دور و دراز مثل طرح مساله، ارزیابی مساله و حل آن را کوتاه تر می کند.

به عنوان مثال، صبح شروع می کنیم به یکسری کارهای تکراری و روتین اما وقتی عصر جمعه می‌شود خیلی دلگیر می شوم. چرا چون جمعه روزی است که کار روتین و تکراری نداریم که انجام بدهیم. یعنی مغز به دلیل عادت های خودش دچار سردرگمی می‌شود.

یکسری از عادتها مانع یکسری موفقیت‌های ما می‌شوند. یکسری کارها هستند که روی موفقیت‌های ما در زندگی اثر منفی یا مثبت می‌گذارند.

در کودکی ذهن من راحت‌تر عادت ها را می‌پذیرفت. مثلاً عادت به مسواک زدن. ما در کودکی برای عادت کردن نیاز به طرحواره نداریم همین که بابا گفت و ما چند بار تکرار کردیم می‌شود عادت.

اما مشکلات عادت ها در بزرگسالی است. در بزرگسالی که ما برای ایجاد یک عادت، یا تغییر در یک عادت دیگر، مشکل پیدا می‌کنیم، چرا که روتین مغز سالها پیش شکل‌گرفته است. 

وقتی خانه را ساختیم دیگر ایجاد تغییر در آن خانه شاید از دوباره ساختن آن هم سخت تر باشد.

وقتی برای تغییر، ایجاد و جایگزین کردن عادت ها چه کار باید انجام داد؟ 

باید برای آنها توجیه بسازیم. یعنی هیچ تغییر و جایگزین کردن عادت ها بدون توجیه امکان پذیر نیست.

باید رابطه ی آن عادت با وضعیت نامطلوب امروز و وضعیت مطلوبی که دوست داریم به آن وارد شویم دقیقاً تبیین و ارزیابی شود.

علاوه بر این ها، باید جایگاه آن عادت را در ارتباطات اجتماعی خود مشخص کنیم.

مثل ما یک عادتی داریم به نام سیگار کشیدن که خیلی ها برای تزک آن عادت اقدام می کنند ولی موفق نمی شوند.

این هم یک عادت به هو عادت است و هم یک عادت بیولوژیک است. امیدوارم که یک فرصتی پیش بیاید تا بطور کامل در مورد عادت بیولوژیک یا جلوه های بیولوژیک عادت ها برایتان توضیح بدهم. 

اینجا باید فرد بیاید و مواردی را برای ترک سیگار در نظر بگیرد که قبلا حتا به آن فکر نمی کرد.

باید یک ارزیابی کند که مصرف سیگار چقدر برایش هزینه دارد و تا چه حدی روی کیفیت زندگی او اثر می گذارد. 

این جا من خودم را مثال می زنم که سالها گرفتار سیگار کشیدن بودم.  

اول اینکه باید مشخص می کردم که آیا از کشیدن سیگار لذت می برم. یعنی درست همانگونه که نوشیدن یک هات چاکلت برایم لذت بخش است استعمال سیگار هم برایم لذت بخش بود؟ یا اینکه سیگار را از روی عادت و ناچاری استعمال می‌کنم. 

دوم اینکه کشیدن سیگار چقدر برایم هزینه دارد. من پنج نخ سیگار در روز می کشیدم که روی هم رفته ۵ هزار تومان هزینه برایم داشت. 

این مبلغ در سیصد و شصت و پنج روز می شد یک میلیون و هشتصد و بیست و پنج هزار تومان ناقابل که به سبد هزینه های خانوار تحمیل می شد.

حالا در کنار این سیگاری که دود می شد بعضی وقت ها یک نوشیدنی هم می خوردم وآدامس می جویدم که این دو هزینه ها را بالاتر می برد. 

در وهله ی سوم اینجا باید بررسی کنیم که با آن هزینه چه کارهایی می توان انجام داد.

خوب وقتی ارزیابی کردم دیدم می توانم نه سال تمام از سرویس های کتابخوانی طاقچه بی نهایت یا بوکاپو استفاده کنم.

چرا بوکاپو و طاقچه بی نهایت مثال زدم، چون عادت جایگزین باید برای من حیاتی باشد. 

 کسی که به مسافرت علاقه دارد می تواتد بگوید که من با این پول می توانم دوبار در سال به سفر کیش بروم و یا یک بار به سفر وان در ترکیه بروم.

نکته سوم این است که فرد باید بررسی کند که عوارض فقط هزینه های جاری آن نیست. 

غیر از پولی که به صورت مستقیم از کف می دهیم در معرض سکته و سرطان هم هستیم.

چرا دوست داریم برای تامین هزینه جهیزیه فرزندان خود از دوران کودکی هزینه کنیم اما غافل هستیم که با کشیدن سیگار زندگی را برای خانواده در آینده ی دور یا نزدیک سخت تر می کنیم.

وقتی بخاطر سکته یا سرطان در بیمارستان بشتری شدیم هزینه ی کلانی را روی دست خانواده خواهیم گذاشت و استرس شدیدی را به آنهایی که دوستشان داریم وارد خواهیم ساخت.

بنده خودم مشاهده کردم که بیماری که سکته قلبی کرده بود مبلغ پنجاه میلیون تومان هزینه روی دست خانواده خود گذاشته بود.

1️⃣ با عادت های خود چه کنیم؟

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی
بخش دوم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی 

یک برنامه ی خوب برنامه ای است که به شما کمک کند تا شما بیشترین یا بهترین کارها را در زمانی اندک انجام دهید.

یک برنامه ی خوب نه تنها از استرس شما خواهد کاست بلکه با افزودن به زمان شما، به خلاقیت شما کمک خواهد کرد. 

برنامه، کمک خواهد کرد تا روزِکاری در کنترل شما باشد و نه بر عکس. 

وقتی شما در اختیار روزِکاری خود باشید انواع فشارهای عصبی سلامتی شما را به خطر خواهند انداخت.

یک برنامه ریزی خوب، ناامیدی و احساس گناه ناشی از به تعویق افتادن کارها را از بین خواهد برد‌. 

برنامه، یک معنای مشخص دارد و اینگونه نیست که ما تا جدول بندی کردیم و کارهایی را در جدول گنجاندیم و کل روز را برای انجام محتویات داخل جدول دوندگی کردیم و به نتیجه رسیدیم کاری مبتنی بر برنامه ریزی انجام داده ایم. 

پارادوکس بازدهی

پارادوکس بازدهی به ما می آموزد که در اکثر اوقات، همین برنامه ریزی مانع موفقیت ما می شوند.

یک نظرسنجی نشان داده است که ۴۱ درصد از کارهای برنامه ریزی شده هیچ وقت تکمیل نمی شوند.

فقط ۵۰ درصد از کارهای تکمیل شده ظرف یک روز انجام شده اند.

۱۸ درصد از کارهای تکمیل شده ظرف یک ساعت انجام شده اند.

۱۰ درصد از کارهای تکمیل شده، ظرف یک دقیقه انجام شده اند. 

این اعداد به ما نشان می دهند که بسیاری از برنامه ها ناکارآمد هستند چرا که به هر دلیل ممکن ۴۰ درصد از کارها هرگز انجام نمی شوند. در نتیجه کارها به روزهای بعد منتقل می شوند و پیاپی به تعویق می افتند یا روی یکدیگر جمع می شوند تا فراموش شوند. 

همچنین خیلی از کارهای داخل فهرست ها به سرعت تکمیل شده اند و این نشان می دهد که برنامه ریز در تشخیص زمان مورد نیاز برای انجام کارها موفق عمل نکرده است.

این آمار نشان می دهد که افراد، تمایل دارند کارهایی را انتخاب و در جدول برنامه های خود بگنجانند که انجام آن آسان است. 

مشکل چنین رویکردی این است که اهمیت و اولویت کارها را نادیده می گیرد. همین مساله به فرد حس موفقیت کاذب می دهد. 

همچنین این نظرسنجی نشان می دهد که برخی فهرست ها خیلی طولانی هستند و از آنجایی که می دانیم هیچ وقت قادر نخواهیم بود به همه ی کارها برسیم دچار استرس یا ناامیدی می شویم.

با رجوع به بررسی انجام شده توسط لینکدین ۹۰ درصد از متخصصان اقرار می کنند که معمولا برنامه هایشان را تکمیل نمی کنند. 

چرا فهرست برنامه‌ریزی خود شده خود را به پایان نمی رسانیم؟

 "۸ دلیل رایج موفق نشدن افراد در برنامه هایشان"

اولین دلیل آن است که هدف برنامه ها را اشتباه متوجه شده اید. 

هدف اصلی فهرست کارهای برنامه‌ریزی شده شما، کمک برای سازماندهی امور و پروژه هایتان است. 

این کار به شما اجازه می دهد همه چیز را از سرتان بیرون کنید، و احتمال فراموشی کارها کمتر می شود.

با نوشتن، آنها را در یک مکان جمع  خواهید کرد و یکی دید کلی از بزرگترین اولویت‌هایتان به دست می آورید.

برخی تصور می کنند که فهرست  کارها، ابزاری است که باید در انجام همه ی امور به آنها کمک کند. 

اما یک برنامه اصولی، توجه شما روی کار درست متمرکز خواهد کرد و مانع از به حاشیه رفتن شما به خاطر موارد غیر ضروری می شود.

برنامه شما ابزاری برای به انجام رساندن همه چیز نیست. بلکه وسیله‌ای است که تضمین خواهد کرد کارهای درست را انجام می دهید

اگر مقصود برنامه های خود را اشتباه متوجه شوید نتیجه کار، استفاده ناموثر از آنها خواهد بود، و این موجب خواهد شد که بازدهی شما متوقف خواهد شد.

 دوم اینکه در تعیین سررسیدها بی توجهی می کنید 

فهرست کارهای برنامه‌ریزی شده، بدون موعد مقرر شده، یک فهرست آرزوهاست.

بدون موعدهای مقرر شده به تنبلی روی آورده و مکرر کارها را به تعویق می‌اندازیم. 

سررسید کارها، بیش از تحمیل، حس ضرورت انجام به شما می دهند.

آنها کمک می‌کنند وظایف و پروژه ها را بر اساس مقدار زمانی که برای تکمیل شان دارید اولویت‌بندی کنید.

مثلا اگر گزینه C در برنامه باید در عرض دو روز تکمیل و تحویل شود باید جایگاه آن را با گزینه ی B که مدت بیشتری برای تکمیل و تحویل آن داریم جابجا شود تا در موعد مقرر انجام شود.  

تصور کنید که سررسیدی برای قبض ها نبود چه زمانی آنها را پرداخت می‌کردید.

دلیل اینکه تعداد زیادی از فرصت‌ها، روز به روز طولانی تر می شود همین موضوع است. 

اگر سررسیدها را مورد توجه قرار ندهیم، برخی کارها بعد از گذشت مدتی دیگر ضرورت انجام را از دست خواهند داد. 

سررسیدها دشمن پشت گوش انداختن هستند.

سررسیدها ما را تحریک به واکنش و انجام کارها می‌کند. 

همچنین، در اندازه گیری میزان اثربخشی و پایش برنامه، و مدیریت زمان به ما کمک می کند. 

سررسیدها در انتخاب بین کارهای رقیب، بر اساس اهدافی که تنظیم نموده ایم کمکمان می کنند.

2️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی نوشته دیمون زاهاریادس

ادامه دارد


بخش نخست
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی 

کتاب فرمول برنامه ریزی، نوشته دیمون زاهاریادس، یکی از اصلی ترین منابعی است که تاکنون با موضوع برنامه ریزی نوشته و منتشر شده است.

نویسنده در این کتاب، با بررسی موشکافانه ی روش های مرسوم برنامه ریزی، پیشنهادات خوبی را برای بهتر شدن برنامه ریزی ارائه نموده است. 

برای این خلاصه نویسی، نسخه ای از کتاب که امیر پویا چراغی ترجمه و نشر نوین منتشر نموده مورد بهره برداری قرار گرفته است. 

برنامه ریزی چیست؟
اگر بخواهیم مختصر و مفید در این زمینه توضیح دهیم باید گفت که برنامه ریزی، دسته بندی کارها برای انجام با توجه به اولویت، زمان و منابع است. 

برنامه ریزی، یکی از مهمترین لوازم زندگی روزانه ی ما است و می تواند ما را در جهانی که به سرعت پیش میرود و دگرگون می شود و دقت و تمرکز ما را قربانی می کند یاری دهد.

همچنین، برنامه ریزی، بهترین ابزار مدیریت زمان است. و ما می توانیم با برنامه ریزی، از حداقل زمان و منابع برای رسیدن به حداکثر کارها و امور روزانه استفاده کنیم.

اما تجربه نشان داده که با توجه به این موضوع که همه ی ما از اهمیت برنامه ریزی با خبر هستیم، اما اکثریت قابل توجهی از افراد نمی توانند برنامه ریزی موفقی داشته باشند. 

علل عدم توانایی ما برای برنامه ریزی
برنامه ریزی یک مهارت برای زندگی روزمره ی ما است و باید به شکل یک مهارت به ما آموخته شود اما متاسفانه ما در مدرسه آن را به صورت یک مهارت ضروری یاد نمی گیریم.

همچنین، والدینی که مسواک زدن را به ما می آموزند، در مورد برنامه ریزی چیزی به ما یاد نمی دهند. 

یکی دیگر از علل ناتوانی ما در برنامه ریزی، اطمینان به حافظه ی محدود و پر خطای خودمان است و این باعث می شود که در اکثر موارد کارهای با اولویت بالا فراموش می شوند.

عدم برنامه ریزی چه عواقبی برای ما دارد
همسر، فرزندان، والدین و کارفرمای ما، از فراموشی اولویت ها توسط ما برداشت های مختلفی کرده و آن را به بدترین شکل ممکن تفسیر خواهند کرد. 

مشتری های ما، بخاطر بدقولی های مکرر ناشی از عدم برنامه ریزی درست، به دنبال جایگزینی برای خدمات ما خواهند بود. 

زندگی بدون برنامه ریزی یا عمل نکردن به برنامه موجب بی اعتبار شدن ما خواهد شد. 

بی برنامگی در نهایت موجب افزایش استرس در ما شده و از این طریق آسیب های جبران ناپذیری به ما وارد خواهد کرد. 

کارفرمای ما، این عمل را نشانه ی بی علاقگی به کار یا حتا بدتر از آن عدم توانایی ما خواهد دانست.

همسر و فرزندان ما، بی مبالاتی های ما را عمدی تلقی خواهند کرد و این موجب دلسردی آنها از ما خواهد شد. این مساله به شدت بر نگاه و روابط آنها با ما تاثیر خواهد گذاشت. آنها گمان خواهند کرد که دیگر مثل گذشته آنها را دوست نداریم. 

پس علاوه بر اینکه کارها روی زمین می مانند، چهره ی ما هم در نظر دیگران مخدوش خواهد شد. 

در واقع برنامه ریزی به ما کمک می کند که برخی مشکلات را پیش بینی و خود را برای آن آماده کنیم. 

اگر با برنامه ریزی موثر و کارآمد بر کارها و وظایف مسلط شویم، بخش قابل توجهی از استرس و نگرانی های ما برطرف خواهد شد.

کاری که یک استراتژی برنامه ریزی اصولی برای شما انجام خواهد داد به شرح زیر است:

امکان کنترل روز کاریتان را به شما خواهد داد.

همچنین اولویت بندی را یاد می گیرید و متوجه می شوید که امروز باید روی چه چیزی کار کنید و چه کاری را به تعویق اندازید.

قادر خواهید بود به سررسیدهایتان دست یابید.

برنامه تان تضمین خواهد کرد که در حال تنظیم امور درست، در زمان درست هستید.

از هدر رفتن وقت گرانبها برای رسیدگی به مشکلات غیرمنتظره جلوگیری خواهید کرد.

برنامه ریزی، باعث رسیدن به هدف و جلوگیری از غلطیدن در دامان بحران خواهد شد.

برنامه آمده تا جلوی اتلاف وقت را بگیرد.

برنامه آمده است تا فرایند تحقق هدف را با کمترین تنش، سایش، و هزینه و زمان تحقق بخشد.

برنامه از اتلاف منابع مالی و هدر رفت نیروی انسانی جلوگیری می کند.

در واقع می تواند گفت برنامه یعنی موفقیت

احساسات و برنامه ریزی

اگرچه احساسات را نمی توان از هدفگذاری جدا کرد و هدفی که صرفا منطقی و خالی از احساسات باشد در میانه ی راه رها خواهد شد اما در برنامه ریزی تا جایی که ممکن است باید احساسات را محدود نمود.

ما ناچاریم برای تنظیم خوب یک برنامه، احساسات را حذف کنیم تا بتوانیم اولویت بندی و زمان بندی مناسبی انجام دهیم. 

احساسات در فرایند برنامه ریزی درست مثل یک پارازیت عمل می کند. 

در واقع در تدوین برنامه - مثلا در بخش اولویت بندی- اگر احساسات وارد شوند، ممکن است اولویت های اول، جای خود را به اولویت های دوم دهند و بالعکس، و این کار کارآمدی شما را زیر سوال خواهد برد.

1️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی نوشته ی دیمون زاهاریادس


سید حسن کاظم زاده  

به نظرمن، توسعه ی فردی عبارت است از توانمندی ها و مهارت هایی که ما از طریق آن می توانیم بر زندگی کنیم یا بر زندگی خود کنترل داشته باشیم. 

بعنوان مثال، ما چه در ناسا کار کنیم و چه در یک نانوایی، نیاز به تکنیک ها و مهارت های ارتباطی داریم. 

این مهارت های ارتباطی، موجب می شود که در کار خود موفق باشیم و بتوانیم اهداف و برنامه های خود را آنگونه که می خواهیم و می پسندیم پیاده کنیم. 

یا یکی دیگر از مهارت های زندگی، غلبه بر خشم و کنترل استرس است. 

طبیعی است که اگر ما فردی فاقد این دو مهارت باشیم هیچ موفقیتی در ارتباطات خود نخواهیم داشت. 

حال بر این ها که عرض کردم مهارت سخنوری، مدیریت بر زمان، برنامه ریزی، مذاکره را بیافزائید. 

حالا چرا به این مواردی که در بالا از آنها اسم بردم مهارت می گویم. برای اینکه مهارت امری است که با تمرین و تکرار در شما نهادینه می شود. درست مثل یاد گرفتن رانندگی، شما با تمرین و تکرار، می توانید به مذاکره گر خوبی تبدیل شوید. 

در واقع مهارت داشتن در کاری، به این معنا است که آن چیز قابل یاد دادن و یاد گرفتن است. 

این ها، مهارت هایی هستند مثل سوارکاری و . و ما از طریق آموختن آنها و به کار گرفتنشان در زندگی می توانیم کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشیم و تغییراتی در بخش های مختلف زندگی خود ایجاد کنیم.

پس اگر ما، از وضع موجود راضی نیستیم، و می خواهیم هدفی را تعیین نموده و به سوی آن حرکت کنیم باید ببینیم چه مهارت هایی داریم و چه مهارت هایی نداریم. 

این یک نوع ارزیابی است. با این ارزیابی ما متوجه می شویم که چه کمبودهایی داریم که مانع تحقق خواسته ها و اهداف ما هستند. 

اگر آن مهارت ها را داریم، خوب می توانیم از آنها استفاده کنیم و اگر نداریم باید آنرا دریافت کنیم. 

امروزه مراجعه به مشاور ضرورت زندگی ما است. مراجعه ی ما به مشاور خانواده، برای رفع مشکلات خانوادگی، در واقع دریافت مهارت لازم برای زندگی مشترک است. 

زندگی مشترک نیاز به مهارت هایی دارد که اگر از آن بی بهره باشیم ممکن است در کوتاه مدت یا دراز مدت، کار دست ما بدهد و خانواده ای که با عشق و علاقه تشکیل شده را منهدم کند. 

خوب اینجا ما تشکیل خانواده داده ایم که آرامش روانی و ذهنی داشته باشیم. دوست بداریم و دوستمان داشته باشند. بر تنهایی غلبه کنیم و از زندگی خود لذت ببریم. ما ازدواج کرده ایم که در مسیر زندگی خود شریک داشته باشیم. ولی اگر مهارت شریک داری را در زندگی نداشته باشیم، خیلی زود عشق ها به نفرت تبدیل می شوند. 

زوج های عاشق کم کم نگاه از هم می ند و کم صحبت می شوند و بر سر ساده ترین مسائل به یکدیگر خرده می گیرند و با هم مشاجره می کنند. 

آنها غافل هستند که هیچکدام صاحب دیگری نیستند. همدیگر را نگرفته اند بلکه در مسیری از زندگی با یکدیگر شریک شده اند و مهارت شراکت یعنی حفظ منافع مشترک، مذاکره بر سر موارد اختلاف برانگیز، توافق کردن با شریک و انعقاد قرارداد برد-برد.

یک شریک باید به مسائل مشترک با شریک خود، از منظر او نیز بنگرد. بداند که شریک اسیر نیست.

من استدعا دارم که به مساله خانواده و ازدواج بصورت یک شراکت بنگیرد. هرگز به ازدواج و خانواده از منظر مالکیت و انحصار نگاه نکنید. 

این نوع نگاه، حداقل در این زمانه ای که ما در آن زندگی می کنیم پاسخگو نیست. 

خوب حالا برگردیم به بحث خودمان، می آئیم و دو تا جوان را بدون مهارت لازم به یکدیگر پیوند می زنیم. 

وقتی دچار مشکل می شوند سعی می کنیم راه حل های منحصر به فرد خودمان را به آنها دیکته کنیم، غافل از اینکه این راه حل ها، شاید در گذشته روی ما جواب داده باشند- که من بعید می دانم- ولی روی زندگی آن دو جواب نخواهد داد. 

والدین نگاهشان به فرزندان نگاهی احساسی-عاطفی است. این نگاه، نیاز زندگی مشترک است اما برای یک زندگی مشترک کافی نیست. 

والدین برای درآمدن از قالب احساسی و عاطفی و فرو رفتن در قالب عقلانی-منطقی ناتوان ترین افراد هستند. 

خوب چه باید کرد؟ طبیعی است که باید به مشاور مراجعه کرد. مشاور فردی متخصص است که درس خوانده تا شکاف های زندگی شما را شناسایی کند و به شما مهارت هایی بیاموزد تا بتوانید آن شکاف ها را پرکنید. 

مثلا اگر نمی توانید فرزند خود را از شیر بگیرید یا فرزندتان تا یازده سالگی در رختخواب والدین خودش می خوابد مشاور می تواند کمک کند تا این مشکلات حل و فصل شود. 

لذا از نظر من، توسعه فردی، یک فرایند آموزشی برای دریافت مهارت های فردی است که ممکن است در هر جایی به کار ما بیاید. 

ما در مغازه و در حین فروش شلوار جین به توسعه ی فردی نیاز داریم.

در صف نانوایی، در محیط کار، در میهمانی های فامیلی، در بنگاه معاملات ملکی و حتا در رختخواب به توسعه ی فردی نیاز داریم. 

هدف توسعه فردی، تغییر من، برای مسلط شدن به جنبه های مختلف زندگی و کنترل بر آن است.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش هفتم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

۳. فهرست دوگانه کارها: فهرست اصلی و فهرست روزانه 

رویکرد فوق در برگیرنده دو فهرست متمایز می باشد: فهرست  اصلی و فرصت روزانه 

در این استراتژی  برنامه ریزی، فهرست اصلی شما، نقش انباری از همه کارهایی که به ذهنتان می رسد را بازی می کند.

فهرست اصلی، جایی است که همه موارد را بدون توجه به اولویت ها، موعد مقرر، زمان مورد نیاز برای تکمیل پروژه ها ثبت می کنید.

هدف فهرست اصلی، جمع آوری وظایف پرتعدادی است که در سر شما این طرف و آن طرف می روند و با قرار دادن آن ها در فهرست اصلی، از به خاطر سپردن آنها نجات می‌یابید. 

اما زمانی که موعد پرداختن به هر یک از موارد مندرج در فهرست اصلی فرارسید، برنامه ها را از فهرست اصلی به فهرست روزانه انتقال داده و آنها را انجام می دهید.

همچنین، در طول روز، این فهرست را در نزد خود نگه داشته و در فواصل معینی مرور می‌کنید تا پیشرفت خود را بسنجید.

محدوده ی فهرست روزانه به کارهایی که می خواهید تا پایان روز تکمیل شوند خلاصه می شود.

طرز کار دو فهرست در کنار هم به این صورت است که شب‌ها فهرست اصلی خود را مرور می کنید و به دنبال کارهای که سررسید آنها نزدیک است می گردید و آنهایی را که برای دادنشان هستید به فهرست روزانه انتقال می دهید.

۴. استراتژی ۳+۲ 
 در این استراتژی برنامه ریزی، ما با سه وظیفه ی بزرگ دو وظیفه ی کوچک روبرو می شویم.

در این تقسیم بندی، کارهای بزرگ بین یک تا دو ساعت وقت می گیرند و کارهای کوچک باید کمتر از  ۳۰ دقیقه وقت بگیرند.

این استراتژی، فهرست کارها را بسیار کوتاه می کند. و فهرست کارها را فقط به ۵ کار و نه بیشتر محدود می کند. 

همین کار باعث می شود که استرس کمتری به شما وارد شود و شانس اجرایی شدن آن ها نیز بیشتر خواهد بود.

شما در این استراتژی، حواس پرتی کمتری خواهید داشت و تسلط شما به برنامه ها خیلی زیاد خواهد بود.

خوب البته این استراتژی نکات مبهمی هم دارد و آن این است که در آن، پیرامون مفاد و مفهوم اشاره‌ای نشده است.

همچنین این سیستم از انعطاف‌ پذیری کمتری برخوردار است. مثلا ممکن است به نظرتان بیاید که فردا روز خوبی برای انجام تعداد زیادی از کارهای کوچک است اما این برنامه انعطاف پذیری خوبی برای چنین کاری ندارد.

۵. استراتژی  ۱-۳-۵

این استراتژی برنامه ریزی ،همان نسخه تعمیم یافته از استراتژی ۳+۲ است که در بخش قبلی توضیح دادیم.

در این استراتژی، شما یک وظیفه بزرگ، سه وظیفه‌ای متوسط و پنج وظیفه کوچک دارید.

اولین مزیت این رویکرد آن است که به شما انعطاف پذیری بیشتری نسبت به روش ۳+۲ می‌دهد.

در این استراتژی، هر روز اجازه انتخاب موارد بیشتری جهت انجام دارید. این برنامه امکان اجرای ۹ برنامه به شما خواهد داد یعنی شما قادر خواهید بود تا نسبت به استراتژی قبلی چهار برنامه بیشتر داشته باشید.

مزیت دیگر این است که به جای دو طبقه بندی، از سه طبقه بندی استفاده می‌کنند.

مزیت دیگر این سیستم آن است که شما را قربانی خوشبینی بیش از حد نمی کند و به ما اجازه نمی دهد که لیست روزانه خود را با کارهای زیادی پر کنیم.

و همین معدود بودن لیست روزانه احتمال موفقیت ما را در انجام کارها ممکن می‌سازد.

اما این بدنامه نیز ایراداتی دارد که ما در زیر به پاره ای از آنها می پردازیم.

اول- هیچ اشاره ای به ارائه مفاد برای وظایف نشده است 

دوم- اشاره ای به فهرست اصلی که وظایف روزانه از آن انتخاب می‌شوند نشده است.

7️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش ششم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

 

چگونه ایجاد هیجانات منفی برنامه ریزی شما را تضعیف می کنند.

نکته مهمی که اینجا باید عرض کنم این است که احساسات ما روی بازدهی ما اثر می گذارند.

طبیعی به نظر می رسد که اگر ناراحت باشیم یا به شدت تحت تاثیر یک استرس و ترس قرار داشته باشیم، این احساسات منفی روی بازدهی ما تاثیر گذاشته و آن را به پایین ترین حد ممکن کاهش دهد.

همچنین استرس و ناراحتی روی خلاقیت و تمرکز ما هم اثر می‌گذارد و خیلی راحت حواسمان پرت می‌شود و این، روی میزان و کیفیت کاری که انجام می‌دهیم اثر می گذارد.

متاسفانه خیلی از افراد، کشمکش های طولانی مدت منفی نگری را تجربه می کنند. آنها به اضطراب ها و ناامیدی ها و عدم اعتماد به نفس های خود اجازه می‌دهند تا افکارشان را در دست بگیرند و این همان چیزی است که تاثیر مهیب و قابل پیش بینی روی بازدهی آنها دارد.

هنگامی که هورمون‌های استرس زا مانند کورتیزول در بدن افزایش پیدا می‌کند توانایی ما در پردازش افکار و اتخاذ تصمیم های مطمئنه تحت تاثیر قرار می گیرد.

عصب پژوهان کشف کرده اند که در طول زمان، این وضعیت می‌تواند به مغز صدمه بزند و توانایی تصمیم گیری ما را کاملا نابود کند. 

این را عرض کردم که بدانید حتا اگر برنامه هایتان کوتاه و دارای سررسید، مفاد و مفهوم بود و کمترین تنوع را داشت یا اهداف مشخص در ارتباط باشند دارای مفاد و مفهوم بودن و کمترین تنوع را اداشته و با اهداف مشخص در ارتباط باشند باز هم ممکن است نتایج مناسب و مثبت نباشند چرا که احساسات منفی مثل ترس با استرس، احساس گناه و احساساتی از این دست می‌توانند تمرکز و خلاقیت به انجام رساندن هم این کارها را به هم بریزد و از اجرای برنامه‌ها و به نتیجه رسیدن آنها جلوگیری کند.

اگر در اجرای یک برنامه خوب با مشکل مواجه شدید باید به واکاوی احساسات خود بپردازید و مشکلات احساسی عاطفی و ذهنی خود را حل و فصل کنید.

در اینجا به بررسی ده مورد از مشهورترین سیستم‌های برنامه‌ریزی می پردازیم.

ما در این بخش ده استراتژی برتری که امروزه مورد استفاده قرار می‌گیرند را شرح خواهیم داد.

یک- فهرست فراگیر و کلی 

ذهن ما به صورت پایه ای روی این استراتژی تنظیم شده و این نوع استراتژی برنامه ریزی، جزو تنظیمات کارخانه‌ای ما می باشد.

می توانید همین حالا هم ایرادات ذاتی این رویکرد را فهرست کنیم:

۱. برنامه ی شما بسیار طولانی خواهد شد. 

۲. گزینه های زیادی خواهید داشت که این مورد، توانایی تصمیم گیری شما را تضعیف خواهد نمود. 

۳. برنامه شما تنوع بیش از اندازه خواهد داشت چنانکه کارهای ۳۰ دقیقه‌ای در کنار کارهای سه ساعتی فهرست می‌شوند.

در برنامه ریزی اولین کار، تخلیه مغزی است. تخلیه مغزی به این معنا است که کل برنامه های موجود در ذهن خود را روی کاغذ تنظیم کنیم و بعد آنها را طبق اهمیت اولویت مفاد سازماندهی کنیم.

۲. فهرست، وظیفه، تاریخ شروع سررسید 

نقطه قوت این قالب برنامه ریزی، در سادگی آن است. همچنین یکی از مهمترین مسخصه های یک سیستم مدیریتِ وظیفه ی موثر را معرفی می‌کند: سررسید

سررسید ها به این دلیل اهمیت دارند که ما را به عمل بر می انگیزانند. 

همچنین به ما کمک می‌کنند تا زمان محدود مان را بین پروژه ها و کار های خود تقسیم بندی کنیم.

با این رویکرد، نه تنها می توانیم کارهای بیشتری به انجام برسانیم، بلکه می توانیم بیشتر کارهای درست را به انجام برسانیم.

همچنین پروژه علاوه بر تاریخ پایان یا تحویل، سررسید یا تاریخ استارت هم دارد.

تاریخ شروع پروژه، به شما اجازه می دهد روی وظایف کمتری تمرکز کنید و توجه شما به کارهایی جلب می شود که همین امروز آغاز شود و تمرکز خود را از برنامه‌هایی که در اولویت نیست جدا می کنید. 

همچنین، احتمال انداختن کارها به دقیقه ۹۰ کمتر می‌شود. در این روش، شما کارهایتان را سر موقع آغاز کرده‌اید، لذا احتمال تحویل کار یا برنامه‌ در مورد مقرر بیشتر خواهد بود.

6️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش پنجم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

هشتمین دلیل از دلایل شکست برنامه ریزی ها این است که وظایف مندرج در لیست برنامه ریزی، به اهداف مشخصی وصل نشده اند.

به عنوان نمونه، اگر روغن ماشین را می خواهیم عوض کنیم برای حفظ سلامت و قدرت موتور است. 

 اگر مالیات خود را پرداخت می‌کنید برای این است که جریمه نشوید و سر و کارتان با قانون نیافتد. 

اگر یک کار به هدفی گره نخورده باشد یا به نتیجه نمی‌رسد و یا آن طور که باید انجام شود انجام نخواهد شد.

 ترک سیگار باید به هدف سلامتی گره بخورد ، ورزش کردن باید به کاهش چربی خون گره بخورد.

وقتی که اهداف در کنار برنامه ها قرار می گیرند ضمانت اجرایی آنها را افزایش داده و ما را به انجام دادن آن مقید خواهد ساخت‌.

وقتی بتوانیم نتیجه ی مثبت تکمیل کار را پیش بینی کنیم کمتر تمایل به پشت گوش انداختن آن خواهیم داشت.

جالب است که بسیاری از افراد در برنامه ریزی های خود، پیوند دادن آن کار را با هدفی خاص فراموش می‌کنند. و این موجب می شود که زمان، توان و سرمایه های خود را صرف کارهایی می کند که در بلند مدت کم اهمیت خواهند شد.

در این بخش یاد گرفتیم که برای هر کاری، ولو ارسال مطلب جدید در وبلاگمان، هدفی تعریف کرده باشیم. و باید میان کار و هدفی که ارتباطی وجود داشته باشد.

اگر به این مسئله بی‌توجهی شود انگیزه کمتری برای انجام دادن آن کار خواهیم داشت.

خلاصه دلایل ناموفق بودن برنامه ها:

وقتی می‌خواهیم برنامه‌ریزی کنیم و لیستی از کارهایی که باید انجام شود تهیه کنیم باید توجه کنیم آیا هدف برنامه ها را در یک سیستم مدیریت وظیفه متوجه می‌شویم.

آیا برنامه های لیست شده ی شما دارای سررسید است یا جای زمان آغاز و اتمام آن خالی مانده است.

آیا تعداد ردیف فهرست برنامه های شما بسیار زیاد تر از هفت یا ده مورد است؟

آیا برنامه هایتان را با کمترین تنوع انجام می دهید یا میان برنامه های لیست شده ی شما هیچ تناسبی وجود ندارد.

آیا برای کارهای برنامه‌ریزی شده خود، مفاد و مفهومی در نظر می‌گیرید؟ 

آیا هر کارهایتان را به یک هدف مشخص وصل می کنید؟ 

نوع پاسخ هایی که به سوالات بالا می دهید شکست یا پیروزی برنامه های شما را قابل پیش بینی خواهد کرد.

5️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش نهم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

۸. سیستم ماتریس 

سیستم ماتریس به دست استفان کاوی نویسنده کتاب هفت عادت مردمان موثر به شهرت رسید.

این سیستم، به نام جعبه آیزنهاور نیز شناخته می شود که اصول هر دو یکسان می‌باشد. 

سیستم ماتریس ابزاری برای تصمیم گیری، نحوه تخصیص زمان در میان وظایف می باشد. 

یک ماتریس از چهار بخش با عناوین زیر تشکیل شده است:

مهم - فوری 
مهم - غیرفوری 
غیر مهم - فوری
غیر مهم - غیرفوری 

کارها، بر اساس میزان اولویت، به یکی از بخش‌های فوق اختصاص داده می‌شود.
 
آنهایی که در ربع اول قرار دارند باید فورا رسیدگی شوند.

آنهایی که در رتبه دوم قرار دارند فوریت ندارد و اما باید برنامه‌ریزی شده تا اطمینان حاصل شود در آینده ای نزدیک رسیدگی خواهند شد.

کارها در ربع سوم می تواند به مابقی واگذار شوند.

کارهای ربع چهارم را نیز می توان برای همیشه رها کرد.

این سیستم، روش آسانی برای مشاهده ی کارهایی که توجه شما را می طلبند و کارهایی که می توانند نادیده گرفته شوند مهیا می‌کند.

یکی از معایب رویکرد سیستم ماتریس این است که اامی به تهیه مفاد و مفهوم برای وظایف داخل ماتریس ندارید. 

همچنین در این سیستم، هیچ اشاره‌ای به مدت زمان مورد نیاز جهت تکمیل کار یا ارتباط آن با کارها و پروژه های دیگر نشده است.

مشکل دیگر این است که امکان دارد ماتریس به نقطه‌ای برسد که گزینه های خیلی زیادی جهت انجام ارائه کند. 

این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که تعداد زیادی وظیفه در ربع دوم داشته باشیم و در انتخاب اینکه مطابق با وقت آزاد محدودمان روی کدام یک از آنها کار کنیم با مشکل برخورد کنیم.

با این حال روش برنامه ریزی ماتریس، نقاط مثبت خوبی هم دارد که در کتاب به آنها اشاره شده و علاقمندان می‌توانند برای آشنایی با آنها به اصل کتاب مراجعه کنند.

به انجام رساندن کارها یا GTD

به انجام رساندن کارها، اثر دیوید آلن یکی از تحسین شده ترین سیستم های مدیریت وظیفه است که امروز به کار گرفته می‌شود.

طرز کار آن به این صورت است که شما وظایف زیادی در ذهن خود دارید بیشتر آنها به لحاظ مفاد، اولویت و پیامدهای برنامه‌ریزی‌شده دسته‌بندی نشده‌اند.

فرض کنید کلی کار داریم و هیچ الویت بندی و زمان بندی و برنامه ریزی برای آنها نداریم و این برنامه ها باعث شده اند بی شمار حلقه‌های باز داشته باشیم.

می خواهیم این کارها را به انجام برسانیم اما برای تکمیل آنها به خود متعهد نیستیم و حلقه‌های باز موجب ایجاد استرس در ما می شوند.

استراتژی GTD می خواهد این کارها را از سرتان بیرون بکشد و وارد یک فهرست کند.

این کار همه کارها را قابل انجام می کند، بنابراین حلقه‌های باز بسته می‌شود.

هنگامی که کارها در یک فهرست اصلی قرار دارند زمانی را جهت سازماندهی آنها بر طبق مفاد صرف می کنیم. 

بخشی از این فرایند مستم ایجاد چند فهرست و قرار دادن هر کاری درون فهرستی که تعلق دارند می باشد.

وقتی هر کاری داخل لیست مربوطه شد، زمانی را هم برای مرور هفتگی اختصاص می دهیم تا بتوانیم امور برنامه ریزی را پایش و کنترل کنیم.

استراتژی GTD چند ویژگی مهم عرضه می‌کند:

شما را وادار به اضافه کردن مفاد و مفهوم به هر وظیفه می‌کند.
 
کارها را بر پایه اهمیتشان جدا می‌کند.
 
اجرای یک مرور هفتگی را توصیه می کند. این مرور چاره‌اندیشی برای کارهای انجام نشده می باشد.
 
به اندازه مورد نیاز به انعطاف پذیر است و به شما کمک می‌کند تا علاوه بر طراحی یک ساختار کلی، بر اساس رویکرد شخصی سازی شده خودتان پیشروی کنید.

نویسنده ی کتاب به طور کامل در معایب استراتژی GTD نوشته است که احساس می کنم ادامه دادن آن موجب طولانی تر شدن بحث می شود. 

 دوستانی که علاقمند هستند در این زمینه بیشتر بدانند باید به اصل کتاب مراجعه کنند.

9️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه داد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش هشتم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

۶. سیستم پروژه محور 

این سیستم برنانه ریزی، مستم دسته بندی کارها بر اساس پروژه ی مربوط می‌باشد.

به عنوان مثال فرض کنید قصد بازسازی آشپزخانه خود را دارید. بر اساس این پروژه، با موارد زیر را در برنامه خود قرار می دهید:
▫️نقشه آشپزخانه جدید را طراحی کنید 
▫️قابلیت هایی که می خواهید را انتخاب کنید
▫️جنس پیشخوان ها را انتخاب کنید 
▫️تجهیزات روشنایی را انتخاب کنید 
▫️گزینه های کاشی کاری دیوار آشپزخانه را جستجو کنید 
▫️لوازمی که می‌خواهید جایگزین نمائید فهرست کنید.
▫️به دنبال یخچال جدیدی که به طرح جدید آشپزخانه تان بخورد بگردید 
▫️با ۳ پیمانکار جهت برآورد قیمت تماس بگیرید.

مفاد و جزئیات وظیفه به طور طبیعی در این سیستم وجود دارد زیرا برنامه‌های شما با توجه به پروژه سازماندهی شده‌اند.

۷. رویکرد MIT-3

استراتژی MIT-3 توسط لئوباباتا به شهرت رسید. گرچه خود او نیز اقرار می‌کرد که این استراتژی برنامه ریزی، از جای دیگری نشأت گرفته است.

عبارت MIT-3 مخفف مهمترین وظیفه می باشد. در این روش سه موردی که بالاترین اولویت در فهرست کارهای شما دارند باید اجرایی شوند.

تنها پس از تکمیل این موارد است که می توانید توجه خود را به موارد دیگر متمرکز کنید.

بسته به زمانی که برای تکمیل سه وظیفه در روش MIT دارید، روزهایی خواهید داشت که در زمان اندکی کارهای خود را انجام خواهید داد و روزهایی که برای وظیفه خود زمان بیشتری نیاز خواهید داشت.

۷. روش کان بان

 روش کان بان رویکرد بصری تری برای مدیریت وظیفه نسبت به سیستم هایی که تا اینجا آشنا شده ایم دارد. 

اگر می خواهید از فرایند تکمیل  پروژه ها و کارهایتان در مراحل مختلف لذت ببرید،این استراتژی فوق العاده ای می باشد. 

کارکرد روش کان بای به این صورت است که یک تابلوی اعلانات به همراه یک بسته استیکی نوت برمی دارید.

روی تابلو سه ستون درست می کنیم و عنوان ستون سمت چپ را جهت انجام عنوان ستون میانی را در حال انجام، و اسم ستون سمت راستی را هم انجام شده می گذاریم.

در روش کان بان، هر وظیفه جدید روی یک کاغذ استیک نوت نوشته شده و در ستون جهت انجام چسبانده می شود.

تا زمانی که آماده انجام شان باشید آن استیکی نوت همان جا باقی می‌ماند.

وقتی شروع به انجام یک وظیفه کردید باید برگ استیکی نوت مربوطه را به ستون در حال انجام منتقل کنید و هنگامی که آن مورد را به پایان رساندید برگ استیکی نوت را به ستون انجام شده منتقل می کنید.

مزیت‌های این استراتژی برنامه ریزی

اول- برای شما ارائه بصری از پروژه و وظایف تان مهیا می کند. 

این موضوع شناسایی موارد با ارزش بالا و فوری را برای شما آسان تر می‌کند.

همچنین اولویت بندی آنها بر اساس ترتیب موعد های مقررشان هم آسان تر خواهد شد.

دوم- روش شما اجازه می دهد پیشرفت وظایفتان را پیگیری کنید و در یک نگاه بتوانید بگویید که آیا یک مورد در چه مرحله ای از اقدام قرار دارد. 

سوم- در این روش، کارها به راحتی می توانند با پروژه های بزرگتر مرتبط شوند.

چهارم- می‌تواند از استیکرهای رنگی برای نشان دادن سطوح اولویت گوناگون استفاده کنید به عنوان مثال از قرمز برای موارد با اولویت بالا، از زرد برای موارد با اولویت متوسط و از آبی برای موارد با اولویت پایین استفاده کنید.

بر اساس روش روش کان بان اپلیکیشن‌هایی هم تولید شده که  اپلیکیشن trello  به دلیل رابط کاربری راحت و رایگان بودن بهتر به نظر می رسد.

یکی از معایب استفاده از روش کان بان این است که گم شدن ردپای وظایف کوچکتر بسیار آسان می شود که البته با استفاده از رنگ‌های مختلف می‌توان تا حدودی این مشکل را کنترل کرد.

8️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه داد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش یازدهم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

در بخش قبلی با چهار قدم از قدم های زاهاریادس برای برنامه ریزی آشنا شدیم. در اینجا بحث را با قدم پنجم پیگیری می کنیم.

قدم ۵ 
تعداد وظایف را به هفت عدد محدود کنید.

پیشنهاد می کنم تعداد کارهای موجود در برنامه خود را به هفت عدد محدود کنید چرا که این عدد قابل کنترل است.

این هفت وظیفه، وظایفی هستند که بیش از ۱۵ دقیقه طول خواهند کشید و موارد کمتر از ۱۵ دقیقه نیاز به برنامه‌ریزی ندارند.

قدم ۶:

وظایف را طبق پروژه، نوع، یا موقعیت سازماندهی کنید.

همانطور که به کارهای جدیدی فکر می کنید آنها را به انتهای فهرست خود اضافه کنید.

مشکل اینجاست که اگر کارهای جدید را همینطور به لیست خود بیافزائیم و آنها را به همان وضعیت رها کنیم، در نهایت با یک فاجعه روبرو خواهیم شد.

تصور کنید بیست صفحه  از کارهای برنامه‌ریزی شده را مرور می کنید. فهرست اصلی خود من هم قبل از یادگیری نحوه ایجاد فهرست های موثر خیلی طولانی بود.

پیدا کردن کارهای خاص و مدیریت پروژه های مربوطه زمان خیلی زیادی می‌برد.

اما دیگر نه، اکنون کارها را برپایه مفاد گوناگونی سازماندهی می کنم: طبق پروژه، نوع و موقعیت 

مطابق با آن چندین فهرست را نگهداری می‌کنم. البته این فهرست ها از فهرست کارهای روزانه ام جدا هستند.

 مفاد مشخص کننده سطح کار، بخش مهمی از هر سیستم برنامه ریزی می باشند. 

آنها تعریف می‌کنند که هر مورد جهت تکمیل مستم چه مقدار زمان است.

شما را یاد دلایل برای به انجام رساندنشان می اندازند و تشویق می‌کنند تا روی کارهایی تمرکز کنید که با توجه به اهدافتان، بالاترین اولویت را دارند.

لذا سعی کنید همه وظایف فهرست کارهای اصلی تان را با استفاده از این سه چارچوب دسته بندی کنید:
پروژه، نوع، موقعیت 

پروژه های زیر فهرست مخصوص به خود را نیاز دارند: نوشتن یک کتاب، بازسازی آشپزخانه، خرید یک ماشین.

انواع گوناگون وظایف نیز فهرست مخصوص به خود را دارند:کار تحلیلی، کار ابتکاری، کار کاربردی

در موقعیت های زیر هم فهرست با آن موقعیت را باید داشته باشیم: اداره، خانه، مسیر

این تقسیم بندی ها به شما کمک می کند تا وظایف را بر اساس فهرست روزانه ی خود انتخاب کنید که مکمل شرایط شما هستند.

وقتی کل روز ما در اداره هستیم قرار دادن جارو کردن خانه دردلیست برنامه های روزانه بی معناست.

+1️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 

ادامه دارد.


 خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش دهم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

چگونه برنامه ای کامل ایجاد کنیم

نویسنده ی کتاب فرمول برنامه ریزی، و عده سیستمی را می دهد که انجام به موقع مهمترین کارتان را برای شما آسان تر خواهد کرد.

این سیستم که از سوی زاهاریادس پیشنهاد می شود، می تواند استرس و ناامیدی شما را از بین برده و کمکتان کند تا از حواس پرتی دور بمانید و به خوبی تمرکز کنید.

یک سیستم موثر علاوه بر اینکه کمک می‌کند در جریان کارهایتان بمانید کمک می‌کند زندگی روزمره خود را هم مدیریت کنید.

قدم هایی برای برنامه ریزی به شیوه ی زاهاریادس

قدم اول:
هر روز از یک فهرست وظایف فعلی برای تصمیم‌گیری در نحوه تخصیص زمان استفاده کنید.

این فهرست شامل کارهایی می‌شود که باید پیش از پایان روز تکمیل شود.

همچنین از یک فرصت وظایف آینده برای رسیدگی به تمام کارهایی که بعدا نیازمند توجه تان خواهند بود استفاده کنید. در طول جریان روز کاری خود از این فرصت استفاده نخواهد کرد.

در عوض در پایان روز به آن مراجعه خواهد کرد تا فهرست کارهای روز بعد را ایجاد کنید.

این قدم ساده، یعنی جدا کردن وظایف فعلی از وظایف آینده بسیار مهم می باشد و می تواند به معنی تفاوت بین به انجام رساندن به موقع کار با ارزش بالا و دفن شدن در زیر انبوهی از کارهای با اولویت پایین و سررسیدهای گوناگون باشد.

نمی‌توان همواره با یک لیست بلندبالا کار را شروع کرد و هر روز چیزهای جدیدی را با آن لیست اضافه کرد و هر روز شاهد حجیم تر شدن آن لیست شد.

افراد تک لیستی همواره احساس می‌کند که پیشرفتی در کارهایشان وجود ندارد و فقط دست و پا می‌زنند.

قدم دو:
وظایف را با نتایج مورد علاقه تعریف کنید. 

باید وظایف را در ذهن خودمان به اهداف شخصی متصل کنیم. این باعث انگیزش ما در اجرای وظایف خواهد شد.

هیچ یک از ما برای تفریح سرکار نمی رویم. اگر وظایف و اهداف، رابطه ای با هم نداشته باشند کم کم کاری که انجام می دهیم کسل کننده خواهد بود.

ساده ترین راه برای به انجام رساندن فهرست کارهای روزمره، اختصاص دادن یک چرا به هر مورد در آن لیست می‌باشد.

وظایف را در کنار هدف یا نتیجه مورد علاقه یادداشت کنید چرا که اگر دلیل انجام آن کار را ببینید، احتمال بیشتری دارد که آن را به سرانجام برسانید. 

نگهداشتن دلایل انجام کارها در ذهن کفایت نمی‌کند باید حتما آنها را یادداشت کنید

قدم سه:
پروژه‌ها را به وظایف جداگانه تجزیه کنید.

تنها راه تکمیل هر پروژه‌ای، ابتدا تجزیه آن به بخش های تشکیل دهنده می باشد.

یک پروژه با کار روی وظایف جداگانه ای که جهت تکمیل آن ضروری هستند پیش می‌رود.

هنگامی که با یک پروژه بزرگ مواجه می‌شوید، پیدا کردن نقطه ی شروع دشوار می باشد در نتیجه احتمالاً بیشتر حواسمان به چیزهای دیگر پرت خواهد شد.

اگر جهت تجزیه پروژه‌ها به بخش های کوچک و کنترل پذیرتر وقت صرف نکنیم احتمالا این فرایند نابودگر انگیزه، هر روز تکرار می شود.

تجزیه پروژه‌ها به وظایف کوچکتر آنها را به نظر قابل اجرا تر می کند.

همچنین به شما اجازه می دهد وقت و توجه محدود خود را با توجه به اولویت و ارزش کارها متمرکز کنید.

قدم‌چهار:
برای هر وظیفه سررسید تعیین کنید.

سر رسید به ما کمک می‌کند تا وقت و توجه ما را روی وظایف مهم  متمرکز کنیم.

مطالعات نشان داده که سررسید، کارکرد ما را هم تقویت می‌کند.

سررسیدها بهره وری و بازدهی ما را افزایش می‌دهند و وادارمان می کنند تا کارهای مهم را به انجام برسانیم.

چند نکته در مورد سررسیدها: 

مطمئن شوید که همه سررسیدها واقع‌بینانه هستند اگر این نکته را در نظر نگیریم ممکن است باعث استرس ناامیدی و دلسردی ما شود.

برای هر موعد مقرر شده یک دلیل داشته باشید دلیل سررسید را واقعی‌تر خواهد کرد مثلاً برای معاینه دندانپزشکی باید تا ۲۸ شهریور اقدام کنم چون فرزندم اول مهر باید به مدرسه برود.

اگر سررسید بی هیچ دلیلی تنظیم شده باشد عزم و اراده ی کمتری برای اقدام کردن وجود خواهد داشت.

به خود کمتر از زمانی که فکر می کنید زمان بدهید. 

طبق قانون پارکینسون، کار به اندازه زمان اختصاص داده شده جهت تکمیل طول می‌کشد.

محدود کردن زمان اختصاص داده شده به هر کار، تمرکز شما ما را تقویت خواهد کرد و موجب بهره وری و بازدهی بیشتر شما خواهد شد.

خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه داد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش نهم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

۸. سیستم ماتریس 

سیستم ماتریس به دست استفان کاوی نویسنده کتاب هفت عادت مردمان موثر به شهرت رسید.

این سیستم، به نام جعبه آیزنهاور نیز شناخته می شود که اصول هر دو یکسان می‌باشد. 

سیستم ماتریس ابزاری برای تصمیم گیری، نحوه تخصیص زمان در میان وظایف می باشد. 

یک ماتریس از چهار بخش با عناوین زیر تشکیل شده است:

مهم - فوری 
مهم - غیرفوری 
غیر مهم - فوری
غیر مهم - غیرفوری 

کارها، بر اساس میزان اولویت، به یکی از بخش‌های فوق اختصاص داده می‌شود.
 
آنهایی که در ربع اول قرار دارند باید فورا رسیدگی شوند.

آنهایی که در رتبه دوم قرار دارند فوریت ندارد و اما باید برنامه‌ریزی شده تا اطمینان حاصل شود در آینده ای نزدیک رسیدگی خواهند شد.

کارها در ربع سوم می تواند به مابقی واگذار شوند.

کارهای ربع چهارم را نیز می توان برای همیشه رها کرد.

این سیستم، روش آسانی برای مشاهده ی کارهایی که توجه شما را می طلبند و کارهایی که می توانند نادیده گرفته شوند مهیا می‌کند.

یکی از معایب رویکرد سیستم ماتریس این است که اامی به تهیه مفاد و مفهوم برای وظایف داخل ماتریس ندارید. 

همچنین در این سیستم، هیچ اشاره‌ای به مدت زمان مورد نیاز جهت تکمیل کار یا ارتباط آن با کارها و پروژه های دیگر نشده است.

مشکل دیگر این است که امکان دارد ماتریس به نقطه‌ای برسد که گزینه های خیلی زیادی جهت انجام ارائه کند. 

این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که تعداد زیادی وظیفه در ربع دوم داشته باشیم و در انتخاب اینکه مطابق با وقت آزاد محدودمان روی کدام یک از آنها کار کنیم با مشکل برخورد کنیم.

با این حال روش برنامه ریزی ماتریس، نقاط مثبت خوبی هم دارد که در کتاب به آنها اشاره شده و علاقمندان می‌توانند برای آشنایی با آنها به اصل کتاب مراجعه کنند.

به انجام رساندن کارها یا GTD

به انجام رساندن کارها، اثر دیوید آلن یکی از تحسین شده ترین سیستم های مدیریت وظیفه است که امروز به کار گرفته می‌شود.

طرز کار آن به این صورت است که شما وظایف زیادی در ذهن خود دارید بیشتر آنها به لحاظ مفاد، اولویت و پیامدهای برنامه‌ریزی‌شده دسته‌بندی نشده‌اند.

فرض کنید کلی کار داریم و هیچ الویت بندی و زمان بندی و برنامه ریزی برای آنها نداریم و این برنامه ها باعث شده اند بی شمار حلقه‌های باز داشته باشیم.

می خواهیم این کارها را به انجام برسانیم اما برای تکمیل آنها به خود متعهد نیستیم و حلقه‌های باز موجب ایجاد استرس در ما می شوند.

استراتژی GTD می خواهد این کارها را از سرتان بیرون بکشد و وارد یک فهرست کند.

این کار همه کارها را قابل انجام می کند، بنابراین حلقه‌های باز بسته می‌شود.

هنگامی که کارها در یک فهرست اصلی قرار دارند زمانی را جهت سازماندهی آنها بر طبق مفاد صرف می کنیم. 

بخشی از این فرایند مستم ایجاد چند فهرست و قرار دادن هر کاری درون فهرستی که تعلق دارند می باشد.

وقتی هر کاری داخل لیست مربوطه شد، زمانی را هم برای مرور هفتگی اختصاص می دهیم تا بتوانیم امور برنامه ریزی را پایش و کنترل کنیم.

استراتژی GTD چند ویژگی مهم عرضه می‌کند:

شما را وادار به اضافه کردن مفاد و مفهوم به هر وظیفه می‌کند.
 
کارها را بر پایه اهمیتشان جدا می‌کند.
 
اجرای یک مرور هفتگی را توصیه می کند. این مرور چاره‌اندیشی برای کارهای انجام نشده می باشد.
 
به اندازه مورد نیاز به انعطاف پذیر است و به شما کمک می‌کند تا علاوه بر طراحی یک ساختار کلی، بر اساس رویکرد شخصی سازی شده خودتان پیشروی کنید.

نویسنده ی کتاب به طور کامل در معایب استراتژی GTD نوشته است که احساس می کنم ادامه دادن آن موجب طولانی تر شدن بحث می شود. 

 دوستانی که علاقمند هستند در این زمینه بیشتر بدانند باید به اصل کتاب مراجعه کنند.

9️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه داد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش هشتم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

۶. سیستم پروژه محور 

این سیستم برنانه ریزی، مستم دسته بندی کارها بر اساس پروژه ی مربوط می‌باشد.

به عنوان مثال فرض کنید قصد بازسازی آشپزخانه خود را دارید. بر اساس این پروژه، با موارد زیر را در برنامه خود قرار می دهید:
▫️نقشه آشپزخانه جدید را طراحی کنید 
▫️قابلیت هایی که می خواهید را انتخاب کنید
▫️جنس پیشخوان ها را انتخاب کنید 
▫️تجهیزات روشنایی را انتخاب کنید 
▫️گزینه های کاشی کاری دیوار آشپزخانه را جستجو کنید 
▫️لوازمی که می‌خواهید جایگزین نمائید فهرست کنید.
▫️به دنبال یخچال جدیدی که به طرح جدید آشپزخانه تان بخورد بگردید 
▫️با ۳ پیمانکار جهت برآورد قیمت تماس بگیرید.

مفاد و جزئیات وظیفه به طور طبیعی در این سیستم وجود دارد زیرا برنامه‌های شما با توجه به پروژه سازماندهی شده‌اند.

۷. رویکرد MIT-3

استراتژی MIT-3 توسط لئوباباتا به شهرت رسید. گرچه خود او نیز اقرار می‌کرد که این استراتژی برنامه ریزی، از جای دیگری نشأت گرفته است.

عبارت MIT-3 مخفف مهمترین وظیفه می باشد. در این روش سه موردی که بالاترین اولویت در فهرست کارهای شما دارند باید اجرایی شوند.

تنها پس از تکمیل این موارد است که می توانید توجه خود را به موارد دیگر متمرکز کنید.

بسته به زمانی که برای تکمیل سه وظیفه در روش MIT دارید، روزهایی خواهید داشت که در زمان اندکی کارهای خود را انجام خواهید داد و روزهایی که برای وظیفه خود زمان بیشتری نیاز خواهید داشت.

۷. روش کان بان

 روش کان بان رویکرد بصری تری برای مدیریت وظیفه نسبت به سیستم هایی که تا اینجا آشنا شده ایم دارد. 

اگر می خواهید از فرایند تکمیل  پروژه ها و کارهایتان در مراحل مختلف لذت ببرید،این استراتژی فوق العاده ای می باشد. 

کارکرد روش کان بای به این صورت است که یک تابلوی اعلانات به همراه یک بسته استیکی نوت برمی دارید.

روی تابلو سه ستون درست می کنیم و عنوان ستون سمت چپ را جهت انجام عنوان ستون میانی را در حال انجام، و اسم ستون سمت راستی را هم انجام شده می گذاریم.

در روش کان بان، هر وظیفه جدید روی یک کاغذ استیک نوت نوشته شده و در ستون جهت انجام چسبانده می شود.

تا زمانی که آماده انجام شان باشید آن استیکی نوت همان جا باقی می‌ماند.

وقتی شروع به انجام یک وظیفه کردید باید برگ استیکی نوت مربوطه را به ستون در حال انجام منتقل کنید و هنگامی که آن مورد را به پایان رساندید برگ استیکی نوت را به ستون انجام شده منتقل می کنید.

مزیت‌های این استراتژی برنامه ریزی

اول- برای شما ارائه بصری از پروژه و وظایف تان مهیا می کند. 

این موضوع شناسایی موارد با ارزش بالا و فوری را برای شما آسان تر می‌کند.

همچنین اولویت بندی آنها بر اساس ترتیب موعد های مقررشان هم آسان تر خواهد شد.

دوم- روش شما اجازه می دهد پیشرفت وظایفتان را پیگیری کنید و در یک نگاه بتوانید بگویید که آیا یک مورد در چه مرحله ای از اقدام قرار دارد. 

سوم- در این روش، کارها به راحتی می توانند با پروژه های بزرگتر مرتبط شوند.

چهارم- می‌تواند از استیکرهای رنگی برای نشان دادن سطوح اولویت گوناگون استفاده کنید به عنوان مثال از قرمز برای موارد با اولویت بالا، از زرد برای موارد با اولویت متوسط و از آبی برای موارد با اولویت پایین استفاده کنید.

بر اساس روش روش کان بان اپلیکیشن‌هایی هم تولید شده که  اپلیکیشن trello  به دلیل رابط کاربری راحت و رایگان بودن بهتر به نظر می رسد.

یکی از معایب استفاده از روش کان بان این است که گم شدن ردپای وظایف کوچکتر بسیار آسان می شود که البته با استفاده از رنگ‌های مختلف می‌توان تا حدودی این مشکل را کنترل کرد.

8️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه داد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش هفتم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

۳. فهرست دوگانه کارها: فهرست اصلی و فهرست روزانه 

رویکرد فوق در برگیرنده دو فهرست متمایز می باشد: فهرست  اصلی و فرصت روزانه 

در این استراتژی  برنامه ریزی، فهرست اصلی شما، نقش انباری از همه کارهایی که به ذهنتان می رسد را بازی می کند.

فهرست اصلی، جایی است که همه موارد را بدون توجه به اولویت ها، موعد مقرر، زمان مورد نیاز برای تکمیل پروژه ها ثبت می کنید.

هدف فهرست اصلی، جمع آوری وظایف پرتعدادی است که در سر شما این طرف و آن طرف می روند و با قرار دادن آن ها در فهرست اصلی، از به خاطر سپردن آنها نجات می‌یابید. 

اما زمانی که موعد پرداختن به هر یک از موارد مندرج در فهرست اصلی فرارسید، برنامه ها را از فهرست اصلی به فهرست روزانه انتقال داده و آنها را انجام می دهید.

همچنین، در طول روز، این فهرست را در نزد خود نگه داشته و در فواصل معینی مرور می‌کنید تا پیشرفت خود را بسنجید.

محدوده ی فهرست روزانه به کارهایی که می خواهید تا پایان روز تکمیل شوند خلاصه می شود.

طرز کار دو فهرست در کنار هم به این صورت است که شب‌ها فهرست اصلی خود را مرور می کنید و به دنبال کارهای که سررسید آنها نزدیک است می گردید و آنهایی را که برای دادنشان هستید به فهرست روزانه انتقال می دهید.

۴. استراتژی ۳+۲ 
 در این استراتژی برنامه ریزی، ما با سه وظیفه ی بزرگ دو وظیفه ی کوچک روبرو می شویم.

در این تقسیم بندی، کارهای بزرگ بین یک تا دو ساعت وقت می گیرند و کارهای کوچک باید کمتر از  ۳۰ دقیقه وقت بگیرند.

این استراتژی، فهرست کارها را بسیار کوتاه می کند. و فهرست کارها را فقط به ۵ کار و نه بیشتر محدود می کند. 

همین کار باعث می شود که استرس کمتری به شما وارد شود و شانس اجرایی شدن آن ها نیز بیشتر خواهد بود.

شما در این استراتژی، حواس پرتی کمتری خواهید داشت و تسلط شما به برنامه ها خیلی زیاد خواهد بود.

خوب البته این استراتژی نکات مبهمی هم دارد و آن این است که در آن، پیرامون مفاد و مفهوم اشاره‌ای نشده است.

همچنین این سیستم از انعطاف‌ پذیری کمتری برخوردار است. مثلا ممکن است به نظرتان بیاید که فردا روز خوبی برای انجام تعداد زیادی از کارهای کوچک است اما این برنامه انعطاف پذیری خوبی برای چنین کاری ندارد.

۵. استراتژی  ۱-۳-۵

این استراتژی برنامه ریزی ،همان نسخه تعمیم یافته از استراتژی ۳+۲ است که در بخش قبلی توضیح دادیم.

در این استراتژی، شما یک وظیفه بزرگ، سه وظیفه‌ای متوسط و پنج وظیفه کوچک دارید.

اولین مزیت این رویکرد آن است که به شما انعطاف پذیری بیشتری نسبت به روش ۳+۲ می‌دهد.

در این استراتژی، هر روز اجازه انتخاب موارد بیشتری جهت انجام دارید. این برنامه امکان اجرای ۹ برنامه به شما خواهد داد یعنی شما قادر خواهید بود تا نسبت به استراتژی قبلی چهار برنامه بیشتر داشته باشید.

مزیت دیگر این است که به جای دو طبقه بندی، از سه طبقه بندی استفاده می‌کنند.

مزیت دیگر این سیستم آن است که شما را قربانی خوشبینی بیش از حد نمی کند و به ما اجازه نمی دهد که لیست روزانه خود را با کارهای زیادی پر کنیم.

و همین معدود بودن لیست روزانه احتمال موفقیت ما را در انجام کارها ممکن می‌سازد.

اما این بدنامه نیز ایراداتی دارد که ما در زیر به پاره ای از آنها می پردازیم.

اول- هیچ اشاره ای به ارائه مفاد برای وظایف نشده است 

دوم- اشاره ای به فهرست اصلی که وظایف روزانه از آن انتخاب می‌شوند نشده است.

7️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش ششم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

 

چگونه ایجاد هیجانات منفی برنامه ریزی شما را تضعیف می کنند.

نکته مهمی که اینجا باید عرض کنم این است که احساسات ما روی بازدهی ما اثر می گذارند.

طبیعی به نظر می رسد که اگر ناراحت باشیم یا به شدت تحت تاثیر یک استرس و ترس قرار داشته باشیم، این احساسات منفی روی بازدهی ما تاثیر گذاشته و آن را به پایین ترین حد ممکن کاهش دهد.

همچنین استرس و ناراحتی روی خلاقیت و تمرکز ما هم اثر می‌گذارد و خیلی راحت حواسمان پرت می‌شود و این، روی میزان و کیفیت کاری که انجام می‌دهیم اثر می گذارد.

متاسفانه خیلی از افراد، کشمکش های طولانی مدت منفی نگری را تجربه می کنند. آنها به اضطراب ها و ناامیدی ها و عدم اعتماد به نفس های خود اجازه می‌دهند تا افکارشان را در دست بگیرند و این همان چیزی است که تاثیر مهیب و قابل پیش بینی روی بازدهی آنها دارد.

هنگامی که هورمون‌های استرس زا مانند کورتیزول در بدن افزایش پیدا می‌کند توانایی ما در پردازش افکار و اتخاذ تصمیم های مطمئنه تحت تاثیر قرار می گیرد.

عصب پژوهان کشف کرده اند که در طول زمان، این وضعیت می‌تواند به مغز صدمه بزند و توانایی تصمیم گیری ما را کاملا نابود کند. 

این را عرض کردم که بدانید حتا اگر برنامه هایتان کوتاه و دارای سررسید، مفاد و مفهوم بود و کمترین تنوع را داشت یا اهداف مشخص در ارتباط باشند دارای مفاد و مفهوم بودن و کمترین تنوع را اداشته و با اهداف مشخص در ارتباط باشند باز هم ممکن است نتایج مناسب و مثبت نباشند چرا که احساسات منفی مثل ترس با استرس، احساس گناه و احساساتی از این دست می‌توانند تمرکز و خلاقیت به انجام رساندن هم این کارها را به هم بریزد و از اجرای برنامه‌ها و به نتیجه رسیدن آنها جلوگیری کند.

اگر در اجرای یک برنامه خوب با مشکل مواجه شدید باید به واکاوی احساسات خود بپردازید و مشکلات احساسی عاطفی و ذهنی خود را حل و فصل کنید.

در اینجا به بررسی ده مورد از مشهورترین سیستم‌های برنامه‌ریزی می پردازیم.

ما در این بخش ده استراتژی برتری که امروزه مورد استفاده قرار می‌گیرند را شرح خواهیم داد.

یک- فهرست فراگیر و کلی 

ذهن ما به صورت پایه ای روی این استراتژی تنظیم شده و این نوع استراتژی برنامه ریزی، جزو تنظیمات کارخانه‌ای ما می باشد.

می توانید همین حالا هم ایرادات ذاتی این رویکرد را فهرست کنیم:

۱. برنامه ی شما بسیار طولانی خواهد شد. 

۲. گزینه های زیادی خواهید داشت که این مورد، توانایی تصمیم گیری شما را تضعیف خواهد نمود. 

۳. برنامه شما تنوع بیش از اندازه خواهد داشت چنانکه کارهای ۳۰ دقیقه‌ای در کنار کارهای سه ساعتی فهرست می‌شوند.

در برنامه ریزی اولین کار، تخلیه مغزی است. تخلیه مغزی به این معنا است که کل برنامه های موجود در ذهن خود را روی کاغذ تنظیم کنیم و بعد آنها را طبق اهمیت اولویت مفاد سازماندهی کنیم.

۲. فهرست، وظیفه، تاریخ شروع سررسید 

نقطه قوت این قالب برنامه ریزی، در سادگی آن است. همچنین یکی از مهمترین مسخصه های یک سیستم مدیریتِ وظیفه ی موثر را معرفی می‌کند: سررسید

سررسید ها به این دلیل اهمیت دارند که ما را به عمل بر می انگیزانند. 

همچنین به ما کمک می‌کنند تا زمان محدود مان را بین پروژه ها و کار های خود تقسیم بندی کنیم.

با این رویکرد، نه تنها می توانیم کارهای بیشتری به انجام برسانیم، بلکه می توانیم بیشتر کارهای درست را به انجام برسانیم.

همچنین پروژه علاوه بر تاریخ پایان یا تحویل، سررسید یا تاریخ استارت هم دارد.

تاریخ شروع پروژه، به شما اجازه می دهد روی وظایف کمتری تمرکز کنید و توجه شما به کارهایی جلب می شود که همین امروز آغاز شود و تمرکز خود را از برنامه‌هایی که در اولویت نیست جدا می کنید. 

همچنین، احتمال انداختن کارها به دقیقه ۹۰ کمتر می‌شود. در این روش، شما کارهایتان را سر موقع آغاز کرده‌اید، لذا احتمال تحویل کار یا برنامه‌ در مورد مقرر بیشتر خواهد بود.

6️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش پنجم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

هشتمین دلیل از دلایل شکست برنامه ریزی ها این است که وظایف مندرج در لیست برنامه ریزی، به اهداف مشخصی وصل نشده اند.

به عنوان نمونه، اگر روغن ماشین را می خواهیم عوض کنیم برای حفظ سلامت و قدرت موتور است. 

 اگر مالیات خود را پرداخت می‌کنید برای این است که جریمه نشوید و سر و کارتان با قانون نیافتد. 

اگر یک کار به هدفی گره نخورده باشد یا به نتیجه نمی‌رسد و یا آن طور که باید انجام شود انجام نخواهد شد.

 ترک سیگار باید به هدف سلامتی گره بخورد ، ورزش کردن باید به کاهش چربی خون گره بخورد.

وقتی که اهداف در کنار برنامه ها قرار می گیرند ضمانت اجرایی آنها را افزایش داده و ما را به انجام دادن آن مقید خواهد ساخت‌.

وقتی بتوانیم نتیجه ی مثبت تکمیل کار را پیش بینی کنیم کمتر تمایل به پشت گوش انداختن آن خواهیم داشت.

جالب است که بسیاری از افراد در برنامه ریزی های خود، پیوند دادن آن کار را با هدفی خاص فراموش می‌کنند. و این موجب می شود که زمان، توان و سرمایه های خود را صرف کارهایی می کند که در بلند مدت کم اهمیت خواهند شد.

در این بخش یاد گرفتیم که برای هر کاری، ولو ارسال مطلب جدید در وبلاگمان، هدفی تعریف کرده باشیم. و باید میان کار و هدفی که ارتباطی وجود داشته باشد.

اگر به این مسئله بی‌توجهی شود انگیزه کمتری برای انجام دادن آن کار خواهیم داشت.

خلاصه دلایل ناموفق بودن برنامه ها:

وقتی می‌خواهیم برنامه‌ریزی کنیم و لیستی از کارهایی که باید انجام شود تهیه کنیم باید توجه کنیم آیا هدف برنامه ها را در یک سیستم مدیریت وظیفه متوجه می‌شویم.

آیا برنامه های لیست شده ی شما دارای سررسید است یا جای زمان آغاز و اتمام آن خالی مانده است.

آیا تعداد ردیف فهرست برنامه های شما بسیار زیاد تر از هفت یا ده مورد است؟

آیا برنامه هایتان را با کمترین تنوع انجام می دهید یا میان برنامه های لیست شده ی شما هیچ تناسبی وجود ندارد.

آیا برای کارهای برنامه‌ریزی شده خود، مفاد و مفهومی در نظر می‌گیرید؟ 

آیا هر کارهایتان را به یک هدف مشخص وصل می کنید؟ 

نوع پاسخ هایی که به سوالات بالا می دهید شکست یا پیروزی برنامه های شما را قابل پیش بینی خواهد کرد.

5️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


 

با عادت های خود چه کنیم؟
سید حسن کاظم زاده
بخش سوم

هرگونه تغییر در نظام عادتی شما منوط به این است که به سوالاتی پیرامون عادت هایتان پاسخ دهید.

آیا می دانید که چه عادت هایی دارید؟

آیا از میزان تسلط این عادت ها بر رفتار و افکار خودتان با خبر هستید؟

در این راستا چند کار می توانید انجام بدهید. 

اول اینکه روتین و کارهای روزانه ی خود را برای یک مدت یادداشت کنید و از ریزترین مسائل هم  کوتاهی نکنید.

باید آرمان‌ها، آرزوها و خواسته ها و چیزهایی که از آنها لذت می برید یا اهداف و موفقیت هایی که در پی آن هستید را هم یادداشت کنید و درک دقیقی پیرامون روابط میان عادت ها و اهداف و موفقیت های خود به دست بیاورید.

طبیعی است که اگر در راستای اهداف و خواسته ی شما باشد طبیعی است که باید آنها تقویت کرد.

اما اگر برخلاف اهداف و برنامه های شما باشد باید آنها را به هر شکل ممکن تغییر دهید وگرنه در همین موقعیتی که هستید باقی مانده و قادر به رفع موانع به دست آوردن اهداف نخواهید بود.

یک راه دیگر، م با کسانی است که در زندگی یا محل کار بیشترین همراهی را با شما دارند.

همسر و فرزندان، دوست صمیمی، همکار، بهترین افراد برای کمک به شما در شناخت عادت هایتان هستند. 

آنها، چون آئینه ای شفاف می توانند کیستی شما را بهتر از خودتان به شما نمایان کنند. 

گفتگو با آنها می تواند به شما نشان دهد که چه قضاوتی در رابطه با عادت های شما دارند. و چگونه به این عادت ها می نگرند.

آیا عادت های شما را تحمل می کنند یا از آن عادت ها لذت می برند.

 عادت‌های شما، ممکن است علاوه بر خودتان به سلسله ای از افراد همچون همسر، فرزندان، همکاران و سازمانی که در آن مشغول هستید آسیب بزند.

 خانواده و همکاران شما، وقتی شما را قضاوت می‌کنند، ناخودآگاه شما را به همراه آن عادت می‌بینند.

لذا طبیعی به نظر می رسد که عادت های بد، در روابط شما با خانواده یا همکاران، اختلال ایجاد کند و حتی مانع رشد و ترقی شما در اداره باشد.

پس توصیه می کنم که عادت های خود را بشناسید و برای شناخت عادت های خود کمک بگیرید.

همچنین نسبتی که میان عادت های شما به وضعیت نامطلوبی که در آن قرار دارد را مشخص کنیم. 

برای وضعیت مطلوب، عادت های بد را کنار بگذارید و آنها را با عادت های خوبی که می توانند شما را به هدفی که دارید برسانند جایگزین کنید. 

برای ترک عادت و یا ایجاد یک عادت، آن را به هدفی گره بزنید و برای خودتان انگیزه بسازید و دور نمایی از آنچه می خواهید را برای خود ترسیم کنید. 

اگر عادتی را ریشه‌کن کردید یا عادت جدیدی را در خود تثبیت نمودید به خودتان جایزه بدهید.

سعی کنید عادتی را جایگزین عادتی دیگر کنید. وقتی سیگار را ترک کردید رفتن به باشگاه ورزشی را جایگزین آن کنید. 

جای خالی یک عادت مثل جای خالی یک دندان در دهان شما خودنمایی نموده و شما را وسوسه خواهد کرد.

تغییر در عادت ها باید در راستای یک هدف یا پروژه معنادار شوند. 

لذا اول باید یک ارزیابی نسبت به سال گذشته داشته باشیم. مباحث مربوط به عادت مال اول کار نیست. 

وقتی که ما یک ارزیابی درستی از شکست ها و پیروزی های خود در سال گذشته داشته باشیم و از عوامل موثر در این شکست ها و پیروزی ها مطلع شویم راحت تر می توانیم روی عادتی که باید تغییر کند تمرکز کنیم. 

راحت تر می توانیم برای تغییر در یک عادت هدف گذاری کرده و برنامه ریزی کنیم. 

عادت ها را باید در راستای اهداف اصلی خود برای سال جدید مورد ارزیابی قرار دهیم. 

باید ببینیم آیا این عادت ها با اهداف و برنامه های من در سال ۹۹  سازگاری دارد یا خیر.

اگر سگاری ندارد، اگر در راستای دستیابی به هدف و برنامه های من پارازیت ایجاد می کند، تغییر در این عادت ها را باید در اولویت و لیست برنامه های خود قرار دهیم.

من هدفم در سال جدید قبولی در دانشگاه است خوب باید دید عادت های خواب و استراحت من با آن هماهنگی دارد یا مانعی در برابر آن است.

اگر سبک خواب من مانعی در برابر قبولی من در دانشگاه باشد دیگر بهترین برنامه ریزی برای این کار هم جواب نخواهد داد و من در دانشگاه پذیرفته نخواهم شد. 

پس باید چکار کتم، باید از منابع، مهارت ها، توانمندی های خود در جهت تغییر این هدف و جایگزین نمودن یک سبک مناسب برای خواب و استراحت خودم استفاده کنم. 

اگر به حضور دائمی در شبکه های اجتماعی عادت دارم و این عادت موجب استرس در من شده و مانع تمرکزم می شود، نمی توان برای قبولی در دانشگاه یک برنامه ریزی مناسبی داشت.

بهترین برنامه ها هم در شرایطی که من معتاد به شبکه های اجتماعی باشم موفق نخواهند شد.

موفقیت یک پروژه است. و در پروژه، همه ی اجرا باید با یکدیگر هماهنگی و سنخبت داشته باشند. 

اگر این سنخیت و هماهنگی وجود داشته باشد می توانیم  در راستای آن، محصولی به نام موفقییت تولید کنیم.

3️⃣ با عادت های خود چه کنیم؟

پایان


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش چهارم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

تا کنون پنج مورد از دلایل ناموفق بودن برنامه ها را بررسی کرده ایم.

 اما مورد هفتم از ولایل ناموفق بودن برنامه ریزی این است که ب نامه های ما خالی از مفهوم هستند.

عدم اختصاص مفهوم، در اینجا یک معنای خاصی دارد. وقتی ما در برنامه ریزی خود اشاره به زمان مورد نیاز برای تکمیل، اهمیت برنامه و اولویت ها نکرده باشیم این یک اختلال در فرایند اجرای برنامه ایجاد خواهد کرد.

مفاهیمی چون اولویت و زمان‌بندی مفاهیمی هستند به شما کمک می کنند تا فوریت ها را تشخیص دهید.

همچنین باید بدانید که برای انجام کاری در لیست برنامه های خود به چه منابعی نیاز دارید.

برنامه‌هایی که هیچ مفاد به مفهوم برای آنالیز وظایف ارائه نمی‌کنند ناموثر خواهد بود.

به عنوان مثال در برنامه ذکر شده  که با حسابدار تماس بگیریم اما نمی دانیم که آیا این کار فوریت دارد یا می‌توانیم به جای امروز در آخر هفته با او تماس بگیریم.

یا اینکه چه مقدار باید برای تماس با حسابدار اختصاص دهیم و در مورد چه مسائلی باید با او گفتگو کنیم‌.

آیا اولویت این کار بالاست یا می توانیم مدتی آن را به تعویق اندازیم.

 مواردی که در بالا گفته شد مفهوم در برنامه ریزی است و اگر چنین مفهوم هایی را برای برنامه در نظر نگیرید، این برنامه نمی‌تواند ما را در رسیدن به اهداف کمک کند.

دلیل هفتم این است که وظایف شما در قالب برنامه، خیلی کلی تعریف شده است. 

مشکل کارهای کلی تعریف شده این است که بسیار گسترده می باشند و در اغلب موارد نقطه ی شروع و پایان ندارند در نتیجه هیچ مکانیزمی برای سنجیدن موفقیت های برنامه در اختیار ما قرار ندارد.

به عنوان مثال، برنامه ما برای قوی شدن بسیار کلی است. اینجا باید بازه ی زمانی مشخص باشد. برای سنجش موفقیت برنامه ریزی باید بدانیم که منظور ما از قوی شدن چیست و در چه مدتی بلید انجام شود.

قوی شدن اگر در قالب یک زمان مشخص، در یک رشته ورزشی مشخص و به میزانی خاص (مثلا زدن وزنه ی صد کیلویی) برنامه ریزی نشود، در نتیجه هیچ راهی برای سنجیدن موفقیت آن برنامه وجود نخواهد داشت.
 
اگر قرار است یک وب سایت راه اندازی کنیم با هدف کلی، می‌توانیم به کارآمدی آن وب سایت امیدوار باشیم. 

ممکن است وبسایتی را راه‌اندازی کنیم، وقت و هزینه بگذاریم  ولی به دلیل دلیل کلی بودن آن هدف، نتیجه ای نگیریم چرا که مشخص نکرده ایم که وب سایت باید چه محتوایی داشته باشد. 

خوب طبیعی است که اگر هدفی کلی ما را به سوی راه اندازی یک وب سایت می کشاند اهداف کوچکتر باید کاری را که وب سایت انجام بدهد و حجم کار را برای ما مشخص کند. 

این اهداف کوچکتر به ما کمک می کنند تا بدانیم که وب سایت چه کاری باید برای ما انجام دهد. آیا برای فروش است یا برای اطلاع رسانی است؟

همچنین برای معرفی محصولات، چه حجمی از اطلاعات را می‌خواهیم روی سرور وب سایت بارگزاری کنیم؟ 

پهنای باند ما چه مقدار باید باشد و یا از چه نیروی انسانی استفاده شود: برنامه ریز یا گرافیست؟

اگر در تکمیل کارهای برنامه‌ریزی شده مشکل دارید بررسی کنید که آیا می توان برنامه ها را به کارهای کوچک تری تجزیه کنید یا نه؟ اگر برنامه ای را نتوان به اجزای کوچکتری تجزیه نمود آن برنامه کلی و غیر قابل اجراست.

4️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


با عادت های خود چه کنیم؟
سید حسن کاظمینی
بخش دوم

خوب از پول که بگذریم حالا نوبت ارتباطات اجتماعی است.

از خودمان بپرسیم که یک سیگاری چقدر می تواند برای دیگران محبوب و جذاب به نظر برسد.

 صادقانه از همسر ، فرزندان و همکاران و دوستان خود در مورد بوی سیگارتان بپرسید.

آیا بوی سیگار شما را دوست دارند؟ و تا چه حدی می‌توانند با این بوی کنار بیایند.  

هر نظری که درباره بوی سیگار شما بدهند، این بوی شماست. بویی است که هر روز با آن به رختخواب می روید، در کنار دیگران می نشینید، با آنها همکلام می شوید. 

این بوی شماست و شما چقدر از بوی عرق بدن دیگری و بوی بد دهان کسی دیگر خوشتان می آید؟!

چقدر می‌توانید فردی را با چنین بوهایی تحمل کنید.

 دلیل اینکه خانمی که هنگام صحبت با شما، سعی می کند دورتر بایستد و فاصله اش را با شما حفظ کند بوی مشمئز کننده ی سیگاری است که چند دقیقه قبل خاموشش کرده اید. و اگر فکر می کنید که جویدن آدامس یا زدن ادکلن می تواند بوی سیگار را از بین ببرد اشتباه می کنید چون واقعیت این است که شامه ی آنها نسبت به بوی سیگار حساس تر از شامه شماست و هر قدر که بخواهید مخفی کاری کنید، آنها باز هم بوی سیگار شما را استشمام خواهد کرد.

بحث سیگار را می توانم در عرصه‌های مختلفی بسط و گسترش دهم ولی هدف من از طرح موضوع سیگار ربطی به خود سیگار ندارد بلکه مثالی زدم تا نشان دهم که عادت های ما چگونه روی زندگی و روابط ما اثر می گذارد.

عادت ها می توانند روابط ما را تضعیف و حتا تخریب کنند. 

عادت ها می توانند ما را در شرایطی شکننده قرار دهند و استرس شدیدی را بصورت روزمره به ما وارد سازند. 

بخش بزرگی از شکست های ما محصول عادت های ماست و اگر درصدد تغییر جهان پیرامون خود هستیم، ابتدا باید عادت های خود را تغییر دهیم.

جایگزین کردن عادت های جدید با عادت های کهن، امکان تحقق جهانی جدید را برای ما ۴آنهاراهم خواهد آورد.  

پس لازم است ببینیم کدام عادت ما است که باعث عدم موفقیت شغلی ما شده است.

کدام عادت است که باعث شکست های پی در پی عاطفی ما در زندگی می شود. 

چگونه می توانیم به خواب بی موقع عادت کنیم و توقع قبولی در دانشگاه را داشته باشیم.

کسی که بین خود و همسرش، سیگار را قرار می دهد در واقع دچار یک پارازیت ارتباطی شده است.

طبیعی است هرگاه بگو مگویی در خانه شکل گرفت، این پارازیت بر شدت آن بگو مگو تاثیر بگذارد و کل یک رابطه را تخریب کند.

2️⃣ با عادت های خود چه کنیم؟

ادامه دارد.

 


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش سوم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

در بخش پیشین به دو مورد از ۸ دلیل شکست برنامه ریزی ها پرداختیم در این قسمت نیز به چند دلیل دیگر خواهیم پرداخت.

سوم: برنامه های شما خیلی طولانی هستند

 اینجا درباره ی فهرست کارهای برنامه‌ریزی شده روزانه ای صحبت می‌کنیم که به نظر هیچگاه تمامی ندارند.

چنین برنامه هایی به چند دلیل فاقد بازدهی مناسب هستند:

گیج کننده هستند چرا که گزینه های زیادی را در برابر شما قرار می دهند که هر کدام از آنها نیز توجه شما از مهمترین کارها را دور می کند.

واقع‌بینانه نیستند و بر اساس نیاز، خواسته ها، توانایی ها، ضرورت ها، امکانات و منابع شما تنظیم نشده اند.  

طولانی هستند چنین برنامه هایی -مثلا ده ساله- در نهایت به نقطه‌ای می‌رسد که غیر قابل کنترل هستند. 

چنین برنامه هایی به دبیل اینکه معلوم نیست چند سال دیگر تاثیر خود را نشان دهند به شدت دلسرد کننده هستند. 

چون زیاد طولانی هستند و شما قادر نیستید تا همه آنها را انجام دهید دلسرد می‌شوید و همیشه گمان می کنید که از کارها عقب هستید و توانایی انجام برنامه ها را ندارید.

اگر دلسردی پشت سر هم رخ دهد انگیزه خود را برای انجام کارها کاملا از دست خواهید داد

برنامه های طولانی مدت، همواره شما ره به تعویق و پشت گوش انداختن تشویق می‌کنند.

 برنامه های طولانی مدت، به شما القاء می‌کند که این عقب‌ماندگی سرنوشت محتوم شماست و باید با این وضعیت کنار بیایید.

وقتی از برنامه‌ها عقب باشیم چه یکی چه همه، چه امروز چه فردا.

تنوع بیش از اندازه ای دارند یعنی با هم سنخیت ندارد یکی از یکی در شرق است که در غرب. 

ما در یک ساعت چند تا لایو در اینستاگرام را می‌توانیم دنبال کنیم چند کار را در یک زمان می توانیم انجام دهیم به ویژه اینکه ماهین هر یک از آنها با یکدیگر متفاوت باشد. 

کدام حسابدار می تواتد در حین سر و کله زدن با اعداد و ارقام شعری بسراید.  

وقتی کارهایی که انجام دادنشان دو دقیقه طول خواهد کشید در کنار کارهایی که سه هفته به طول می‌انجامند فهرست شوند یا وظایف با اولویت بالا در کنار وظایف با اولویت پایین لیست شود، این عدم سنخیت موجب برنامه را از نفس خواهد انداخت.

پارادوکس انتخاب 

پارادوکس انتخاب به ما می گوید که هر چه گزینه های بیشتری داشته باشیم، توانایی کمتری در تصمیم گیری بین آنها خواهیم داشت و در نتیجه اضطرای بیشتری را تحمل خواهیم کرد.

گزینه های خیلی زیاد
 یکی از دلایل شکست یک برنامه این است که به خودتان گزینه های خیلی زیادی می دهید و برنامه را سنگین و سنگین تر می کنید.

ما صبحگاه با ذخیره ی محدودی از منابع شناختی بیدار می شویم و این ذخیره در جریان تصمیم گیری های روزانه ما به سرعت استفاده می‌شود و در پایان روز، حتا ساده ترین تصمیم ها هم می توانند دشوار به نظر برسند.

خسته هستید و منابع شناختی کمتری در دسترس دارید در نتیجه توانایی تان در تصمیم گیری منطقی تضعیف شده است به این حالت خستگی ناشی از تصمیم گیری می گویند. درک این پدیده حائز اهمیت است چرا که می تواند اثر فاجعه باری روی توانایی ما در چگونگی تخصیص زمانمان بین گزینه های موجود داشته باشد.

منطق ما کمتر می شود و تمرکز و توانایی در کنترل نیروهای انگیزشی کاهش خواهد یافت. و در نتیجه تمایل بیشتری داریم تا فعالیت‌هایی را انتخاب کنیم که لذت فوری دارد.

برنامه‌هایی که گزینه های خیلی زیادی را ارائه می‌دهند این مشکل را برطرف بدتر می کند. چنین برنامه هایی شما را مجبور به تصمیم‌گیری های غیرضروری راجع به اینکه روی چه موردی کار کنید می کنند.‌

این مساله در نهایت منجر به وضعیت نابسامان به نام طفره از تصمیم می‌شود.

در این حالت، در مواجهه با گزینه های متعدد، از انتخاب بین آنها طفره می روید چون انجام چنین کاری مستم تلاش ذهنی بسیار زیادی می باشد.  

در نتیجه وقت ارزشمندتان را به چک کردن ایمیل، پیام های تلگرام،  صفحه های خود و دوستانتان در  فیس بوک و اینستاگرام و خواندن سرخط خبرها می گذرانید که همه آنها در تلاش برای گریز از تصمیم‌گیری درباره اینکه روی چه چیزی کار کنید هستند.

3️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی نوشته دیمون زاهاریادس

ادامه دارد.


با عادت های خود چه کنیم؟
سید حسن کاظمینی
بخش نخست

یکی از معضلاتی که ما در زندگی با آن مواجه هستیم عادت های ما هستند. 

چه به این مساله واقف باشیم یا نباشیم اکثریت قریب به اتفاق رفتارهای ما از روی عادت است.

مغز با هدف جلوگیری از اتلاف انرژی یا هر چیز دیگری،  یکسری رفتارها را در موقعیت های مشابه تکرار می کنند.

تکرار یا همان عادت راحت ترین کار در موقعیت های مختلف است چرا که مغز پروژه ای دور و دراز مثل طرح مساله، ارزیابی مساله و حل آن را کوتاه تر می کند.

به عنوان مثال، صبح شروع می کنیم به یکسری کارهای تکراری و روتین اما وقتی عصر جمعه می‌شود خیلی دلگیر می شوم. چرا چون جمعه روزی است که کار روتین و تکراری نداریم که انجام بدهیم. یعنی مغز به دلیل عادت های خودش دچار سردرگمی می‌شود.

یکسری از عادتها مانع یکسری موفقیت‌های ما می‌شوند. یکسری کارها هستند که روی موفقیت‌های ما در زندگی اثر منفی یا مثبت می‌گذارند.

در کودکی ذهن من راحت‌تر عادت ها را می‌پذیرفت. مثلاً عادت به مسواک زدن. ما در کودکی برای عادت کردن نیاز به طرحواره نداریم همین که بابا گفت و ما چند بار تکرار کردیم می‌شود عادت.

اما مشکلات عادت ها در بزرگسالی است. در بزرگسالی که ما برای ایجاد یک عادت، یا تغییر در یک عادت دیگر، مشکل پیدا می‌کنیم، چرا که روتین مغز سالها پیش شکل‌گرفته است. 

وقتی خانه را ساختیم دیگر ایجاد تغییر در آن خانه شاید از دوباره ساختن آن هم سخت تر باشد.

وقتی برای تغییر، ایجاد و جایگزین کردن عادت ها چه کار باید انجام داد؟ 

باید برای آنها توجیه بسازیم. یعنی هیچ تغییر و جایگزین کردن عادت ها بدون توجیه امکان پذیر نیست.

باید رابطه ی آن عادت با وضعیت نامطلوب امروز و وضعیت مطلوبی که دوست داریم به آن وارد شویم دقیقاً تبیین و ارزیابی شود.

علاوه بر این ها، باید جایگاه آن عادت را در ارتباطات اجتماعی خود مشخص کنیم.

مثل ما یک عادتی داریم به نام سیگار کشیدن که خیلی ها برای تزک آن عادت اقدام می کنند ولی موفق نمی شوند.

این هم یک عادت به هو عادت است و هم یک عادت بیولوژیک است. امیدوارم که یک فرصتی پیش بیاید تا بطور کامل در مورد عادت بیولوژیک یا جلوه های بیولوژیک عادت ها برایتان توضیح بدهم. 

اینجا باید فرد بیاید و مواردی را برای ترک سیگار در نظر بگیرد که قبلا حتا به آن فکر نمی کرد.

باید یک ارزیابی کند که مصرف سیگار چقدر برایش هزینه دارد و تا چه حدی روی کیفیت زندگی او اثر می گذارد. 

این جا من خودم را مثال می زنم که سالها گرفتار سیگار کشیدن بودم.  

اول اینکه باید مشخص می کردم که آیا از کشیدن سیگار لذت می برم. یعنی درست همانگونه که نوشیدن یک هات چاکلت برایم لذت بخش است استعمال سیگار هم برایم لذت بخش بود؟ یا اینکه سیگار را از روی عادت و ناچاری استعمال می‌کنم. 

دوم اینکه کشیدن سیگار چقدر برایم هزینه دارد. من پنج نخ سیگار در روز می کشیدم که روی هم رفته ۵ هزار تومان هزینه برایم داشت. 

این مبلغ در سیصد و شصت و پنج روز می شد یک میلیون و هشتصد و بیست و پنج هزار تومان ناقابل که به سبد هزینه های خانوار تحمیل می شد.

حالا در کنار این سیگاری که دود می شد بعضی وقت ها یک نوشیدنی هم می خوردم وآدامس می جویدم که این دو هزینه ها را بالاتر می برد. 

در وهله ی سوم اینجا باید بررسی کنیم که با آن هزینه چه کارهایی می توان انجام داد.

خوب وقتی ارزیابی کردم دیدم می توانم نه سال تمام از سرویس های کتابخوانی طاقچه بی نهایت یا بوکاپو استفاده کنم.

چرا بوکاپو و طاقچه بی نهایت مثال زدم، چون عادت جایگزین باید برای من حیاتی باشد. 

 کسی که به مسافرت علاقه دارد می تواتد بگوید که من با این پول می توانم دوبار در سال به سفر کیش بروم و یا یک بار به سفر وان در ترکیه بروم.

نکته سوم این است که فرد باید بررسی کند که عوارض فقط هزینه های جاری آن نیست. 

غیر از پولی که به صورت مستقیم از کف می دهیم در معرض سکته و سرطان هم هستیم.

چرا دوست داریم برای تامین هزینه جهیزیه فرزندان خود از دوران کودکی هزینه کنیم اما غافل هستیم که با کشیدن سیگار زندگی را برای خانواده در آینده ی دور یا نزدیک سخت تر می کنیم.

وقتی بخاطر سکته یا سرطان در بیمارستان بشتری شدیم هزینه ی کلانی را روی دست خانواده خواهیم گذاشت و استرس شدیدی را به آنهایی که دوستشان داریم وارد خواهیم ساخت.

بنده خودم مشاهده کردم که بیماری که سکته قلبی کرده بود مبلغ پنجاه میلیون تومان هزینه روی دست خانواده خود گذاشته بود.

1️⃣ با عادت های خود چه کنیم؟

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی
بخش دوم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی 

یک برنامه ی خوب برنامه ای است که به شما کمک کند تا شما بیشترین یا بهترین کارها را در زمانی اندک انجام دهید.

یک برنامه ی خوب نه تنها از استرس شما خواهد کاست بلکه با افزودن به زمان شما، به خلاقیت شما کمک خواهد کرد. 

برنامه، کمک خواهد کرد تا روزِکاری در کنترل شما باشد و نه بر عکس. 

وقتی شما در اختیار روزِکاری خود باشید انواع فشارهای عصبی سلامتی شما را به خطر خواهند انداخت.

یک برنامه ریزی خوب، ناامیدی و احساس گناه ناشی از به تعویق افتادن کارها را از بین خواهد برد‌. 

برنامه، یک معنای مشخص دارد و اینگونه نیست که ما تا جدول بندی کردیم و کارهایی را در جدول گنجاندیم و کل روز را برای انجام محتویات داخل جدول دوندگی کردیم و به نتیجه رسیدیم کاری مبتنی بر برنامه ریزی انجام داده ایم. 

پارادوکس بازدهی

پارادوکس بازدهی به ما می آموزد که در اکثر اوقات، همین برنامه ریزی مانع موفقیت ما می شوند.

یک نظرسنجی نشان داده است که ۴۱ درصد از کارهای برنامه ریزی شده هیچ وقت تکمیل نمی شوند.

فقط ۵۰ درصد از کارهای تکمیل شده ظرف یک روز انجام شده اند.

۱۸ درصد از کارهای تکمیل شده ظرف یک ساعت انجام شده اند.

۱۰ درصد از کارهای تکمیل شده، ظرف یک دقیقه انجام شده اند. 

این اعداد به ما نشان می دهند که بسیاری از برنامه ها ناکارآمد هستند چرا که به هر دلیل ممکن ۴۰ درصد از کارها هرگز انجام نمی شوند. در نتیجه کارها به روزهای بعد منتقل می شوند و پیاپی به تعویق می افتند یا روی یکدیگر جمع می شوند تا فراموش شوند. 

همچنین خیلی از کارهای داخل فهرست ها به سرعت تکمیل شده اند و این نشان می دهد که برنامه ریز در تشخیص زمان مورد نیاز برای انجام کارها موفق عمل نکرده است.

این آمار نشان می دهد که افراد، تمایل دارند کارهایی را انتخاب و در جدول برنامه های خود بگنجانند که انجام آن آسان است. 

مشکل چنین رویکردی این است که اهمیت و اولویت کارها را نادیده می گیرد. همین مساله به فرد حس موفقیت کاذب می دهد. 

همچنین این نظرسنجی نشان می دهد که برخی فهرست ها خیلی طولانی هستند و از آنجایی که می دانیم هیچ وقت قادر نخواهیم بود به همه ی کارها برسیم دچار استرس یا ناامیدی می شویم.

با رجوع به بررسی انجام شده توسط لینکدین ۹۰ درصد از متخصصان اقرار می کنند که معمولا برنامه هایشان را تکمیل نمی کنند. 

چرا فهرست برنامه‌ریزی خود شده خود را به پایان نمی رسانیم؟

 "۸ دلیل رایج موفق نشدن افراد در برنامه هایشان"

اولین دلیل آن است که هدف برنامه ها را اشتباه متوجه شده اید. 

هدف اصلی فهرست کارهای برنامه‌ریزی شده شما، کمک برای سازماندهی امور و پروژه هایتان است. 

این کار به شما اجازه می دهد همه چیز را از سرتان بیرون کنید، و احتمال فراموشی کارها کمتر می شود.

با نوشتن، آنها را در یک مکان جمع  خواهید کرد و یکی دید کلی از بزرگترین اولویت‌هایتان به دست می آورید.

برخی تصور می کنند که فهرست  کارها، ابزاری است که باید در انجام همه ی امور به آنها کمک کند. 

اما یک برنامه اصولی، توجه شما روی کار درست متمرکز خواهد کرد و مانع از به حاشیه رفتن شما به خاطر موارد غیر ضروری می شود.

برنامه شما ابزاری برای به انجام رساندن همه چیز نیست. بلکه وسیله‌ای است که تضمین خواهد کرد کارهای درست را انجام می دهید

اگر مقصود برنامه های خود را اشتباه متوجه شوید نتیجه کار، استفاده ناموثر از آنها خواهد بود، و این موجب خواهد شد که بازدهی شما متوقف خواهد شد.

 دوم اینکه در تعیین سررسیدها بی توجهی می کنید 

فهرست کارهای برنامه‌ریزی شده، بدون موعد مقرر شده، یک فهرست آرزوهاست.

بدون موعدهای مقرر شده به تنبلی روی آورده و مکرر کارها را به تعویق می‌اندازیم. 

سررسید کارها، بیش از تحمیل، حس ضرورت انجام به شما می دهند.

آنها کمک می‌کنند وظایف و پروژه ها را بر اساس مقدار زمانی که برای تکمیل شان دارید اولویت‌بندی کنید.

مثلا اگر گزینه C در برنامه باید در عرض دو روز تکمیل و تحویل شود باید جایگاه آن را با گزینه ی B که مدت بیشتری برای تکمیل و تحویل آن داریم جابجا شود تا در موعد مقرر انجام شود.  

تصور کنید که سررسیدی برای قبض ها نبود چه زمانی آنها را پرداخت می‌کردید.

دلیل اینکه تعداد زیادی از فرصت‌ها، روز به روز طولانی تر می شود همین موضوع است. 

اگر سررسیدها را مورد توجه قرار ندهیم، برخی کارها بعد از گذشت مدتی دیگر ضرورت انجام را از دست خواهند داد. 

سررسیدها دشمن پشت گوش انداختن هستند.

سررسیدها ما را تحریک به واکنش و انجام کارها می‌کند. 

همچنین، در اندازه گیری میزان اثربخشی و پایش برنامه، و مدیریت زمان به ما کمک می کند. 

سررسیدها در انتخاب بین کارهای رقیب، بر اساس اهدافی که تنظیم نموده ایم کمکمان می کنند.

2️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی نوشته دیمون زاهاریادس

ادامه دارد


بخش نخست
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی 

کتاب فرمول برنامه ریزی، نوشته دیمون زاهاریادس، یکی از اصلی ترین منابعی است که تاکنون با موضوع برنامه ریزی نوشته و منتشر شده است.

نویسنده در این کتاب، با بررسی موشکافانه ی روش های مرسوم برنامه ریزی، پیشنهادات خوبی را برای بهتر شدن برنامه ریزی ارائه نموده است. 

برای این خلاصه نویسی، نسخه ای از کتاب که امیر پویا چراغی ترجمه و نشر نوین منتشر نموده مورد بهره برداری قرار گرفته است. 

برنامه ریزی چیست؟
اگر بخواهیم مختصر و مفید در این زمینه توضیح دهیم باید گفت که برنامه ریزی، دسته بندی کارها برای انجام با توجه به اولویت، زمان و منابع است. 

برنامه ریزی، یکی از مهمترین لوازم زندگی روزانه ی ما است و می تواند ما را در جهانی که به سرعت پیش میرود و دگرگون می شود و دقت و تمرکز ما را قربانی می کند یاری دهد.

همچنین، برنامه ریزی، بهترین ابزار مدیریت زمان است. و ما می توانیم با برنامه ریزی، از حداقل زمان و منابع برای رسیدن به حداکثر کارها و امور روزانه استفاده کنیم.

اما تجربه نشان داده که با توجه به این موضوع که همه ی ما از اهمیت برنامه ریزی با خبر هستیم، اما اکثریت قابل توجهی از افراد نمی توانند برنامه ریزی موفقی داشته باشند. 

علل عدم توانایی ما برای برنامه ریزی
برنامه ریزی یک مهارت برای زندگی روزمره ی ما است و باید به شکل یک مهارت به ما آموخته شود اما متاسفانه ما در مدرسه آن را به صورت یک مهارت ضروری یاد نمی گیریم.

همچنین، والدینی که مسواک زدن را به ما می آموزند، در مورد برنامه ریزی چیزی به ما یاد نمی دهند. 

یکی دیگر از علل ناتوانی ما در برنامه ریزی، اطمینان به حافظه ی محدود و پر خطای خودمان است و این باعث می شود که در اکثر موارد کارهای با اولویت بالا فراموش می شوند.

عدم برنامه ریزی چه عواقبی برای ما دارد
همسر، فرزندان، والدین و کارفرمای ما، از فراموشی اولویت ها توسط ما برداشت های مختلفی کرده و آن را به بدترین شکل ممکن تفسیر خواهند کرد. 

مشتری های ما، بخاطر بدقولی های مکرر ناشی از عدم برنامه ریزی درست، به دنبال جایگزینی برای خدمات ما خواهند بود. 

زندگی بدون برنامه ریزی یا عمل نکردن به برنامه موجب بی اعتبار شدن ما خواهد شد. 

بی برنامگی در نهایت موجب افزایش استرس در ما شده و از این طریق آسیب های جبران ناپذیری به ما وارد خواهد کرد. 

کارفرمای ما، این عمل را نشانه ی بی علاقگی به کار یا حتا بدتر از آن عدم توانایی ما خواهد دانست.

همسر و فرزندان ما، بی مبالاتی های ما را عمدی تلقی خواهند کرد و این موجب دلسردی آنها از ما خواهد شد. این مساله به شدت بر نگاه و روابط آنها با ما تاثیر خواهد گذاشت. آنها گمان خواهند کرد که دیگر مثل گذشته آنها را دوست نداریم. 

پس علاوه بر اینکه کارها روی زمین می مانند، چهره ی ما هم در نظر دیگران مخدوش خواهد شد. 

در واقع برنامه ریزی به ما کمک می کند که برخی مشکلات را پیش بینی و خود را برای آن آماده کنیم. 

اگر با برنامه ریزی موثر و کارآمد بر کارها و وظایف مسلط شویم، بخش قابل توجهی از استرس و نگرانی های ما برطرف خواهد شد.

کاری که یک استراتژی برنامه ریزی اصولی برای شما انجام خواهد داد به شرح زیر است:

امکان کنترل روز کاریتان را به شما خواهد داد.

همچنین اولویت بندی را یاد می گیرید و متوجه می شوید که امروز باید روی چه چیزی کار کنید و چه کاری را به تعویق اندازید.

قادر خواهید بود به سررسیدهایتان دست یابید.

برنامه تان تضمین خواهد کرد که در حال تنظیم امور درست، در زمان درست هستید.

از هدر رفتن وقت گرانبها برای رسیدگی به مشکلات غیرمنتظره جلوگیری خواهید کرد.

برنامه ریزی، باعث رسیدن به هدف و جلوگیری از غلطیدن در دامان بحران خواهد شد.

برنامه آمده تا جلوی اتلاف وقت را بگیرد.

برنامه آمده است تا فرایند تحقق هدف را با کمترین تنش، سایش، و هزینه و زمان تحقق بخشد.

برنامه از اتلاف منابع مالی و هدر رفت نیروی انسانی جلوگیری می کند.

در واقع می تواند گفت برنامه یعنی موفقیت

احساسات و برنامه ریزی

اگرچه احساسات را نمی توان از هدفگذاری جدا کرد و هدفی که صرفا منطقی و خالی از احساسات باشد در میانه ی راه رها خواهد شد اما در برنامه ریزی تا جایی که ممکن است باید احساسات را محدود نمود.

ما ناچاریم برای تنظیم خوب یک برنامه، احساسات را حذف کنیم تا بتوانیم اولویت بندی و زمان بندی مناسبی انجام دهیم. 

احساسات در فرایند برنامه ریزی درست مثل یک پارازیت عمل می کند. 

در واقع در تدوین برنامه - مثلا در بخش اولویت بندی- اگر احساسات وارد شوند، ممکن است اولویت های اول، جای خود را به اولویت های دوم دهند و بالعکس، و این کار کارآمدی شما را زیر سوال خواهد برد.

1️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی نوشته ی دیمون زاهاریادس


خوب پس گفتیم که آسیب های اجتماعی خودشان را تکثیر می کنند و باعث تولید یا تقویت انواع مختلف آسیب های دیگر می شوند.

در واقع همانگونه که پول پول می آورد و خواب خواب می آورد، آسیب اجتماعی هم آسیب اجتماعی به وجود می آورد. 


خیلی راحت بودیم اگر می گفتیم که الف باعث به وجود آمدن ب می شود ولی در واقع در زندگی حقیقی چنین چیزی وجود ندارد. 


در زندگی حقیقی الف تنها عامل بوجود آمدن ب نیست. علل مختلفی در به وجود آمدن ب نقش دارند بعضی وقت الف بعضی وقت هم ت و بعضی وقت ها هم ث و بعضی وقت ت و ث با همدیگر الف را به وجود می آورند و بعضی وقت ها هم هر چه زور می زنند نمی توانند ب را تولید کنند. عنصر زمان و مکان کی چی کجا خیلی مهم است. ب بعضی وقت بنا به تجارب زیسته ی ما نسبت به الف روئین تن می شود. 

 

نکته دیگر این است که حتا اگر الف ب را به وجود آورد ب هم می تواند الف را به وجود آورد یا آنرا از آسیب اجتماعی به بحران اجتماعی تبدیل کند. 
فقر ممکن است باعث اعتیاد شود البته نه هر کجا و برای هر فردی. یک جاهایی منجر به اعتیاد شود. 


از سوی دیگر خود اعتیاد ممکن است باعث عمق یافتن فقر شود. و از این طریق فقر مضاعف هم باعث قاچاق مواد مخدر و بسط اعتیاد به شکلی جدید شود. 

 

خوب چرا باید آسیب های اجتماعی را کنترل کنیم.
قبل از اینکه وارد پاسخ شوم عرض می کنم که آسیب های اجتماعی هرگز به صفر نمی رسد. ما نمی توانیم بگوئیم ابتلا به اعتیاد به رقم صفر باید برسد این آرزو اندیشی است. ولی اولا باید میزان شیوع کمتر شود و در ضمن بخش های عمده جامعه را درگیر نکند و غیر قابل کنترل نشود و هزینه هنگفتی نداشته باشد جلوی توسعه را سد نکند و هر سال باید کمتر شود نه اینکه رفته رفته شاهد رشد آن باشیم.

 

خوب حالا می رسیم سراغ چرایی مقابله با آسیب های اجتماعی 
اول مساله هزینه ها است. یعنی اعتیاد به تنهایی می تواند روی اشتغال و کارآمدی نیروهای انسانی تاثیر بگذارد، هزینه بهداشت و درمان را افزایش بدهد. و این هزینه ها به جای مصرف در بخش توسعه، صرف کارهای بی بازده شود‌.

 

بخش قابل توجهی از آسیب های اجتماعی با مشاوره و راهنمایی قابل کنترل، پیشگیری و درمان است ولی چون در کشور ما مثل کشورهای دیگر مثل آلمان نظام مشاوره منسجم، فراگیر و کارآمدی وجود ندارد این آسیب ها سم خود را در جامعه رها می کنند. 

 

آسیب ها با دستگیری و زندان و اعدام و صدور بخشنامه و قانون رفع نمی شوند. چهل سال تاریخ جمهوری اسلامی بیانگر برخورد غیر علمی و غیر عقلانی و غیر اخلاقی با آسیب های اجتماعی است. این گونه برخورد ها بیشتر به اینجا می رسد که آسیب ها از چشم ها پنهان شده و به آتش زیر خاکستر تبدیل شود. 

 

تا زمانی که اعتیاد جرم باشد از دیده ها پنهان می شود. وقتی از دیده ها پنهان شود اولا برآورد دقیقی در مورد آنها نخواهیم داشت و ثانیا در مقابل درمان مقاومت نشان می دهند. 

 

ضربه بزرگی که این آسیب های اجتماعی به جامعه می زنند ایجاد اختلال در فرایند توسعه است. یعنی اگر این آسیب ها هر سال بزرگتر شوند دیگر نمی توان به بالا رفتن شاخص های توسعه امیدوار باشیم. 

 

به نظر من، باید عمده کارهای مربوط به حل و رفع آسیب های اجتماعی را به مردم و سازمان های مردم نهاد واگذار کرد. دولت باید تگذاری و سرمایه گذاری کند و بقیه ی کارها را به مردم واگذار کند. قربانیان آسیب های اجتماعی نیز بیشتر رغبت می کنند به این سازمان های مردم نهاد مراجعه کنند. 

ادامه دارد


نوشته دیمون زاهاریادس
بخش دوازدهم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

در دو بخش قبلی با شش قدم از قدم های زاهاریادس برای برنامه ریزی آشنا شدید و بخش دوازدهم این خلاصه نویسی را با قدم هفتم آغاز می کنیم. 

قدم ۷:
فهرست تان را از وظایف غیر ضروری هرس کنید.

یکی از مهمترین کارهایی که قادر به انجام آن هستید، پاکیزه نگهداشتن فهرست اصلی تان می باشد.

باید مرتبا فهرست خود را از کارهایی که دیگر در دستیابی به اهداف تان تأثیری ندارند هرس کنید. چرا که با اضافه شدن موارد جدید، کارها به سرعت از کنترل شما خارج خواهند شد.

وقتی ما لیست خود را هرس می کنیم، مدیریت وظیفه ساده تر خواهد شد. این کار بازدهی شما را هم افزایش خواهد داد.

چه نوع وظایفی کاندیدای حذف شدن هستند؟ 

به دنبال این موارد بگردید: 

خواسته ها 

خواسته ها، کارهای بیش از اندازه گسترده ای هستند که در دستیابی به اهداف درست تعریف شده، ضرورت کمتری دارند. این ها را از فهرست اصلی خارج و در فهرست خواسته ها بگذارید.

کارهای مبهم 

کارهای مبهم، آن کارهایی هستند که از کمبود مفاد یا چارچوب رنج می‌برند.

کارهای ناچیز 

کارهای ناچیز آن کارهایی هستند که بدون هیچ پیامدی، قادر به حذف شدن هستند.

تصمیمات 

تصمیمات، چیزی از جنس عهد و پیمان هستند. آنها با کارهای برنامه‌ریزی شده ی عادی فرق دارند چرا که معمولاً نیاز به تغییر در عادت ها دارند.

به عنوان مثال تصمیم هایی مثل ورزش کردن و کاهش وزن، همه ی این کارها را از فهرست کارهای اصلی خود حذف کنید.
 
در عوض آنها را در فهرست جداگانه به نام اهداف سبک زندگی قرار دهید و همانند پروژه‌ها با آنها رفتار کنید.

قدم ۸:
مقدار زمان مورد نیاز هر وظیفه را برآورده کنید.

باید بدانید که هر مورد برنامه ریزی شده در فهرست تان چقدر از شما وقت خواهد گرفت. 

این اطلاعات به شما اجازه می‌دهد بر اساس مقدار زمان موجودتان برای انجام آنها، کارها را برای فهرست روزانه خود انتخاب کنید. 

اگر زمان تخمینی تکمیل هر مورد را بدانید می‌توانید برنامه‌های واقع‌بینانه ایجاد کرده و همچنین از سر و کله زدن‌با وظایفی که باید روز بعد هم ادامه پیدا کنند اجتناب کنید.

برای محاسبه زمان تخمینی تکمیل یک وظیفه، باید پیش نیازهای انجام وظیفه را بدانید این شامل ابزارها، و اطلاعات و داده های مورد نیازی است که دیگران باید در اختیار ما بگذارند است.

در برابر خودفریبی در برآورد زمان مورد نیاز مقاومت کنید. ما تمایل داریم نسبت به توانایی هایمان در به انجام رساندن کارهای بیش از حد خوشبین باشیم. زمان مورد نیازمان را دست‌کم می‌گیریم. نسبت به این میل اشتباه هشیار باشید.

در بالا گفتیم که ما تمایل داریم مقدار زمان مورد نیازمان جهت تکمیل کارها را دست کم بگیریم می‌خواهیم بیش از حد خوشبین باشیم. 

همچنین مایلیم به خودمان زمان زیادی جهت انجام رساندن کارها بدهیم. این هم از جهتی خطرناک است چون وقتی زمان زیادی به خودمان می دهیم و هیچ فوریتی پشت آن کار وجود ندارد، دچار راحت‌طلبی خواهیم شد و این راحت طلبی به شدت روی بازدهی مان تاثیر گذاشته و آن را تضعیف خواهد کرد.

اینجا لازم است دوباره قانون پارکینسون را یادآوری کنم: کار به اندازه ی زمانی اختصاص داده شده جهت تکمیل طول می کشد.

+2️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


آسیب های اجتماعی یکی از مهمترین شاخصه های بررسی وضع موجود و تحلیل و درک آن است. 
یعنی در واقع ما بررسی مسائلی که جامعه درگیر آن است می توانیم وضع موجود را بشناسیم و برای حل احتمالی آن طرح ریزی نموده و برنامه بدهیم.

آسیب ها ممکن است هم برآمده از فساد سیستماتیک و ناکارآمدی ساختار در جامعه ی ما باشد و هم در کوتاه و بلند مدت باعث فساد و ناکارآمدی در ساختار ی شود.

شرایط اقتصادی و موثر آسیب های اجتماعی:
بیکاری
حاشیه نشینی
فقر
تورم

شرایط ی و موثر در آسیب های اجتماعی:
نبود امید اجتماعی
نبود شفقت و همدلی
نبود پرستیژ اجتماعی
بی ربط بودن 

شرایط جسمی و روانی و موثر در آسیب های اجتماعی :
استرس
افسردگی
بیماری

شرایط علمی و آسیب های اجتماعی:
میزان دسترسی مردم به آموزش و پرورش
بی سوادی و باسواد
میزان تحصیلات عالیه

اینگونه نیست که آسیب های اجتماعی صرفا معلول هستند بلکه این ها از سوئی معلول هستند و از سویی دیگر خودشان عامل یکسری آسیب اجتماعی و نابهنجاری هستند.

در واقع آسیب های اجتماعی سیاه چاله ای هستند که در پی مرگ یک ستاره به وجود می آیند ولی در ادامه راه باعث از بین رفتن ستاره ها و کهکشان ها می شوند.

در واقع آسیب های اجتماعی همدیگر را تقویت، تکثیر و تولید می کنند. درست مثل یک ویروس عمل می کنند. نوعی از آلودگی هستند که دائما مشکلات جدید را خلق می کنند. 

لذا مقابله با آسیب های اجتماعی ضروری است و نباید اجازه تلنبار شدن آنها را روی هم بدهیم. 

پس اینگونه نیست که آسیب ها را صرفا معلول جامعه بدانید بلکه هر آسیبی که از دل جامعه بیرون می آید بعد از یک مدتی محصولاتی را به جامعه می دهد و کلیت آن را درگیر آلودگی ها می کند. 

لذا باید نسبت به دور در آسیب های اجتماعی توجه کنیم. مثلا طبق آمار ۱۰ درصد افراد جامعه درگیر بیماری اسکیزوفرنیا هستند. این اسکیزوفرنیا باعث می شود ۴۵ درصد از جمعیت ۸ میلیونی بیماران اسکیزوفرنی طلاق بگیرند این یعنی بیش از چهار و نیم میلیون طلاق در جامعه خودمان. 

اینجا آسیبی بنام طلاق از دل یک آسیب جسمی و روانی تولید شده است. اما طلاق پایان کار نیست. این طلاق از دل خود معضلات دیگری خلق می کند که در برخی موارد استرس، افسردگی و امثال آن جزو این آسیب ها است.

باز این افسردگی خودش یکسری آسیب های جدیدی را خلق می کند و همین طور تا آخر.

در واقع وقتی ما در مورد جامعه سخن می گوییم در واقع داریم در مورد جمعی تشکیل شده از افراد صحبت می کنیم که دارای روابط متعدد و گوناگونی هستند. 

یک همسرش صرفا یک همسر نیست. از سوی پدر است، از سوی دیگر یک پسر است. از طرفی یک کارمند اداره است و از طرف دیگر هوادار یک تیم فوتبال است. 

وقتی این فرد با اختلالی بنام آسیب مواجه می شود تاثیر خود را به اشکال گوناگون روی دیگر جلوه های وجودی او می گذارد. 

یعنی کسی که به عنوان همسر با آسیب طلاق مواجه می شود ممکن است این آسیب روی کیفیت کار و روابط کاری او هم اثر بگذارد. 

در یک طلاق ما با طلاق خودمان یک سلسله از روابط اجتماعی خودمان را از دست می دهیم. اگر تا پارسال ما را به جشن تولدی دعوت می کردند ممکن است امسال دعوت نکنند. این خواهی نخواهی اختلالی در ما به وجود خواهد آورد که به آن تنهایی پس از طلاق می گویند. هر قدر هم خودت را سرگرم کار و پول درآوردن کنی باز یک خلا احساسی داری که بالاخره ضربه اش را به تو می زند و حتا در دراز مدت کار کردن تو را هم با مشکل مواجه خواهد ساخت. 
ادامه دارد.‌


زندگی در سایه سار فلسفه

من نیچه را می خوانم و از خواندنش لذت می برم. اما زیاد روی آن حساب نمی کنم. بخواهیم یا نخواهیم، بیماری نیچه از اعتبار فلسفه ی او می کاهد. 

او یگانه فیلسوف هستی نیست. پیش از او فیلسوفانی بوده و پس از او نیز فیلسوفانی بوده و خواهند بود.

به باور من، فلسفه باید گشایشی بسوی امکان های زیستن باشد. 

چیزی خارج از زیستن و مستقل از آن ارزشمند نیست. زیستن عالی ترین امکان معنامندی در هستی است. 

ما برای ارزش گذاری و حتا پذیرش مرگ هم ابتدا باید به زندگی بله بگوئیم.

این چون و چرایی که در هستی طنین افکن شده، محصول همین بودن شانسی و نیم بند ما است. 

پس زندگی مقدم به هر پرسش و پاسخ و تعبیر و معنایی است و اگر زندگی نباشد هیچ پرسش و پاسخ و چون و چرایی محقق نخواهد شد. 

هر معنایی بر زیست انسانی ما بنا شده است. نمی توان بر شاخه نشست و بن برید. هیچ معنایی نمی تواند بر خاستگاه خود -زیستن- حمله ور شود. 

بدون زندگی چیزی برای پرسیدن و پاسخ دادن وجود ندارد و زندگی شرطی اساسی برای خلق معنا است. -پیش از این گفته بودم که معنایی برای کشف وجود ندارد، ما معناها را انتزاع و اختراع می کنیم-

برای هر گونه فلسفه ورزی و ارزش گذاری ابتدا ناچاریم به زندگی بله بگوئیم.

فلسفه ای که درصدد زندگی زدایی از هستی است هر چه می خواهد باشد چرا که دیگر فلسفه نیست.

هیچ چیز خارج از چارچوب زیستن معنایی ندارد. اگر این زیستن وجود نداشت هستی هم بود و نبودش فرقی نداشت.

زیستن، علاوه بر زیستن یک کشف مدام است. هر چیزی در این هستی، در ارتباط با زیستن پدیدار می شود، و معنایی را می پذیرد.

همه چیز در برابر زیستن، امری منفعل است و زیستن به خودی خود امری فعال است. 

آنچه بر خلاف زیستن باشد، کفر-cover- است. و کفر -cover- پوشش است. و پوشش یعنی پنهان کردن.نادیده انگاشتن تکذیب کردن، نه گفتن.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش شانزدهم(پایانی)
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

اگر از واگن افتادید چه کار کنید

 گاهی اوقات نگه داشتن ثبات با گذر زمان دشوار می‌شود. و جابجا کردن کارها بسیار وسوسه کننده است. متاسفانه جابجایی کارها می تواند به سرعت منجر به زوال گردد.

افراد زیادی از واگن بهره‌وری بیرون می‌افتند. چرا این اتفاق می افتد؟ چون همه ی سیستم‌های بهره‌وری، چه آنهایی که روی مدیریت وظیفه تمرکز دارند و چه آنهایی که روی بازدهی جریان کار تمرکز می کنند، مجموعه ای از رفتارهای آموخته شده می باشند.

اجرای بی عیب و نقص آنها مستم توسعه ی عادت های تازه و به کارگیری باثبات آنها می باشد. و البته این کار نیاز به تلاش و تعهد دارد.

گاهی حس می کنید که در آستانه ی تصمیم شدن هستید، این قابل درک است. جایگزینی عادت های بد با عادت های خوب کار دشواری می باشد.

پس اگر از واگن برنامه ها بیرون افتادید، خود را نبازید. مقصر دانستن خود ارزشی ندارد. در عوض گرد و غبار را کنار زده و خود را ببخشید. سپس سعی کنید دلیل لغزش تان را پیدا کنید. 

زمانی متوجه اشتباه خود شدید، می‌توانید تغییراتی برای تصحیح ایرادات انتخاب کنید.

بخش پنجم 
آنلاین یا آفلاین: کجا باید برنامه‌های خود را ایجاد کنید

آیا بهتر است از ابزارهای دیجیتال برای ایجاد سازماندهی فهرست کارهای خود استفاده کنید یا همان سبک کاغذ و قلم همیشگی بهتر است.

حقیقت این است که هیچ جواب مطلقی برای این سوال وجود ندارد. 

هر یک از دو روش دارای مزایا و معایبی هستند که نویسنده، در اصل کتاب به تفصیل بدان پرداخته است و از آنجا که قرار نیست این خلاصه، جای اصل کتاب را بگیرد ما از طرح آنها چشم پوشی می کنیم. 

در پایان این مطلب تاکید می کنم که این بر عهده ی خود شماست که به تناسب علایق و سلایق و ضرورت‌های خود، از یکی از این دو روش استفاده کنید.

به عنوان مثال اگر کسی در طول روز به شدت درگیر کاری پر از کاغذ بازی است بهتر است از مدل آنلاین در برنامه ریزی خود استفاده کند.

چگونه تقویم خود را با فهرست کارهایتان همگام کنید.

یکی از دو گانه های بزرگ در فضای بهره‌وری، دوگانه فهرست کارها و تقویم است.

بهترین راه برای آنکه هر روز خروجی خود را به حداکثر برسانید این است که فهرست کارهای خود را با تقویم ترکیب کنید.

به تقویم خود توجه کنید، اگر سه ساعت زمان در اختیار دارید ایجاد فرصتی که انجام آن به پنج ساعت زمان نیاز دارد کار درستی نیست و به ناکامی می‌انجامد.

راه آسانی برای اجتناب از چنین پیامدی وجود دارد: تقویم و برنامه‌های خود را با هم همگام کنید و تصمیم تان برای دومی را با توجه به اولی بگیرید.

فهرست کارهای انجام شده چیست و آیا بدان نیاز دارید.

یکی از متداول ترین چالشهای حفظ بازدهی در بلندمدت عدم انگیزه است.

همه ی افراد، هر از چند گاهی این بی انگیزه و حس یاس را تجربه می‌کنند.

نتایج حس عدم انگیزه قابل پیش بینی است: ناامیدی، استرس، احساس گناه برای شکست در انجام کارهای با ارزش و مهم.

ایده ی پشت فهرست کارهای انجام شده این گونه است که کارهای انجام شده و پیشرفت‌ها را به شما نشان می‌دهد به شما روحیه می‌دهد تا کارهای بیشتری به انجام برسانید.

اگر نیاز به انگیزه‌ای برای انجام وظایف دارید این کار می تواند استراتژی خوبی برای شما باشد.

زاهاریادس در آخرین بخش از کتابش، مطلبی تحت عنوان چگونه یک فهرست کارهای انجام شده ایجاد کنیم، مراحلی را برای این امر پیشنهاد داده که علاقمندان می توانند با مراجعه به اصل کتاب از آن استفاده کنند.

+6️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

پایان


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش پانزدهم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

توصیه شماره ۵ 
فهرست اهداف تان را به روزرسانی کنید.

ما در برابر اهداف خودمان سه کار باید انجام دهیم: 

اول اهداف مشخصی ایجاد کنیم.

اهداف، بیشتر اوقات مبهم هستند و بدون مشخص کردن، سنجش میزان پیشرفت یک فرد در دستیابی به آنها دشوار است.

دوم کار مهم دیگری که باید در قبال اهداف خود داشته باشیم این است که آنها را بنویسیم.
با این کار احتمال رها کردن اهداف و برنامه ها کاهش می یابد.

سومین کاری که در ثبال اهدافمان باید انجام دهیم مرور ماهیانه ی آنها است.

در انتهای هر ماه، مدت ۳۰ دقیقه برای پیگیری پیشرفت های خود اختصاص دهید. مجددا ارزیابی کنید که آیا اهدافتان تغییر کردهاند یا نه. اگر پی بردید که اهدافتان تغییر یافته است آنها را یادداشت کنید.

اهداف خود را به روزرسانی کنید. انجام این کار به اجرای درست سیستم برنامه ریزی شما کمک خواهد کرد.

توصیه ۶ 
بیش از حد درگیر روش‌شناسی نشوید.

آزمایش سیستم های مختلف برنامه ریزی خیلی مهم است. به هر حال ممکن است با توجه به کاری که می خواهیم انجام دهیم، با توجه به ویژگی های فردی که داریم چند نمونه از استراتژی‌های برنامه‌ریزی را آزموده و یکی را انتخاب کنیم یا برخی از آنها را درهم بیامیزیم.

این آزمودن استراتژی ها تنها راه پیدا کردن مکمل شیوه کاری شما می باشد. 

همچنین راه خوبی برای کشف تکنیک های منحصر به فردی است که بتواند وارد رویکرد خودتان کنید.

مدیریت زمان یک طرف تاریک نیز دارند به آسانی در آنها گرفتار می‌شود آنقدر روی روش‌هایی که شما به کمک به مدیریت در زمان ما ایجاد شده‌اند تمرکز می‌کند که شروع به تاثیرگذاری منفی روی به رهبری ما می کند.

هنگامی که آنقدر روش روش شناسی تمرکز می‌کند که برای شما تبدیل به اولویت می شود، خطر از دست دادن این اهداف به وجود می‌آید.

آنچنان غرق در روش شناسی نشوید که هدف اصلی برنامه ریزی فراموشتان شود.

توصیه شماره ۷ 
سیستمی را بسازید و دنبال کنید که برای شما کار می‌کنند. 

هیچ سیستم برنامه ریزی کاملی وجود ندارد. رویکردی که برای دیگران کار می‌کند ممکن است برای شما به خوبی کار نکنند.

اگرچه ستون‌های اصلی ساخت یک سیستم موثر -به عنوان مثال سررسیدها، مفاد، و چارچوب وظایف، و تفکیک وظایف فعلی و آینده- همیشه مهم اند، اما جنبه های دیگر می‌توانند با مابقی جابجا شده و سیستم شما را اصلاح کنند. 

 اگر جابجا کردن یا اصلاح آنها توانایی به انجام رساندن کارهای شما را بهبود می بخشد بهتر است این کار را انجام دهید.

توصیه ۸ 
ثبات داشته باشید.

سیستم برنامه ریزی شما تنها به اندازه ثبات شما در به کارگیری اصول بحث شده در این کتاب موثر خواهد بود.

ثبات کلید موفقیت در هر کاری است و اجرای یک سیستم مدیریت وظیفه موفقیت آمیز هم از این قاعده مستثنا نیست.

دانستن نحوه ی ایجاد برنامه های موثر یک چیز است و بکارگیری منظم و روزانه اصول هم چیز کاملاً متفاوتی می باشد.

دقت کنید زمانی که یک روز از انجام برنامه خود چشم پوشی می‌کنید، چشم پوشی کردن در روزهای آتی هم راحت‌تر می‌شود.

+5️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش چهاردهم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

توصیه دوم

مراقب احساس سردرگمی خودتان باشید

یکی از بزرگترین تهدیدهای هر سیستم مدیریت وظیفه‌ای، احساس سردرگمی است. 

به عنوان مثال ایمیل خود را بررسی کرده اید و از دیدن صدها پیام در صندوقتان، دلسرد شده اید. 

با نگاه کردن به فهرست کارهای اصلی و تعدد وظایف و کمبود مفاد درباره ی آن‌ها ناامید شده اید.

باید برنامه هایتان را، همانگونه که در بخش چگونه برنامه کامل ایجاد کنیم تشریح شد دنبال کنید.

می توانید زمان های آزاد تان را برآورد کرده و طبق آن وظایف جدید را بپذیرید یا رد کنید.

قدرت تخریب احساس سردرگمی را دست کم نگیرید این احساس باعث افزایش سطح استرس شما می شود و شما را مستعد حواس پرتی بیشتری کرده و از به انجام رساندن کارهای مهم جلوگیری می کند.

توصیه سه 
فهرست های خود را طبق مفاد تعریف کنید.

هر وظیفه‌ای در فهرست اصلی تان، باید به همراه مفاد باشد.

بعنوان مثال باید پروژه که وظیفه به آن مربوط می باشد، نوع فعالیت (تحلیلی، ابتکاری و غیره) و اینکه آیا محدودیت های مبتنی بر موقعیت مربوط به خود دارند یا نه را مشخص کنید.

شاید در ابتدا پرداختن به جزئیات اتلاف وقت به نظر برسد. اما برای بقای یک سیستم برنامه ریزی با کارکرد درست بسیار مهم هستند.

وقتی به وظایف فهرست اصلی‌تان مفاد اضافه کنید، می‌توانید آنهایی که باید رسیدگی شوند را به سرعت شناسایی کنید.

برای مثال فرض کنید مسئول یک پروژه پر اهمیت هستید که دارای سررسید قریب‌الوقوع است. 

بر روی کارهایی که باعث پیش روی این پروژه می شوند تمرکز کنید(مفاد مبتنی بر پروژه). 

یا فرض کنید که اواسط روز بوده و سطح انرژی شما کم است. روی کاری که نیاز به فکر کردن ندارد به (عنوان مثال ورود داده ها مرتب کردن میز کار و کارهایی از این قبیل به جای کار تحلیلی یا ابتکاری) تمرکز کنید. (مفاد مبتنی بر فعالیت)

یا فرض کنید در محل کار هستید، روی مواردی از فهرست کاری تمرکز می‌کنید که صرفاً می‌توانند آنجا به انجام برساند(مفاد مبتنی بر موقعیت).

توصیه شماره ۴
انجام مرور های هفتگی 

مرورهای هفتگی بسیار مهم هستند. آنها وجه تمایز بین سیستمی که برای انجام کارهای مهم به شما انگیزه می دهند و سیستمی که شما را به پشت گوش انداختن ترغیب می‌کند هستند.

مرورهای هفتگی، این موقعیت را فراهم می کنند تا میزان پیشرفتتان را نسبت به اهداف مختلف خود ارزیابی کنید.

همچنین به شما فرصت می دهد تا در صورت وم وظایف را دوباره اولویت بندی کنید.

چگونه مرور هفتگی انجام بدهیم:

۱. همین فهرست های خود، شامل فهرست اصلی و فهرست‌های مبتنی بر مفادتان را جمع آوری کنید.

۲. همه کارها و پروژه هایی که در سرتان شناور هستند را تخلیه مغزی کرده و آن ها را به فهرست اصلی خود اضافه کنید.

۳. پروژه‌های جدید را به وظایف جداگانه تجزیه کنید.

۴. وظایف جدید را با توجه به مفاد(پروژه، نوع، موقعیت) تفکیک کنید و در صورت وم فهرست های مبتنی بر محتوای تازه را ایجاد کنید.

۵. صندوق پست الکترونیک خود را پاک کنید. در صورت وم به آنها پاسخ دهید. اگر ایمیلی به اقدام شما نیاز داشته اما فوری نیست آن را در فهرست اصلی خود یادداشت کرده و پیام را بایگانی نمایید.

۶. فرصت است و فرصت مبتنی بر مفاد آن را مرور کرده و وظایف که دیگر ضروری و مهم نیستند را پاک کنید.

۷. به وظایفی که هم مهم و هم فوری هستند توجه داشته باشید.

۸. به وظایفی که برای انجام آنها منتظر دریافت داده یا اطلاعاتی از جانب دیگران هستید توجه داشته باشید و نام فرد و تاریخی که انتظار دارید داده او را دریافت کنید را یادداشت نمایید تا در صورت وم پیگیری کنید.

۹. سررسیدهای فعلی خود برای انجام وظایف مهم را مرور کرده و در صورت وم اصلاح کنید.

۱۰. به کارهای جدیدی که به فهرست اصلی و فهرست‌های مبتنی بر مفاد خود اضافه کردید، سررسید اختصاصی دهید.

۱۱. تقویم خود را برای هفته جاری مرور کنید و فهرست کارهای روزانه خود را براساس زمان‌های خالی تان ایجاد کنید.

+4️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی 
نوشته دیمون زاهاریادس
بخش سیزدهم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظمینی

قدم۹:
هر وظیفه ای را با یک فعل معلوم مشخص کنید.

افعال را در مقابل کارهای برنامه ریزی شده خود قرار دهید تا تمایل بیشتری جهت به انجام رساندن کارها پیدا کنید. 

افعال، چیزی را در مغز به جریان می‌اندازد که منجر می‌شود مغز جهت تمرکز روی تکمیل مورد مذکور برانگیخته بشود.

به مثال های زیر توجه کنید: لباسشویی
گزارش حساب 
تایر های ماشین .

دقت کنید چگونه از کمبود قدرت انگیزشی و عاطفی رنج می برند.

شما می توانید با اضافه کردن فعل به آنها، این مشکل را برطرف کنید:

انداختن لباسها در ماشین لباسشویی
خریدن یک کیک برای تولد ساندرا
تمام کردن گزارش حساب 
چک کردن فشار باد تایر های ماشین

افعال، ابهام جمله را از بین می برند و برای انجام آنها به ما انگیزه می‌دهند.

فعل های اشتباه عکس این کار را انجام می‌دهند و شما را تشویق به پشت گوش انداختن می‌کنند.

افعالی مانند جستجو کردن، برنامه ریختن، دست زدن، اساساً مشخص نیستند. افعال مبهم و نامشخص نیرو و انگیزش لازم، برای انجام دادن را به ما نمی‌دهند.

اما در مقابل این ها، افعال دیگری وجود دارند مثل: پژوهش کردن، پیش نویس کردن، تماس تلفنی گرفتن، که بسیار تاثیرگذارتر هستند. 

این افعال از آنجایی که به اقدامات مشخص تری دلالت دارند تاثیرشان بیشتر می باشد.

قدم ۱۰:
دقت کنید کدام وظایف نیاز به داده هایی از طرف دیگران دارند.

برخی وظایف فهرست کارهای روزانه ی شما، نیاز به داده هایی از افراد دیگر دارند. 

فهمیدن این موضوع با یک نگاه که کدام مورد قادر به فرصت تان نیاز به اقدامی از افراد دیگر دارد بسیار مهم می‌باشد

استراتژی GTD دیوید آلن ایجاد یک فهرست جداگانه "در انتظار" را توصیه می کند. 

این فهرست شامل همه کارهایی که منتظر اقدام هر کس دیگری هستید می شود. 

اما شخصا فکر می‌کنم به کارگیری یک فرصت "در انتظار" افراطی باشد. 

اگر نه قدم قبلی در ایجاد فهرست اصلی، فهرست مبتنی بر مفاد، و فهرست روزانه‌تان را دنبال کرده باشید، بدون آن به مشکلی بر نخواهید خورد.

در حقیقت، یک فهرست در انتظار سیستم مدیریت وظیفه ی شما را بیش از حد پیچیده می‌کند.

پیشنهاد من این است که کنار کارهای برنامه‌ریزی شده ای که منتظر داده ی فرد دیگری هستند یادداشت کوتاهی بنویسید و نوع داده ای که نیاز دارید، قالب آن، و تاریخی که انتظار می رود به دست شما برسد را مشخص کنید.

تاریخ پیش بینی شده ارسال آن، شما را برمی انگیزاند تا اگر داده را به موقع دریافت نکردید کار را پیگیری کنید.

به خاطر داشته باشید که نباید وقت با ارزش خود را در برزخ و منتظر اقدام افراد دیگر صرف نمایید.

چگونه از یک سیستم برنامه ریزی شده با کارکرد درست نگهداری کنید؟

فهرست کارهای اصلی شما، فهرست‌های مفاد و فهرست کارهای روزانه، اجزای یک سیستم گسترده هستند و کارایی آنها بستگی به یکپارچگی سیستم دارد.

اگر در جایی یک سیستم با کارکرد درست داشته باشید فهرست شما کمک می کند تا کارهای مهم را سریع تر و با کارایی بیشتری انجام دهید.

اگر سیستم شما اشتباه داشته باشد، برنامه‌هایتان می‌توانند به راحتی به جریان کاری شما آسیب برساند، مدیریت زمانتان را نابود و بهره‌وری تان را از کار بیاندازند.

توصیه هایی برای نگهداری از یک سیستم برنامه ریزی با کارکرد درست:

توصیه اول:
یک فهرست دسته بندی شده کارهای کوچک نگه دارید. 

هدف فهرست دسته بندی شده این است که تمام وظایف کوچکتان را در یک مکان سازماندهی کند.

وظایف کوچک، مواردی هستند که تکمیل آنها کمتر از ۱۰ دقیقه طول می‌کشد.

هدف، جمع‌آوری آنها و رسیدگی در طول یک جلسه کاری می باشد. 

کارهای کوچک به فهرست کارهای روزانه شما تعلق ندارد. فهرست روزانه شما باید به هفت مورد محدود شود. 

فضای موجود را برای وظایف با ارزش بالا که نیاز به زمان بیشتری به تکمیل دارد -حداقل ۱۵ دقیقه- ذخیره کنید.

وظایف کوچک هم نباید در فهرست اصلی شما باقی بماند. آن‌ها فقط فهرست اصلی شما را به هم می ریزند.

آنها را در دسته بندی دیگری قرار دهید به هنگامی که زمان اضافه دارید چند تا از آنها را جهت انجام انتخاب کنید. 

وقتی در طول روز به صورت پراکنده به کارهای کوچک رسیدگی می‌کنید، می‌توانند تبدیل به حواس پرتی برای شما شوند.

آنها جریان کاری شما را متوقف می کنند. حرکت شما را از بین می‌برند و خلاقیت شما را نابود می کنند.

همچنین هر زمان که ممکن است وظایف کوچکی که مفادشان مرتبط است را در یک دسته قرار دهید. 

به عنوان مثال اگر قرار است پاسخ چندین ایمیل را بدهید، همه آنها را در یک بازه ی زمانی انجام دهید و برای هر ایمیل یک بار به سوی کامپیوتر یا تلفن همراه خود نروید.

+3️⃣ خلاصه کتاب فرمول برنامه ریزی

ادامه دارد.


هنر نه گفتن 
نوشته ی دیمون زاهاریادس
ترجمه ی میترا میرشکار
نشر علم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)
بخش سوم

فصل دوم:
چرا با نگفتن مبارزه می کنیم 

نه یکی از کوچکترین واژه های زبان است که ما از استفاده کردنش می‌ترسیم. چرا برای گفتن "نه" اینقدر مردد هستیم؟

بیشتر ما با این باور بزرگ شده ایم که "نه" گفتن عملی بی ادبانه و خودخواهانه است و این باور به بخش مهمی از سیستم ارزشی ما تبدیل شده است.

اما نتیجه چنین دیدگاهی در زندگی چیست؟ با وجود اینکه عصبانیت، تلخکامی و انزجارمان افزایش می‌یابد، مدام به دیگران "بله" می گوئیم.

موانع "نه" گفتن 

 ما نمی خواهیم دیگران را برنجانیم 

مردم در اغلب موارد از چیزهایی که نباید برنجند رنجیده خاطر می شوند.

مثلا از شنیدن کلمه نه بعد از درخواست کمک رنجیده خاطر می‌شوند.

شخصی از شما می‌خواهد زمان، توجه، و پولتان را در اختیارش قرار دهید و شما هم در کمال احترام تقاضای او را رد می‌کنید. عکس العمل طرف مقابل آنی نیست و بلافاصله در چهره‌اش نمایان می‌شود.

این مسئله موجب ایجاد احساس گناه در شما می‌شود. در حالی که رفتن و ناراحتی که در زبان بدنش هویداست نظاره می کنید نمی توانید این احساس را که کار بدی انجام دادید از خود دور کنید.

خوب وقتی کسی واژه ی "نه" را می‌شنود چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ آن فرد واژه نه را نوعی عدم پذیرش یا وازگی می‌داند. این استنباط مانند نیشی موجب می‌شود احساس ناامنی نموده و بلافاصله واکنش نشان دهد.

اما تا زمانی که نسبت به طرف مقابلمان احترام قائلیم با نه گفتن، مسئول بروز هیچ‌ رنجشی در او  نیستیم.

پس هیچ دلیلی ندارد که از نگفتن خود به دیگری احساس گناه کنید. شما مادامی که با مهربانی و صریح پاسخ می دهید مسئول رنجش درخواست کننده نیستید.

نمی‌خواهیم دیگران را ناراحت کنیم 

همه ما به طور طبیعی، هنگامی که حرفی می زنیم یا کاری انجام می دهیم و پشت سرش متوجه غم و اندوه طرف مقابل می‌شویم از خودمان ناراحت می‌شویم.

احساس گناه غیرقابل توجیه است. وقتی به دیگران "نه" می گوید، شما مسئول ناراحتی آنها نیستید.

ناراحتی، ناشی از انتظارات برآورده نشده است. وقتی به دلیل مشغله زیاد و در محیط کار به درخواست کمک همکاری دیگر پاسخ منفی می دهید این موجب رنجش همکار شما خواهد شد چراکه از پیش، انتظار دیگری از شما داشت.

لذا شما باید به خودتان یادآور شوید که این تقصیر شما نیست آنچه که او را ناراحت کرده است توقع بی جایی است که ریشه در درون او داشته است و شما مسئولیتی بر عهده ندارید.

ما نمی‌خواهیم خودخواه جلوه کنیم 

بیشتر ما دوست داریم که دیگران ما را خوب، دوست داشتنی و مثمرثمر بدانند. لذا کاری می‌کنیم تا اعمال ما بیانگر این مطلب باشند.

به همین دلیل هم هست که وقتی می‌خواهنند کمکشان کنیم به طور ناخودآگاه پاسخ مثبت می دهیم. و اگر چنین کاری نکنیم ممکن است دیگران ما را فردی خودخواه بدانند.

به این مسئله توجه کنید که ما در طول روز تعداد ساعات محدودی داریم. یعنی هر بار که به کسی پاسخ مثبت می دهیم به فرد یا کار دیگری پاسخ منفی می دهیم و هر بار که "نه" می گوییم، آزاد می شویم تا وقت و توجه خود را برای شخص یا کار دیگری صرف کنیم. با این حساب آیا "نه" گفت واقعا خودخواهانه است؟

ما دوست داریم به دیگران کمک کنیم

 احساسات ما به نحوی تنظیم شده اند که هر گاه به فردی کمک می کنیم احساس خوبی در ما به وجود می‌آید. اما این کار می تواند اعتیاد آور باشد.

به باور بسیاری، تمایل کمک به دیگران ناشی از این است که به دیگران نشان دهیم دوستشان داریم.

در نظر بعضی دیگر، کمک به دیگران یعنی اینکه نقش شوالیه سفید را بازی کنیم و دست به کار شوید تا یک ناجی باشیم.

برای برخی دیگر هم کمک به دیگران راهی برای جبران کمبودی که در خود دارند.

سپاسگزاری و تشکری که دریافت می کنیم به ما اجازه می دهد مشکلات بزرگ شخصیتی خود را از یاد ببریم.

این انگیزه ها قابل درک هستند اما اگر آنها را کنترل نکنیم، موجب می شوند تا مدام نیاز و اولویت های خود را نادیده بگیریم.

باید به یاد داشته باشید که شما قادر به حل مشکلات همه ی افراد نیستید. همیشه آدم هایی هستند که حاضرند با شادمانی بپذیرند به آنها کمک کنند و شما مسئول خودتان و افرادی هستید که به شما وابسته اند.(مانند خانواده)

این بدان معنا نیست که هیچ گاه نباید به فردی کمک کنید در واقع بهترین راه برای کمک به دیگران در بلندمدت این است که مطمئن شوید ابتدا نیازهای خودتان برآورده شده‌ است.

خلاصه کتاب هنر نه گفتن-بخش سوم

ادامه دارد.


فروپاشی

خلاصه ی کتاب فروپاشی
نوشته ی جرد دیاموند
انتشارات نشرنو
سید حسن کاظم زاده 

 


دریافت


هایدگر و نازیسم

گفتاری کوتاه از سید حسن کاظم زاده 

 


دریافت


گفتاری پیرامون نوروز و نو شدن

سید حسن کاظم زاده 

 


دریافت


گفتاری پیرامون استاد ملکیان و بخش نخست کتاب زمین از دریچه ی آسمان
مفاد جلسه:
الف-آشنایی مختصر با زندگی و افکار استاد ملکیان
ب- خلاصه ی بخش نخست کتاب
سید حسن کاظم زاده


دریافت


آسیب های اجتماعی و توسعه 
سید حسن کاظم زاده 
بخش سوم

گروهی را می شناسم بنام NA که برای رفع معضل اعتیاد به مواد مخدر، سیگار و شراب کار می کنند و نتایج خوبی هم به دست آورده اند اما چند وقت یکبار از جانب نهادهای دولتی مورد اجحاف قرار می گیرند. 

خوب دولت باید بداند که اگر این فعالیت که توسط مردم و با پول و سرمایه مردم دارد اداره می شود تعطیل شود چه هزینه ی هنگفتی روی دست دولت خواهد گذاشت. 

ایده آل نگری نداشته باشید، کمال طلب نباشید آرزو اندیشی نکتید، آسیب های اجتماعی هرگز به عدد صفر نمی رسند. این یک مبارزه ی مداوم و همیشگی است. هر روز تعدادی به قربانیان آسیب های اجتماعی افزوده خواهد شد. کاری که ما باید انجام دهیم مبارزه با این آسیب ها برای به حداقل ممکن رسیدن آنها است. در واقع باید بکوشیم که نرخ رشد این آسیب ها را کاهش دهیم. 

ما در بهترین شرایط هم شاهد خشونت خانگی بر علیه ن خواهیم بود. این مشکل در کشورهای غربی هم وجود دارد. منتها ما باید آنها را کنترل و محدود کنیم زخم های ناشی از آن را درمان نموده و آمار آن را به حداقل برسانیم. کاری کنیم تا این آسیب ها بزرگتر قدرتمند تر و غیر قابل کنترل تر نشوند و کل فرایند توسعه را با اختلالات جدی و پارازیت مواجه نسازند.

خوب حالا نکته اینجاست که با آسیب های اجتماعی چکار کنیم. یک راه این است که با تجربه و خطا پیش برویم. 

راه دیگر این است که با بخشنامه و قانون و نیروی انتظامی مساله را کنترل کنیم. مثلا بخشنامه محدودیت ثبت طلاق بگذاریم تا آمار طلاق را به صورت مصنوعی کاهش بدهیم. 

یک راه نگاه علمی به قضیه ی آسیب های اجتماعی است. 

یک راه دیگر استفاده از تجارب کشورهای دیگر است. 

اگر بنا باشد که با اشتباه و خطا پیش برویم ممکن است توفیقی به دست نیاوریم و یا هزینه ی این موفقیت بالا باشد چنانکه به صرفه نباشد و هزینه ای که باید صرف توسعه کنیم روی آسیب های اجتماعی متمرکز کنیم. 

یک نکته ای را هم اینجا توی پرانتز خدمت شما عرض می کنم که بعضی وقت ممکن است که ساختار حکومتی خودش باعث آسیب های اجتماعی شود. باید ابتدا این ساختار اصلاح شود وگرنه هر چه آسیب ها از سمتی کمتر شود از سوئی دیگر بدان افزوده خواهد شد. 

وقتی ساختار حکومتی ما فقر تولید می کند دیگر مبارزه با آسیب های اجتماعی مسخره به نظر خواهد رسید. 

بگذریم اگر بخواهیم با آسیب اجتماعی مثل اعتیاد مواجه شویم نمی توانیم بدون بهره گیری از مشاوره کارشناسی کشورهای دیگر مثل پرتقال توفیقی به دست بیاوریم. 

این کاری است که آنها با تجربه و خطا پیموده اند و خطا ها را اصلاح و روندی را کشف یا اختراع کرده اند. نیازی نیست که ما هم همان اشتباه را بکنیم. آنها یک تجربه موفق دارند که می توانند این راه هموار و پیموده شده را در قالب یک پکیج منسجم به ما ارائه دهند. کاری که انجام می دهیم تحت نظارت یک لایسنس موفق انجام بدهیم. این خیلی بهتر از آن است که بخواهیم کورمال کورمال پیش برویم.

یکی از بزرگترین معضلات ما برای حل و فصل آسیب های اجتماعی، نگاه امنیتی حکومت به آنها است. 

حکومت بی توجه به این واقعیت که هر کشوری با تعدادی از آسیب های اجتماعی دست و پنجه نرم می کند در جهت مخفی کردن اطلاعات و آمار این آسیب های اجتماعی تلاش می کند. بنده خبر دارم که حتا صفحه حوادث رومه ها هم به شکل غیر مستقیم در ایران کنترل می شود. 
ادامه دارد.


هنر نه گفتن 
نوشته ی دیمون زاهاریادس
ترجمه ی میترا میرشکار
نشر علم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)
بخش دوم

روانشناسی جسارت:

ما با جسارت به  دنیا نمی آییم بلکه این یک مهارت اکتسابی است. جسور بودن یعنی داشتن اعتماد به نفسی که با آن می توانیم نیازها و خواسته های خود را ابراز کنیم و به دنبال اهداف باشیم.

جسارت یعنی ابراز دیدگاه و نظرات و عدم وجود این احساس که نیاز به تایید و تصدیق دیگران دارید.

مثال: دوستی شما می‌خواهد روز جمعه او را به فرودگاه برسانید، ولی شما در آن روز قرار دیگری دارید. جسارت یعنی اینکه به او "نه" بگویید تا برای شما مهم نباشد که با این پاسخ، او عکس العمل نامناسبی از خود بروز خواهد داد.

جسارت در قالب کلی و اساسی اش به معنای رک گویی و بدون رودربایستی حرف زدن است.

اگر جسور باشید طرز تفکرتان تغییر می کند. تمایل بیشتری پیدا می کنید تلاش کنید تا عقاید خود را با دیگران سهیم شوید.

مشتاق تر می شوید تا چیزهایی را که نیاز دارید از دیگران بخواهید.

برای ابراز عقایدتان دودلی کمتری به خرج می دهید و آماده تر خواهید بود تا از جانب کسانی که قادر نیستند یا نمی‌خواهند حرفشان را بزنند سخن بگوید و بهتر می توانید از واژه "نه" استفاده کنید.

جسارت در مقابل خشونت 

جسارت و خشونت یکسان نیستند آنها را یکی ندارنید. جسارت اگر به معنای این باشد که موقعیت خود را با اعتماد به نفس کامل ابراز کنید بسیار قابل احترام است.

اما خشونت خصم آمیز است و فرد خشن، به گونه ای بی ادبانه تحقیر آمیز و تهدید آمیز رفتار می کند.

مثالی برای نه گفتن هنگامی که  کسی از شما کمک می‌خواهد:
جسارت: خیلی صادقانه درخواست او را رد می کنیم و فرد دیگری را معرفی می‌کنیم که ممکن است بتواند به کمک کند.

خشونت: به او می پریم و می گوئیم:"نه" و او را به خاطر تقاضایش رها یا تحقیر می‌کنیم.

خشونت یک عکس العمل ناگهانی است. فرد عصبانی به گونه‌ای خصمانه آمیز یا بدون ملاحظه رفتار کند می‌کند و در اغلب اوقات از این کار خود پشیمان می شود.

برعکس، جسارت با برنامه‌ریزی اندیش، و ملاحظه انجام می‌شود.

فرد جسور موقعیت خود را با شفافیت ابراز می‌کند و در عین حال احساسات طرف مقابل را در نظر می‌گیرد.

نه گفتن با متانت 

هنر نه گفتن فقط این نیست که بدانید چگونه از انجام درخواستی امتناع کنید.

بلکه هدف این است که یاد بگیرید چگونه می توانید بدون احساس گناه نه بگویید و برای این کار باید از کمی متانت استفاده کرد.

بعضی وقتا موفق می شویم به دیگران "نه" بگویم اما روشی که با آن این کار را انجام می‌دهیم احتمالاً موجب رنجش، خشم و احساسات منفی می شود که ممکن است بعدها به گونه ای دیگر به سراغتان بیاید.

خلاصه کتاب هنر نه گفتن-بخش دوم
ادامه دارد.


هنر نه گفتن 
نوشته ی دیمون زاهاریادس
ترجمه ی میترا میرشکار
نشر علم
خلاصه نویسی: سید حسن کاظم زاده (کاظمینی)
بخش نخست

نه گفتن کار ساده ای نیست، به خصوص که اگر بله گفتن با روحت عجین شده باشد و مهرطلب هم باشی.

اما هر بار که اولویت های خود را به خاطر عدم توانایی در نگفتن کنار می گذارید تا دیگران را راضی کنید ذره‌ای از وجودتان در تنهایی به جوش می آید و با شما گلاویز می شود و بدون اینکه بدانید چرا، تحلیل می روید انرژی تان را از دست می‌دهید و در نهایت فکر می کنید باز هم یک قربانی شده اید.

در این کتاب، نویسنده به عنوان شخصی که در زندگی اش به عنوان یک مردم شاد کن بیشتر آسیب ها را خورده و بر آن غلبه کرده است به موارد زیر می پردازد:

یازده دلیل که تمایل داریم پاسخ مثبت بدهیم در حالی که می‌دانیم باید نه بگوییم.

۱۰ راهکار ساده برای رد درخواست دیگران به گونه‌ای که با ملایمت همراه باشد.

چرا نگفتن به دیگران از شما آدم بدی نمی سازد.

بهترین راه برای تعیین مرزهای شخصی و حرفه‌ای چیست؟

چگونه دریابید که آیا یک مردم شادکن هستید یا نه و اینکه چگونه به میزان این عادت خود پی ببرید؟

این کتاب به شما یاد می دهد که چگونه حد و مرز هایتان را مشخص کنید سر حرف خود بمانید و کاری کنید که دیگران تصمیم های شما احترام بگذارند.

بخش اول:
عادت شاد کردن آدمها

شخصی از شما کمک می خواهد، آیا بلافاصله تمام کار و گرفتاری خود را کنار می گذارید و پاسخ مثبت می دهید؟

آیا از اینکه مدام اولویت‌های دیگران را به اولویت‌های خود ترجیح می دهید احساس بدبختی، فشار و خستگی می کنید؟

نه گفتن به دیگران یکی از مهمترین مهارت هایی است که می توانید در خود پرورش دهید.

این کار شما را رها می کند تا علایق شخصی و حرفه ای خود را دنبال کنید.

نه گفتن بهره‌وری تان را شکوفا می‌کند، روابط تان را بهبود می بخشد و شما را مملو از آرامش می‌کند.

توانایی نه گفتن دسته خود شما می باشد اما پرورش این مهارت درربیشتر مواقع دشوار است.

هنگامی که توانایی پیدا می کنید تا با اعتماد و متانت نه بگویید و این کار را با نظم و قاعده انجام دهید متوجه تغییرات دیگران می شوید.

آنها احترام بیشتری برای شما قائل خواهند شد و ارزش بیشتری برای وقت شما در نظر می گیرند و در چشم آنها یک رهبر خواهید بود.

زندگی گذشته من به عنوان یک مردم شادکن 

و اگر در دبیرستان یا کالج با من آشنا بودید متوجه می شدیدکه من برای هر کمکی آماده بودم تنها کاری که باید انجام می دادید این بود که از من بخواهید.

من با شادمانی کارهای خودم را فدای کمک به کارهای شما می کردم و این تمایل من برای بله گفتن، ناشی از عوامل متعددی بود که در بخش دیگر به تفصیل آن عوامل را بررسی خواهم کرد.

من بدبخت بودم چون صدای آهسته درون من به من می‌گفت به دیگران پاسخ مثبت بدهم و مرا مجبور می‌کرد به خودم نه بگویم و زمانی که برایم می ماند آن قدرها نبود که بتوانم خواسته های خودم را هم دنبال کنم. 

به دیگران اجازه می دادم که از زمان، پول و حتی کارم در جهت علایق خود استفاده کنند و علایق خودم را نادیده می‌گرفتم.

بارها و بارها علایق خود را برای کمک به دیگران فدا می کردم و می دانستم این کار مرا به شدت ناراحت می‌کرد من کسی جز خودم را نداشتم تا سرزنش کنم.

سرانجام به جایی رسیدم که تقاضای تک تک دوستانم را بدون ملاحظه رد می کردم.

وقتی به گذشته فکر میکردم از این حرکت ناراحت می‌شوم چرا که  عکس‌العمل بسیار ناهنجاری بود که به واسطه انزجار و از خود بیزاری ام به وجود آمده و بسیار شدت داشت.

سالها تجربه و ممارست به من آموخت تا بتوانم با متانت و ملاحظه بیشتری نه بگویم.

اهمیت اولویت‌بندی نیازها 

ما باید به نیازهای خود قبل از نیازهای دیگران توجه کنیم. ممکن است این موضوع موجب ناراحتی تان شود به خصوص اگر مدام در تلاش باشید که مورد علاقه قرار بگیرید و تمام کارهای تان در این راستا باشد.

اگر اجازه بدهید نیازهایتان برآورده شوند و در عین حال مدام به دیگران خدمت کنید، راه را به سوی انزجار و نفرت می گشاید. اگر هم در این کار مصر باشد ممکن است دچار بیماری شوید. 

وقتی می‌گویم نیازهای خود را به نیازهای دیگران ارجح بدانید، منظورم این نیست که نیازهای دیگران را کاملا نادیده بگیرید و در هیچ شرایطی به آنها کمک نکنید. بلکه منظورم این است که در این روند از اولویت های خود دست نکشید و ابتدا به نیازهای خودتان توجه کنید.

این کار به شما آزادی می دهد تا هرگاه فرصت، نیرو و تمایل داشتید به نیازهای دیگران نیز توجه کنید. 

در این حالت می توانید بدون اینکه سلامتی و خوشبختی تان را به مخاطره بیاندازید یا از دست بدهید تصمیم بگیرید و به دیگران کمک کنید. 

خلاصه کتاب هنر نه گفتن-بخش نخست

ادامه  دارد .


آسیب های اجتماعی و توسعه 
سید حسن کاظم زاده
بخش پنجم

یکی از معضلاتی که مادر معضلات دیگر است نداشتن مهارت های اجتماعی است. 

آموزش و پرورش به ما چه می دهد؟ آیا حرف زدن و زیبا حرف زدن را به ما می آموزد. آیا گوش دادن و کامل گوش دادن را به ما یاد می دهد. 

ما در سالهای تحصیل خود چقدر با تفکر نقادانه و خلاقانه آشنا می شویم. چقدر یاد می گیریم تفکر سیستماتیک و استراتژیک داشته باشیم و بالاتر از همه ی آنها چقدر یاد می گیریم که احساسات خود را مدیریت کنیم. 

این ها از مهارت های اساسی برای زندگی است و اگر وجود نداشته باشد در آینده معضلات به وجود خواهد آمد. 

اگر مدیریت بر احساسات را یاد نگیریم و آنها را به یک مهارت تبدیل نکنیم خوب طبیعی هم هست که با آمار چند میلیون نزاع خیابانی و قتل های اتفاقی روبرو شویم. 

لذا نقش آموزش و پروش در انتقال مهارت های اجتماعی به افراد خیلی زیاد است. 

البته گام هایی برداشته شده ولی کافی و کامل نیست. غفلت از آموزش پرورش غفلت از آینده ی کشور است. 

هر کشوری که موفقیتی به دست آورده انرژی زیادی روی آموزش و پرورش صرف کرده است. 

آموزش پرورشی که درگیر قبض آب و برق است، درگیر پایین آمدن سقف است، درگیر آتش گرفتن بخاری نفتی است دستاوردی برای ما نخواهد داشت. 

باید معلمان و مدیران هر سال ارزیابی روانی شوند. باید بازرسانی با وجدان نظارت دقیق داشته باشد. به یاد داشته باشید که یک کلمه از زبان یک معلم می تواند سرنوشت یک کشوری را تغییر دهد. 

مساله ی دیگری باید به آن توجه نمود خانواده درمانی است. 

خانواده نهاد بسیار مهمی است. اگر خانواده نقش خود را به خوبی ایفا نکند سرچشمه گل آلود خواهد شد. 

باید خانواده ها از بدو تاسیس آموزش ادواری ببینند. باید مشاور در دسترس آنها باشد. باید فرهنگ مراجعه به مشاور در جامعه جا بیافتد. 

همه ی هدف دولت باید صرف حفاظت از خانواده ها باشد. این نمی شود که پدری را به زندان بفرستید اما از خانواده ی او حفاظت به عمل نیاید و مادر برای تامین معاش تن فروشی کند. 

باید دانشجویان را سوق بدهیم به سوی معضلاتی که خانواده ها را تهدید می کند تا پژوهش هایی استاندارد در این زمینه تولید شود. 

این پژوهش ها بعد ها تبدیل به عقبه ی تلاش عملی در برخورد با آسیب های اجتماعی خواهد شد. 

گروه درمانی هم خیلی مهم است. انسان اجتماعی است. علاقه به تعلق گروهی دارد. ولی نوع زندگی ما، ما را به واحد های جدا از هم تبدیل کرده است. 

انسان طرد شده، انسان نادیده گرفته شده و انسان تنها در معرض انواع آسیب های اجتماعی قرار خواهد گرفت. 

اگر می خواهیم معضل خانواده، معضل اعتیاد و . را حل و فصل کنیم گروه درمانی می تواند کمک زیادی به ما بکند. 

ما کار گروه درمانی را در  NA مشاهده کرده ایم و خوب هم جواب داده است. 

یک فیلم آمریکایی دیدم بنام زیبایی پیرامونی که در آن فیلم والدینی که کودک خود را از دست داده بودند هفتگی دور هم جمع می شدند و جلسات روانشناسی تشکیل می دادند. 

این کار در کشور ما وجود ندارد. این یعنی هر یک از این افراد باید به تنهایی این بار سنگین را به دوش بکشند. 

نکته ای که برای مقابله با آسیب های اجتماعی به صورت جدی باید به آن توجه شود استفاده از گروه های مرجع است. 

گروه های مرجع گروه هایی هستند که مورد قبول بخش قابل توجهی از جامعه بوده و نظرشان در جامعه به راحتی پذیرفته می شود. 

قبل از اینکه بحث را ادامه دهم یک نکته ای را می خواهم اینجا عرض کنم و آن اینکه دولت در ایران گروه های مرجع را رقیب خود می داند. 

به جای اینکه آنها را تقویت کند و از وجود آنها استفاده کند آنها را تضعیف می کند. 

حکومت ها باید هر از چند وقتی تلاش کنند و گروه مرجع جدیدی را تحویل بدهند. نه آنکه تیشه بردارند و به ریشه ی گروه های مرجع بزنند. 

جامعه ای که افراد زیادتری در آن به مرجعیت اجتماعی تبدیل شود می تواند روی حل معضلات خود از آنها استفاده کند. 

این نمی شود که تا یک نفر قد می کشد مثل فردوسی پور مساله ی امنیتی تشخیص داده شده و تیشه به ریشه اش بزنیم.

به هر حال اکنون معلم ها، پزشکان، اساتید دانشگاه، نویسندگان و ون بالقوه می توانند به مرجعیت اجتماعی تبدیل شوند. 

باز لازم می دانم که یک پارانتزی باز کنم و آن هم در مورد ون است. 

کشیش ها و کلیساها در کشورهای دیگر یک پایه ی اصلی در مقابله با آسیب های اجتماعی هستند اما متاسفانه، کمتر چنین مساله ای دیده می شود.

بسیاری از افراد به دلیل ناکارآمدی پی در پی دولت ها، دیگر اعتمادی به ون ندارند. 

این یک معضل است. ما یک گروه بزرگی را که می توانستند به ما کمک کنند از دست داده ایم. 

یک گروه مرجع، از مرجعیت افتاده است. تک ستاره هایی در این زمینه وجود دارد ولی چندان به چشم نمی آید. خوب این باعث ضربه خوردن به جامعه می شود. 

ادامه دارد.


آسیب های اجتماعی و توسعه
سید حسن کاظم زاده
بخش چهارم

این رویکرد دولت نسبت به آسیب های اجتماعی باعث می شود که ما در همان مرحله ارزیابی و برآورد متوقف شویم. 

پس تا اینجا دولت چند تا مشکل جدی دارد:

اول اینکه خود ساختار حکومتی به دلایل مختلفی باعث بوجود آمدن آسیب های اجتماعی می شود. 

دوم اینکه دولت رویکرد قانون تراشی و صدور بخشنامه ای دارد. یک نگاه مکانیکی به معضلات دارد فکر می کند صرف صدور بخشنامه و قانون می تواند مساله را حل و فصل کند. 

و نکته ی سوم پنهان کاری است. 

اینکه ما بیاییم و آمارها را دستکاری کنیم و واقعیت های جامعه را پنهان کنیم آیا در عمل کمکی به ما خواهد کرد؟

یا بیائیم و با گذراندن قانون محدودیت ثبت طلاق آمار را به صورت مصنوعی پایین بیاوریم آیا این موفقیت است. 

به نظرم موفقیت این است که با کمک مردم و بصورت واقعی نرخ رشد طلاق و دیگر آسیب های اجتماعی را پایین بیاوریم و مشغول حل معضلاتی چون طلاق عاطفی باشیم. 

کمتر کشوری مثل ایران، با آمارهای کشور خودش به مثابه دشمن برخورد می کند. 

کمتر کشوری است که برای فعالان اجتماعی خودش مشکل ایجاد می کند. 

تا نگاه ما به فعالان اجتماعی، نگاه سرمایه ای نباشد نمی توانیم موفق شویم. 

دولت باید بداند که یک عده از نیروهای فعال هستند که می توان با تزریق پول به آنها، کمک های مشاوره ای و مدیریتی و عنلیاتی دریافت کرد. 

کسی که در سیستان و بلوچستان برای ارتقای کیفیت زندگی کار می کند باید مورد حمایت قرار گیرد.

اگر کاری را که او در سیستان و بلوچستان انجام می دهد خود دولت بر عهده بگیرد هزینه ای دو و سه برابری برای بودجه ی عمومی خواهد داشت. 

بدولت باید بگوید تو ممکن است با من مخالف باشی ولی ما دشمن مشترکی بنام آسیب های اجتماعی داریم بیا و این بودجه را بگیر و کار کن و در پایان سال یک بیلانی به من بده ببینم چه کرده ای و من چه کمکی به تو می توانم بکنم. 

دولتی که می خواهد کشورش توسعه یافته باشد نباید خود را از نیروهای اجتماعی اش محروم کند.

باید سراغ آنها برود از آنها دلجویی کند. باید به آنها کمک کند و از آنها کار بکشد. 

این نگاه امنیتی به آسیب های اجتماعی مثل پنهان کاری کردن گربه در دفع اجابت مزاج است. 

خوب این پنهانکاری، خودش باعث به وجود آمدن مشکلات جدیدی خواهد شد و حل مشکلات قبلی را به مرحله ناممکن خواهد رساند. 

این عقلانی نیست که معضلی را به تعویق بیاندازیم. هیچ کاری مهمتر از کاهش آمار آسیب های اجتماعی نیست. 

برای توسعه نیاز به امید داریم، نیاز به همدلی و همراهی و صبر همین مردم داریم. 

مردمی که درگیر آسیب های اجتماعی هستند و امید خود را از دست داده اند نمی توانند نیروی مفیدی برای توسعه باشند. 

مردمی که وقت خود را در دادگاه و بیمارستان صرف می کنند نمی توانند قدمی برای توسعه بردارند. 

ما در کشوری زندگی می کنیم که بیست میلیون پرونده وارد دادگاه هایش می شود. 

خوب اگر حساب کنیم که در هر پرونده ای فقط دو نفر درگیر باشند این یعنی نصف مردم وقت و نیرو و عمر خود را در  راهروهای دادگاه صرف می کنند. 

خوب وقتی نیمی از مردم چنین گرفتاری دارند چه امیدی به موفقیت طرح های توسعه ای وجود دارد. 

من نمی خواهم اهم و مهم کنم. نمی خواهم بگویم اول این و بعد آن. خیر هر دو کار را با هم شروع کنید. 

نمی گویم اول معضلات را حل کنید و بعد بروید دنبال توسعه. 

منتها اینگونه هم نباشد که اول بروید سراغ توسعه و آسیب های اجتماعی را صرفا با دستکاری کردن آمارها کاهش دهید.

نکته بسیار مهم: اینجا لازم می بینم که دوباره یک پارانتزی را باز کنم این است که آسیب پذیر ترین گروه های اجتماعی در برابر آسیب های اجتماعی ن و کودکان هستند. 

اگر می خواهیم کاری برای آسیب های اجتماعی انجام دهیم باید توجهی ویژه به ن و کودکان مبذول کنیم. 

به ویژه کودکان که سرمایه ی انسانی فردای جامعه هستند و پریشانی امروز آنها ممکن است در آینده معضلاتی را برای جامعه ایجاد کند. 

یکی از کارهایی که باید انجام دهیم تدوین قوانینی به سود این دو گروه است.

 ما هنوز یک قانون حمایتی برای کودکان در کشور نداریم. 

کودکی که توسری می خورد یا در آینده توسری خور می شود یا آن توسری هایی که در کودکی خورده به جامعه باز می گرداند. می شود به کودکان، می شود افراطی گری، می شود قاتل زنجیره ای. 

خوب اگر می خواهیم فردا صد تا قاتل زنجیره ای نداشته باشیم باید نظام بهداشت روانی فراگیری را برای حفاظت و صیانت از کودکان راه اندازی کنیم. 

ادامه دارد.


سخنی پیرامون نقش فرهنگ در توسعه ی اقتصادی با نگاهی به کتاب چگونه ملت ها شکست می خورند.

 


دریافت


پاسخ به دوستی که معتقد بود که اختراعات توسط نهادهای کلان ساماندهی می شوند و بسیاری از اختراعات با اینکه در آزمایشگاه های محرمانه وجود دارد اما نهادهایی مانع استفاده ی آنها توسط جامعه ی انسانی می شوند.

 

من در این گفتار سعی کرده ام تا بخشی از منطق اقتصادی سرمایه داری و همچنین آنچه که دارون عجم اوغلو  آنرا تخریب خلاقانه نامیده است را شرح بدهم.

 


دریافت


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها